تبیین انقلاب اسلامی ایران بر اساس مدل تئوری تحول انقلابی چالمرز جانسون (بخش دوم)
تبیین انقلاب اسلامی بر اساس مدل انقلاب جانسون
رژیم پهلوی با اتخاذ یک سری سیاست ها و اقدامات نادرست فرهنگی، هنجارها و ارزشهای عمیق حاکم بر جامعه را یک سره نادیده گرفت و رو به سوی غربزدگی صرف و پیگیری سیاست های شبه مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون نمود و نتیجه آن ایجاد وضعیتی بی ثبات و شکل گیری جامعه ای نامتعادل شد طی آن ارزش های جامعه با واقعیت های محیطی، سازگاری و هماهنگی نداشت.
در این دوران اگرچه وضعیت معیشتی و رفاهی مردم تقریباً خوب و مساعد بود اما آن چیزی که برای مردم ارزش محسوب می شد، در واقعیت های محیطی نادیده گرفته می شد و این امر باعث گردید که مردم نهایتاً به این نتیجه برسند که وضعیت موجود، توان برآورده ساختن خواسته های آنها را که مبتنی بر ارزش هایشان بود، ندارد و بروز یک سری عوامل شتابزا به عنوان جرقه ای بود که در نهایت موجب وقوع انقلاب اسلامی شد. این سیاست ها و اقدامات نادرست عبارت اند از:
۱. شبه مدرنیزاسیون سال ۱۳۰۵ ه.ش سرآغاز غلبه شبه مدرنیسم در ایران است. شبه مدرنیسم نوعی برداشت سطحی نسبت به مدرنیسم است. شبه مدرنیسم عدم توجه مدرنیست های اروپایی به ویژگی های جهان سوم را با عدم شناخت از تحولات علمی و اجتماعی اروپا، دامنه، حدود، الزامات و چگونگی پیدایش آن در خود دارد. از این روست که تکنولوژی جدید، درمان قطعی و قادر به هر معجزه ای دانسته می شود که به محض خریداری و نصب می تواند همه مشکلات اجتماعی را حل کند و جایگزین روش های تولیدی سنتی و نیز نهادهای بومی شود که در حقیقت علل عقب ماندگی و سرچشمه شرمساری ملی انگاشته می شود. (۲)
در واقع برآمدن و چیرگی شبه مدرنیسم دولتی و غیردولتی در ایران بر دو پایه استوار بود؛ نخست نفی سنت ها، نهادها و ارزش های ایرانی که از نظر آنان عقب مانده و سرچشمه حقارت های ملی محسوب می شدند و دوم اشتیاق و هیجان روحی گروهی کوچک اما رو به گسترش در جامعه ایران که این نگرش غیر منطقی تسلیم پذیر و حقارت فرهنگی با شوونیسم ایرانی و خود بزرگ بینی ای که به همان اندازه غیر منطقی بود ترکیب شده بود. (۳)
در راستای شبه مدرنیزاسیون در سال ۱۳۱۴ و با استفاده از حربه زور، سیاست کشف حجاب زنان انجام گرفت. این اقدام که به ظاهر در راستای دخالت کردن گسترده تر زنان در اداره اجتماع صورت گرفت، در عمل باعث شد. بیشتر زنان به خصوص زنان مسن تر، خود را در خانه هایشان زندانی کنند و در موارد اضطراری، مثلاً برای استحمام، از پشت بام های منازل رفت و آمد نمایند.
از دیگر اقدامات رضاخان در راستای مدرنیزه کردن ایران، حمله به مذهب و روحانیون بود. او همچنین تلاش کرد تا با یک دست کردن لباس ایرانیان، با ایجاد نوعی فرهنگ بومی که به نحوی ایدئولوژی دولت های مطلقه آن دوران محسوب می شد، زمینه های مدرنیزاسیون را در ایران ایجاد کند. اما تمامی این تصمیمات با سابقه تاریخی و فرهنگی ایرانیان در تضاد بود؛ زیرا حجاب سابقه ای طولانی در ایران داشت و کثرت قومی و فرهنگی سابقه ای طولانی تر، اما رژیم پهلوی توانایی درک این مسئله را نداشت.
محمدرضا پهلوی نیز در راستای اعمال مدرنیزاسیون در ایران سیاست های پدر را به نحو نامعقولانه تری پیگیری کرد، او با ارائه برنامه اصلاحات ارضی که از طرف خود او انقلاب سفید نامگذاری شد سیاست هایی را دنبال کرد که به اغتشاش و ناآرامی انجامید. این اصلاحات اگرچه ظاهراً با هدف پیشبرد توسعه و مدرنیزاسیون طراحی شده بود اما به لحاظ ارزشی و فرهنگی کم ترین همخوانی ای با روحیات و خصایص فرهنگی ایران نداشت.
از اقدامات دیگر شاه در پیشبرد مدرنیزاسیون در ایران تاسیس حزب رستاخیز بود. همزمان با تاسیس این حزب، علما و روحانیون به عنوان مرتجعان سیاه قرون وسطایی متهم شدند و ضمن اعلام اینکه ایران به سوی یک تمدن بزرگ در حال حرکت است، تقویم شاهنشاهی جایگزین تقویم هجری شد. بدین ترتیب ایران یک شبه از سال ۱۳۵۵ هجری شمسی به سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی رسید.
حزب رستاخیز، زنان را از پوشیدن چادر در محیط های دانشگاهی منع کرد. بازرسان ویژه ای برای حسابرسی موقوفه ای مذهبی گسیل داشت و اعلام کرد که فقط سازمان ها و مؤسسات موقوفه زیر نظارت دولت می توانند کتب حوزه ای چاپ کنند. دانشکده الهیات دانشگاه تهران را واداشت که سپاه دین جدید التاسیسی را که طبق الگوی سپاه دانش ایجاد شده بود، گسترش دهد. علاوه بر این مجلس بدون توجه به قوانین شرع، سن ازدواج دختران را از ۱۵ سال به ۱۸ سال و برای پسران از ۱۸ به ۲۰ سال افزایش داد. این اقدامات همگی نافی ارزش های موجود جامعه ایرانی بود چرا که این امور عمدتاً تحت تصدی روحانیون و عالمان مذهبی بود و هرگونه دخل و تصرف از جانب دولت در این امور باعث تحریک روحانیان و مقلدان آنان می گردید. این اقدامات رژیم شاه از سوی مطبوعات آن زمان، حرکت در راستای ملی کردن مذهب تلقی شد؛ به عنوان مثال یکی از روزنامه های آن زمان نوشت که حزب رستاخیز با متزلزل کردن اوقاف، ساواکی کردن ملاها، مستمری دادن به روحانیان طرفدار حکومت، انحصار چاپ و نشر کتب دینی و اعزام سپاه دین به روستاها به منظور تغییر دادن نظر روستاییان نسبت به مراجع کشور می خواست مذهب را ملی کند.
از جمله پیامدهای عینی و نتایج ملموس برنامه شبه مدرنیزاسیون شاه، ترویج و اشاعه فساد در تمامی بخش های جامعه و حتی روستاها بود؛ گسترش فساد از یک طرف پیامد اجتناب ناپذیر توسعه برنامه شبه مدرنیزاسیون مغایر با فرهنگ بومی کشور بود و بخش دیگری از آن ناشی از تقلید همه جانبه و کورکورانه از غرب بود که توسط ابزارهایی چون تلویزیون، رادیو و مطبوعات داخلی ترویج و تشویق می شد. مدرن شدن و توسعه پیدا کردن در قالب پوشیدن مدهای غربی، ارایه رفتار زننده و نامناسب مترادف با غربی ها و گسست هرچه بیشتر از فرهنگ و سنن بومی تجلی یافته بود. این موضوع به حدی گسترش یافته بود که در بعضی از موارد، زنان چادری و محجبه مورد استهزا و ریشخند قرار می گرفتند و رفت و آمد به مساجد و اماکن مذهبی نیز مورد تقبیح قرار می گرفت و در عوض استفاده از پوشش نامناسب، ترویج کازینوها، قمارخانه ها و کاباره ها تبلیغ می شد که این امر ناراحتی شدید بخش مذهبی را باعث گردیده بود.
۲. دست نشاندگی رژیم
رژیم شاه حافظ منافع آمریکا بود. برنامه دفاعی شاه روندهای صنعتی و اقتصادی وی و سیاست نفتی او، همگی از سوی اکثر ایرانیان، اجرای صادقانه دستورهای آمریکا قلمداد می شد. نماد این تصور را می توان در شعارهای مردم دید که تقریباً بر هر دیواری این شعار «مرگ بر شاه آمریکایی» نقش بسته بود.
گازیوروسکی، دولت ایران را یک دولت دست نشانده توصیف می کند که بنا به عقیده او این روابط در اواخر دهه ۱۳۴۰ و اوایل ۱۳۵۰ تشدید شد. مطابق با این نظریه (دولت دست نشانده) دولت سلطه گر می کوشد ثبات سیاسی در کشور دست نشانده خویش را از راه به کارگیری و اعمال کمک های اقتصادی، امنیتی و دخالت برای افزایش توان حکومت دست نشانده در جلوگیری یا خنثی کردن ناآرامی تامین کند. (۴)
دست نشاندگی رژیم شاه که با یکی از اصیل ترین آموزه ها و عناصر فرهنگ ایرانی یعنی استقلال، تعارض داشت موجبات ناراحتی مردم را فراهم ساخت.
این وابستگی و استبداد و دست نشاندگی ناشی از آن، در آرای رهبران انقلاب تداعی خامی یافته است؛ به عنوان مثال، امام (ره) در این رابطه می فرمایند: «شاه استقلال سیاسی، نظامی و فرهنگی و اقتصادی ما را از بین برده است و ایران را در همه ابعاد وابسته به غرب و شرق کرده است و …» (۵)
خانم نیکی کدی، پژوهشگر مشهور انقلاب اسلامی ایران، معتقد است که بسیاری از تغییرات فرهنگی که در مغایرت با فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی از دهه ۱۳۴۰ به بعد در ایران رخ داد باید در سایه توجه به وجود یک استبداد غربگرا توضیح داده شود. وی معتقد است به منظور درک تغییرات سریع فرهنگی در سال های بعد از ۱۳۴۰ ه.ش/۱۹۶۱ م باید وجود همزمان یک استبداد غربگرا را که به شدت بر غرب و به خصوص ایالات متحده متکی بود در نظر داشته باشیم. همچنین باید مهاجرت سریع مردم از روستاها به شهرها، افزایش اختلاف سطح درآمدها، مشکلات اجتماعی- اقتصادی و بیگانگی که مردم را وادار به بازگشت به پایگاه های آشنای قدیمی کرده است را از یاد نبریم. زمانی که تکیه به غرب توام با فساد اخلاقی می شد، طبیعی بود که نجات ایران نه در غربگرایی بلکه در بازگشت به یک اسلام اصیل، ناب و کامل جست و جو شود. (۶)
۳. تبلیغ سکولاریسم و جدایی دین از سیاست
سکولاریسم به معنای کنارگذاشتن آگاهانه دین از صحنه معیشت و غیردینی شدن حکومت است؛ به عبارت دیگر سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیاست و علمی و عقلانی شدن تدبیر اجتماع.
در ایران موضوع سکولاریسم از دوران مشروطیت و پس از آن مطرح گردید و همراه با سایر مفاهیم مدرنیته وارد گفتمان سیاسی ایران شد و توسط پدر و پسر پهلوی اعمال گردید. دشمنی رضاخان با مذهب و روحانیت بر کسی پوشیده نیست؛ او که با تظاهر به مذهب در چند سال اول حکومتش عده ای را فریب داد؛ پس از استحکام موقعیت خود را از اتخاذ هرگونه اقدامی در راستای عزلت و گوشه نشینی روحانیان و به حاشیه کشیدن مذهب کوتاهی نکرد. تصمیم او مبنی بر کشف حجاب یکی از عریان ترین موضوعاتی است که در این مورد اتخاذ کرد. رضاخان به قدرت مذهب در ایران آگاهی داشت لذا سعی کرد با منزوی کردن روحانیت و سرکوب آنان از نفوذ آنان در جامعه بکاهد و زمینه را برای محو مذهب فراهم کند. با اخراج رضاخان از کشور و به قدرت رسیدن محمدرضا شاه از شدت سرکوب کاسته شد. محمدرضاشاه ابتدا خود را فردی مذهبی جلوه داد و تا پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سیاست مصالحه با روحانیان و مذهبیون را دنبال کرد؛ به طوری که بسیاری از روحانیان بر سلطنت او صحه گذاشتند و تعدادی نیز روحانی دربار بودند، اما پس از کودتای ۱۳۳۲ و همگام با تحکیم استبدادش، کوشید با ارایه یک سری برنامه مبتنی بر سکولاریزه نمودن جامعه شرایط را برای فعالیت مذهبیون سخت کند.
پس از خرداد ۱۳۴۲، شاه روند مبارزه با مذهب را تشدید نمود و با تبعید امام (ره) به خارج از کشور سیاست را بیش از پیش آشکار کرد. شاه با ارایه انقلاب سفید و با جست و جوی توهم تمدن بزرگ خویش، آشکارا جدایی دین از سیاست را تبلیغ نمود. او با راه اندازی سپاه دین نظیر سپاه دانش سعی کرد تا از نفوذ روحانیت در میان مردم بکاهد و در عوض با کشاندن دین به حوزه شخصی، دین را امری کاملاً شخصی معرفی کند.
پی نوشت ها :
۱)کارشناس ارشد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس
۲)محمدعلی کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، مرکز، ۱۳۷۲، ص۱۴۷.
۳)همان، ص۱۴۹.
۴)مارک جی گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه (ایجاد یک حکومت سلطه پذیر در ایران)، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، رسا، ۱۳۷۳، ص۷۳.
۵)صحیفه امام، ج۴، ص۵۲۳.
۶)نیکی کدی، ریشه های انقلاب اسلامی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۵، ص۳۴۷.