تجمل گرایی در سبک زندگی مسلمان ایرانی
در این مختصر که حول سبک زندگی دینی و تجمّل سخن رانده شده است در بدو امر با تعریفِ حقیقت زندگی، جنس انسان را نه در حیوانیت بلکه در حیّ بررسی کرده و فصل اورا با استناد به وحی، متالّه مینامیم تا شاید بتوان جلوی خسارتهای نظری و عملیای که تا به حال عائد حیوان ناطق یا عیاش شده است، گرفته شود. ودر قسم آخر، سبک زندگی دینی را با قیود لازمه تعریف کرده و به تعریف تجملّ به نحو انضمامی میپردازیم، تا بهتر بتوان عوامل گرایش به تجمل و نتایج مخرب آنرا توضیح داد.۱۰ مصداق تجمل گرائی از دیگر مطالبی است که به ملموس کردن بحث کمک میکند. اینکه برای نجات از تجمّل باید به چه اندیشید چیزی است که در فصل آخر به آن اشاره شده است.
دیروز به برکت تحمّل سختیهای دلسوختگان ارزشها، کمتر از سه قرن آقای عالم شدیم و برای حمل کلید کتاب خانههایمان شترها را به اختیار میگرفتیم وامروز برای استفاده از کالاهای لوکس مسابقهی دوی ماراتن گذاشته و در مسابقه پیامکی عدد مورد نظر خودرا به ناکجا آباد ارسال میکنیم.
به نظر میآید معنای هاع به حریص نزدیکتر باشد و آزمند به آب دریا! دیروز همه دنبال ما میدویدند و ریشه های جریان رنسانس را در اندیشه های مسلمانان متمدّن واکاوی میکردند. ولی امروز برای توضیح تِز دهه سیِ قرن بیستم به پُز دادن مشغولیم. برای آنکه به عقب افتادگی متهم نکنند و یا امّلیسم خطاب نشویم، یا به سبیل نیچه ای محتاجیم یا به ریش اوشوئی! حتی سبک گفتمان تو نیز برای معرّفی بخشی از شخصیتت مکفی است.
مبنا هرچه که باشد تو در قرن بیست و یک برای انتخاب سبک زندگی، گزینه های زیادی روی میز داری! لایف استایل توسط هر کسی و در هر زمانی مطرح شده باشد، چندان اهمّیت تاریخی و تئوریک ندارد، چرا که اندیشمندان ما مدتها قبل از ۱۹۲۹ میدانستند که نهی موجود در روایت «ولا تَسالکوا مسالِک اعدائی فتکونوا اعدائی، کما هم اعدائی» (۱) برای جلوگیری از گرفتن انگشتانت در بین دندانت در «یوم الحسره» وارد شده است، نه از برای تنگ نظری!
به نظر میرسد سبک اندیشه ما نیز برای اندیشیدن به سبک خاصی نیاز دارد. چه وادادگی عجیبی قرنهاست بر ما مسلمانان شرمنده حکومت میکند. عده ای برای آنکه تو چگونه وچطور به موضوعی حتی فکر کنی، نود سال پیش طرحی دادهاند و تو ناگزیری برای عقب نماندن از قافله بنویسی و تجمّل را برای نشان دادن هویّتت تمام و کمال صرف کنی.
بین خودمان باشد ولی این داستان روزی تمام خواهد شد. شبها قبل از خواب کافی است گوشهایت را تیز کنی. من صدای شکسته شدن باقیماندهِ تمدّنِِِِ سراب گونه غرب را میشنوم. مگرچند قرن میتوان این بشر را سرِکار گذاشت؟ تجملّ را نه از حیث صَرفی به لک از حیث عُرفی بر وزن تهوّع قرار دادم، تا بگویم یکی از نتایج گرایش به تجمّل، ازدیاد آزمندی است. بنده در بدو امر لازم دانستم انسان را تعریف کرده و منجی و یاور همیشگی عقل را (وحی و سنّت) محور قرار بدهم که مبادا سقوطی از پس ِسقوطی دیگر عائدمان بشود، و بگوییم وه! چه صعودی!
دین نه از شیک پوشی فرار میکند ونه از رهبانیت استقبال. درست است که با این همه رشد، هنوز فاصله زیادی تا قلّه های زیبایِ دین راه باقی است ولی با همه این کاستیها دین هم برای آسایش تو واجد سبک است وهم برای آرامش تو سخنها دارد. هم برای رنگ لباست و هم برای سبک جسارت! چرا که غالب «قل» های موجود در قرآن حرفی است برای همیشه!
بخش اول :سبک زندگی دینی
فصل اول – معنای حیّ یا زندگی:حیّ در لغت به معنای زندگی است و حیات همان هستی و وجود است که در مقابل موت قرار دارد. حَیَوان نیز در اصل حیَیَان بوده که هر جنبده ذی روح را شامل میشود (۲) واژه حیّ صفت مشبهه است که بر ثبات و دوام دلالت دارد و از نظر مفهوم گفتار مفسران در تعریف آن مختلف است. مرحوم امین الاسلام طبرسی میگوید: «حیّ کسی است که محال نباشد در پرتو وصف حیات، دانا و توانا باشد و میتوان گفت حیّ کسی است که هرگاه مدرکات را بیابد آنها را درک کند» استاد علامه طباطبائی رحمه الله علیه میفرماید: «حیات نحوه ای وجود است که علم و قدرتاز آن ناشی میشود همانگونه که خود وجود، بسیط و مشکّک است حیات نیز که نحوه وجود است امری بسیط و دارای مراتب است. مراتب ضعیف آن در نبات، متوسط آن در در حیوان و مراتب قوی آن در انسان و فرشته است تا برسد به حیات مطلق که از آن خدای سبحان است.»(۳)
پس با این مبنا معنای حیات تا حدودی معلوم گردید. از مسائل لغوی و فلسفی که بگذریم زندگی و معنای زندگی در مورد انسان امری مبهم نیست که بخواهیم از تعابیری مثل «معمای زندگی» و «راز زندگی» استفاده کنیم. حقیقت حیات و زیستن در مورد انسان به عنوان موجودی ذی شعور بهتر است با حقیقت او که فطرت است گره بخورد. یعنی حیات و معنای زندگی را با ترازوی بندگی فطرت بسنجیم.
فصل دوم- انسان با فصل مُتالّه یا مُتجمّل:در مبادی معرفت شناختی اگر بخواهیم حول محور حس و تجربه گردش کنیم، با تحقیر عدالت، آزادی و تنزّل اصول اخلاقی مواجه خواهیم شد. در حالی که هیچ کس تحقیر را دوست ندارد واینجاست که انسان حیوان ناطق، اقتصادی، سیاسی، عیاش، و یا متجمّل تعریف خواهد شد. به نظر میرسد طبق دهها دلیل معقول، اسناد تاریخی و وضعیت اسفبار بشر امروزی، بهتر بود گذشتگان به همه اعلام میکردند که تاریخ ِانقضای این تعاریف به سر آمده است. با توجه به تعریف حیات و عدم نابودی انسان، جنس تعریف که حیوان باشد مردود خواهد بودو مورد جایگزین را حیّ میگذاریم. روح انسان که جنبه اصلی او را تأمین میکند، زنده ای است که هرگز نمیمیرد. با مرگ تن نه جنس او از دست میرود و نه تغییر جنسیت صورت میگیرد. واما فصل ممیز انسان، در فرهنگ قرآن، ناشی از تالّه او یعنی خداخواهی مسبوق به خداشناسی است. تمایز انسان از دیگر جانداران در سخن گوئی او خلاصه نمیشود، که سخن از ناطقیت به عنوان فصل ممیز مطرح باشد، زیرا وجود آدمی در دو قلمرو عقل نظری و عملی گسترده بوده وهمه گزارشات و گرایشات او روبه خداست. اضطراب بشر امروزی نه باشراب سرخ آرام شدنی است و نه با قرصهای آرام بخش! نسخه پیشنهادی «ألا بِذِکْرِاللَّهِ تَطْمَئنُّالْقُلُوب» (رعد ۲۸) است که با حداقل ۲ تأکید ادبی، سخن از میل به هستی محض او دارد، تا روح نامحدودش آرام گیرد. امر محدود قابلیت ارضای نامحدود را ندارد. باروابط گستاخانه و گسیخته جنسی، روح بشر امروزی پریشانتر میشود. بهتر است باهمه موضوعاتی که تصویب شده است بازگردیم. متاّله (خداخواهی مسبوق به خداشناسی) فصل دقیقتری برای انسان است. نطق لازم است ولی کافی نیست. اهل ابتکار، سیاست، خطابه و صنعت هم که باشیم ولی وقتی همه اینها در خدمت هوای نفس قرار گرفت، تعبیر قرآن «انعام»، «بهیمه» و «شیطان» است. ممکن است ظاهراً «توحید افعالی» تدریس کنیم ولی اگر در خدمت هوای نفس شد، مصداق «بَلْ هُمْ أَضَل» (اعراف ۱۷۹) قرار بگیریم. فلاسفه و روانشناسان ملحدی که عالماًعامداًحیات انسان را در حیوانیت اوخلاصه کرده و تأله او را فقط با اقتصاد و مصرف گرائی میسنجند، چگونه میخواهند برای روح پژمرد ه ای که برای بشر امروزی ساختهاند، نسخه درمان بیابند. انسان با چیزی غیر از توحید آرام نمیگیرد وهرگونه غبار غیریت پذیری (کفر، شرک، تثلیث، ثنویت و…)با غیرت ِخدا خواهی او منافات دارد. فطرت را با بندگی باید پاسخ داد نه با بردگی! با همه به اصطلاح پیشرفتهای ظاهری باید بازگردیم و جای انسان و خدا را عوض کنیم. انسان خلیفه خداست نه بلعکس! او در همه جا حضور دارد نه فقط در گوشه کلیسا و مسجد. میزان عقل ناقص ما نیست. در این میان چه کسی میتواند فاصله میان ۲ گزاره «حیّ متاله» را با بَطَر (طغیان و سرکشی) و زُخرف (ظاهر آراسته) درک کند؟ بسیاری حیات متالهانه فطری خود را زیر خاکهای تیره و ظلمانی جهل و هوس مدفون کرده و بار دیگر ماجرای زنده به گور کردن اعراب جاهلی را إحیا کردهاند. میتوان صدها مصداق برای عوارض تغییر تعریف انسان ارائه داد. سقط میلیونها جنین و سوپ پرطرفدارگیاهی به همراه گوشت نوزاد در ایالت کانتون چین را چگونه میتوان بررسی کرد؟
بهشت با همه زیبائیاش قرار بود زیر پای مادر جای گیردولی وضعیت زن امروزی را به شکلی در آوردهاند که گوئی حیوان ماده ای است که هدف خلقتش إرضای جنسی حیوانات نر است و بس! این کجا و آن کجا؟ (۴)
فصل سوم -نتایج دین در زندگی:در اینجا وقتی صحبت از دین میکنیم اولاً نه آنرا زائیده ترس، بزدلی و ترس میدانیم که با رعد و برقی به پناهگاه پناه ببریم و از ترس تکرار زلزله بم! دیندار باقی بمانیم و با دین مداری حاکمان و قدرتمندان خوشحال شویم. ثانیاً نه منشأ آنرا جهل میدانیم که دوباره بخواهیم بساط خدای طوفان، باران، رقص و زاد و ولد را پهن کرده و با پیشرفت! به اصطلاح سریع علم آن سفره را جمع کنیم. نه اندیشه های راسل را بی دلیل رد میکنیم و نه به آگوست کنت و اسپنسر بی اعتنایی میکنیم. برخی اسقفهای مسیحی با استعمار و چپاول مردم و تسلط بر زمینهای کشاورزی و سوزاندن دانشمندان خود آبروی دین را بردندو در اعتراض به ایشان جواب دادند: «این سرنوشت محتومی است که خدا برای شما خواسته بودو این دستور دینی است که شما ناچار به پذیرش آن هستید» (۵) خیر! فرضیه «دین، عامل استعمار» با زندگی سراسر مبارزه و جهاد پیامبران و پیشوایان دینی سنخیتی ندارد. خلاصه آنکه قرآن، مهمترین و اصیلترین منشأ دین را فطرت پاک انسانی می داندکه این أعم از فطرت دل، فطرت عقل یا معرفت حصولی است و درک آن با عقل نظری و عملی فراهم است. (۶) این همه آن چیزی است که به عنوان منشأ دین مطرح است. در این قسمت به مختصری از نتایج دین در زندگی اشاره میشود.
۱-آرامش:لطافت از این واژه میبارد. آرامش گمشده بشر امروزی است. پدران ما با وجودکمبود وسایل آسایشی در آرامش زیادی غوطه ور بودند که البته باید آنرا چشید تا فهمید. امروزه جای آرامش را آسایش گرفته است. وقتی همه تمرکز بر روی مضاف کردن وسایل بلا استفاده زندگی باشد، قطعا آرامش رخت خواهد بست. تنوع طلبی و کثرت گرائی نه تنها تاثیر سوءدر جسم دارد، بلکه آرامش تو را نیز لگد مال میکند. کمترین تأثیر دعا و مناجاتِ با خدا آرامش است. دین آرامش حقیقی را نه در رمّان و مو سیقی میداند و نه در آب جو و رقّاصی! بلکه اولا ًسخنش در رفع رذائل است یعنی تخلیه و بعد آرام آرام با بندگی و خدا خواهی چنان آرامشی به تو هدیه میدهد که دنیا و مافیها را با آن تعویض نخواهی کرد، چه رسد به لذتی که از تعویض سالیانه مبلمان منزل نصیبمان میشود.
۲-عشق:عشق از عشقه میآید به معنای میل مفرط. عَشَقَه نام گیاهی است که هر گاه دور درختی بپیچد آب آنرا میخورد، در نتیجه گیاه زرد شده و کم کم میخشکد. ولی در اصطلاح مرتبه عالی محبت است. عشق با هوس فاصه زیادی دارد. شاید بیشتر از فاصله آسمان تا زمین. منشأعشق کاذب که از توحید فاصله گرفته است، شهوت و امیال جنسی است که موجب تسلط نفس امّاره و تقویت آن و حکومت شهوت بر قوه عاقله میگردد؛ و این یعنی معشوق را برای خود خواستن (نه به خاطر خدا بنده را خواستن) تا حداکثر تمتّع حاصل گردد؛ و از اینجا خشونت و خیانت آغاز میگردد. وصال مساوق است با دفن (۷). عشق به هرچیزی ممکن است، مثلاً میل مفرط به گوشی موبایلی که حتی ۱ دقیقه دوری آنرا نمیتوانی تحمّل کنی! ولی ما در اینجا صحبت از حقیقت عشق میکنیم. عشقی که از عمل به گزاره های وحیانی غلیان پیدا میکند، موجبات آرامش تو را فراهم میکند اولا، ًو تو را در سختیها رها نمیکند ثانیا ً. وقتی ۳ روز، روزه میگیری و هر ۳ روز، افطارت را به خاطر عشقی که خداوند در وجودت نسبت به مسکین و یتیم و اسیر (الانسان ۸) گذارده، مشتاقانه در راه خدا هدیه میدهی، جا دارد که خداوند از بهشت برایت غذائی بیاورد. اینها واقعیاتی است از سادگی و عشق بازی با خداوند سبحان؛ و حالا پیدا کن جای تجمّل گرائی رادر این میان!
۳-قناعت:ما اکنون در حضور آیت الله در اتاقی ۲×۲ هستیم. اینجا نجف، شهری است که از لحاظ جغرافیائی یکی از بدترین مناطق کویری عراق است. در پیچ یکی از کوچه های تنگ نجف مسکن محقر آیه الله خمینی قرار دارد. اینها گزارش خبرنگار روزنامه لوموند فرانسه است از منزل رهبر ایران. دین در مورد دنیا نه تو را به حرص و ولع می کشاندکه با هکتارها ویلا هم آرام نشوی و نه به خوردن یک خرمادر سال تشویق میکند که روی میخ دراز بکشی! بهترین گزینه اعتدال است.
۴-اخلاق کریمه:سعادت فردی و اجتماعی انسان در گروپاک سازی وتهذیب نفس از آلودگیها و آراستن آن به فضائل اخلاقی است. اهمیت این نکته در این است که آخرین پیامبر خدا وظیفه اساسیاش تزکیه نفوس انسانها و ترویج اخلاق کریمه است. (۸) واقعه زیراز اثرات آن است.
«خارج شهر به هم برخورد کردند. معلوم شد یکی مسلمان است و دیگری اهل کتاب! توافق شد که چون در مقداری از مسافت راهشان یکی است، باهم به مصاحبت بپردازند. این مصاحبت با صمیمیت همراه بود. وقتی برسر ۲ راهی رسیدند مرد کتابی از همراهی همسفرش تعجب کرد که به سمت کوفه نمیرود و ا و را همراهی میکند. با تعجب پرسید:چرا از این طرف؟ پاسخ شنید:پیغمبر ما فرموده اندهرگاه دو نفر در یک راه با یکدیگر مصاحبت میکنند، حقیّ بر یکدیگر پیدا میکنند، اکنون تو بر من حقیّ پیدا کردی و من می خوهم این حق را بامشایعت تو ادا کرده و به راه خود ادامه دهم» (۹) این کلام خلیفه وقت امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود که شمع بیت المال را نیز در وقت خودش خاموش میکرد تا مبادا اسراف شود!…سرانجام کتابی با این حرکت مولامسلمان شد.
۵-دل سوزی:پیرمرد وقتی صدای بچه گربه ای را شنید که در گودال افتاده آرام و قرار نداشت. دستور داد بچه گربه را با هر هزینه و قیمتی که هست از گودال خارج کردند. حالا او آرام شده است. شاگردش استاد مطهری رحمه الله علیه میفرمود، گفته های استاد من برای صدسال دیگر است. او علامه طباطبائی رحمه الله علیه أعجوبه ای است در قرآن و عرفان وبرهان.
وقتی به برنامه ای جامع پایبند باشی دلت حتی برای بچه گربهی، افتاده در گودال نیز میسوزد، چه برسد به انسان هائی که در قفسهای فلزی خیابانهای ارشلیم درحال خرید فروش هستند. چه جاهلیت مدرنی در پیش است. وقتی میخوانی ۲=۱ یعنی میتوانی دیندار نباشی ولی با یک تیر در دادگاه هم مادر را بُکشی و هم جنین مادر را. بماند که هیچ ریاضیدانی باور نمیکرد که روزی این معادله مصداق خارجی داشته باشد و درست ازآب درآید!
۶-اعتدال:فکرش را هم نمیکرد که ایشان برای قبول میهمانی شرط و شروط بگذارند. اول اینکه از خارج منزل چیزی برایم نیاوری. دوم، هرچه در منزل هست همان ما را بس است و سوم خانوادهات را به زحمت نیندازی. چه کسی بهتر از امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام میتواند سبک زندگی دینی را در موضوع «میهمانی» به ما بیاموزاند؟ این در حالی است که من احساس حقارت میکنم اگر کمتر از چهار نوع غذا سر سفرهام نباشد. به نظر میآید وقت آن رسیده است که درمسلمانی ام شک کنم!
فصل چهارم-سبک زندگی دینی:مبنای تعریف این گزاره، نه فرد است نه سود، نه لذت است و نه علاقه!. تعریف در عین سادگی اولا ًجامع افراد است چرا که هم شامل انسانهای آزاده میشود و هم آزاده دوست، و ثانیا ًمانع اغیار است چون قرار است با تعریف «انسان با فصل متاله» سنخیت داشته باشد.
پس حیوانات أعم از آنهایی که روی چهار دست و پا حرکت میکنند و آنهایی که انسان را در اقتصاد، عیاشی، استبدادو تجمّل خلاصه میکنند، متاسفانه یا خوشبختانه شامل این بخش نخواهند بود.
تعریف:
مجموعه ای از ارزشها، روشها، حالات و تعهداتی را گویند که برخاسته از وحی وسنّت بوده و انسان در تمام مسائل زیستی در مواجهه با خدا، خویشتن، دیگران و محیط زیست به نحوی عمل میکند که همه ارزشهای انسانی در حد اعلی و به طور هماهنگ در او بروز کرده وبه آسانی به آرامش، آسایش و سعادت در دنیا وعقبی میرسد.
این سبک از زندگی علاوه بر آنکه امید به آینده را در فرد دو چندان میکند، اگر فرد گذشته ای نازیبا نیز داشته باشد، به راحتی محو میشود. با اجرای این سبک از زندگی، نگاه به زندگی به نحو معمّا و راز نخواهد بود. معمّای زندگی وقتی برایت مطرح است که در چهار راه اختیار همه برایت چشمک بزنند، آن هم از نوع سبز! در حالی که با الگو گرفتن از سبک زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، سؤال و جوابی بالاتر ار موضوعات محبّت مطرح میشود. در واقع به موضوعاتی چون عشق، آرامش، معمّای زندگی و …مدتهاست پاسخ داده شده است. پیشنهاد میشود به جای این صحبتها، سخن از «دَلال» مطرح شود. «دلال» گفتمانی ورای الفاظ متداول است (۱۰)
بخش دوم :کدام تجمّل گرائی؟
فصل اول-تعریف:تجمّل در لغت به معنای خود را زینت دادن و آراستن است. (۱۱) میتوان رابطه بین اسراف و تجمّل را عموم و خصوص مطلق قرار داد. دین وقتی صحبت از نهی تجمّل میکند، نباید تصاویری از موهای ژولیده و لباسهای مندرس در ذهنت بیاید. زیبا پوشی، روغن زدن، شانه زدن و بوی خوش هنگام عبادت از مستحبات مؤکّده است. وقتی در قرآن کلمه جمیل و جمال میآید یعنی زیبایی در متن دین قرار گرفته است. کسی به ظاهر مسلمان ژولیده مو، نگاه نکند و به پای دین بنویسد. آنچه قرار است در ادامه آید افراط در این موضوع است. سؤالات زیر جای تأمل دارد:
تجمّل از کدام راه؟ وقتی شرائط اقتصادی فرد و خانواده در آشفتگی به سر میبرد استفاده از کالاهای لوکس و غیر ضروری از مصادیق بارز تجمل گرائی نیست؟ وقتی باهمان گوشی سابق همه نیازها برطرف میشود، خرید گوشی ِگرانتر را چه بنامیم؟ وقتی میدانم غذای گران قیمتی که سر سفره گذاشته شود، منجر به شهرت خواهد شد؟ وقتی غذاهای آماده با لبخند به سطل زباله ریخته میشود؟ و در هنگام مصیبت به زیور آلاتم میافزایم؟
وقتی میدانم این لباس فاخر مرا به شکل زنان در میآورد تا مردان، و یا دیگران در اینکه به دید مسلمان به من نگاه کنند دچار تردید شده و بیشتر به کفّارشباهت دارم تا مسلمانان؟ با طرح این سؤالات تعریف ملموستر میشود. اینها همه آن چیزی است که اسلام با آنها مخالف است.
فصل دوم-چه شد تجمّل گرا شدم؟
۱- فقر فکری و فرهنگی:وقتی زاویه نگاهم به زندگی صرفا ًدر مصرف کردن باشد و بی تفاوت نسبت به نتایج و پیامد های آن، نتیجه این خواهد شد که هیچگاه خرید کردن، خوردن و پوشیدن مرا آرام نخواهد کرد. درست است که بشر در ۵۰ سال گذشته به اندازه کلّ تاریخ بشر مصرف کرده است، ولی کماکان این شتاب در تجمّل گرائی ریشه در جهالت او دارد. زمین و آسمان طبق آیه ۲۲ سوره مبارکه بقره «الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُم» برای انسان آفریده شده است و انسان برای خدا. از طرفی طبق آیه هفتم سوره مبارکه کهف خداوند هر جه در زمین است را زینت برای خود زمین! قرار داده است: «همانا ما آنچه راکه بر زمین است، زینتی برای آن قراردادیم» إِنَّاجَعَلْنَامَاعَلیَ الْأَرْضِ زِینَهً لها. ولی باز داستان نفهمی و جهالت ما در مواجهه با اشیاءکار دستمان دادو دل بستیم و به تجمّل گرائی روی آوردیم. اگر کمی تا قسمتی از اندیشه ناب دینی برخوردار باشیم هرگز تبلیغات ما را نمیبلعد و استفاده از کالاهای لوکس را معیار و ملاک شخصیت قرار نمیدهیم. چرا که خوب میدانیم میزان تقوا و رضایت خداوند است. درست است که جهان امروز هویت ما را با مصرف، گره زده است ولی یادمان باشد نگاه غرب به انسان، در حیوان اقتصادی و مصرف گرا خلاصه میشد نه آنچه ما در بخش اوّل مطرح کردیم.
۲- عقده های روانی:وقتی به داشته های خود راضی نبوده و در صدد ریخت و پاش و اسراف و تبذیر باشیم، وقتی طاقت دیدن مخارج ابلهانه دوستم را نداشته و برای کم نیاوردن پیش دیگران دست به تجمل گرائی میزنم…همه اینها یعنی من بیماری هستم که از بیماری خود لذّت میبرم. لطفا کسی به فکر درمان من نباشد! چه لذتی دارد چشم و هم چشمیهایی که مرا به غلیان انداخته و خواب از سرم ربوده است و مرا کفری میکند.
۳- تکاثر طلبی:وقتی بین دو قبیله بر سر برتری یکدیگر نزاع در گرفت، تصمیم گرفتند نفرات خود را شمارش کنندکه کدام یک بیشترند؛ و وقتی در نفرات مساوی بودند رفتند به قبرستان! برای شمارش قبرها! این کار احمقانه از عرب آن روز بعید نبود (۱۲) .ولی جای تعجب اینجاست که ما نیز منش و خوی عرب جاهلی را کنار نگذاشتهایم، یا سراغ مدرک میرویم به جای درک، یا سراغ تعداد ماشینهای در پارکینگ! یا به موقعیت جغرافیایی خود در شهر فخر میفروشیم! یا برچسب «شهرستانی بودن» را برای تحقیر دیگران زیر زبان مخفی کردهایم برای لحظه مبادا! . فزون طلبی، تجمّل گرائی و فخر فروشی انسان را به کارهای بیهوده میکشاند تا جائی که حاضری بهترین لحظات خود را برای کم اهمیتترین مسائل و موارد، هزینه کنی با این هدف که «میخواهم بخرم، چون هستم» (۱۳)
۴- حسادت:وقتی از ته دل آرزوی زوال نعمت دیگری را داریم درحالی که آن نعمت به صلاح اوست، این میشود حسادت. بدترین، خبیثترین و دشوارترین رذیله نفسانی حسد است (۱۴).
از وقتی فهمیدم دوستم کمی از نظر اقتصادی سرو سامان گرفته، چنان آشوبی در من به پا شده است که هر لحظه آرزوی مرگ او را دارم. ولی من نیز بیکار ننشستم. همین دیروز بود که فرشها را عوض کردم و قرار است برای هفته آینده نیزسرویس بشقابها هم عوض شود.
فصل سوم – نتایج تجمل گرائی
۱- تباه شدن دین:دیروز به بهانه نداشتن، قناعت میکردیم ولی امروز به بهانه ما قضی، در صدد جبران برآمدهایم. تجمّل گرائی روان را پریشان میکند و عقل را مضطرب. عقل همان نعمتی بود که با آن به شناخت دین میپرداختیم ولی امروز به خاطر گرایش به امور زائد و مخارج مفسده، عقل، این نعمت الهی را نیز به تباهی کشانیدیم. مَثَل دنیاو میل به دنیا، مَثَل ماری است که انسان دیندار ِعاقل فقط به دید مکانی موقت و محدود، به آن نگاه میکند که هر لحظه باید برگردد، فقط همین. ولی وقتی زهر آن مار در قلب انسان جا خوش گرد، سنت الهی در این مواقع اجرا خواهد شد. ایشان به حال خود رها شده و بهتر میتوانند به انکار نبوت و معاد پردازند! (۱۵)
۲- بحران اقتصادی:تجمل گرائی کلمه است که در ظاهر زیبائی خاصی را به دنبال دارد ولی حقیقتا تباه شدن نعمتها از نتایج آن است. اینجاست که چیزی برای نیازمندان از سر ریز در آمد ِجامعه باقی نمیماند تا برای ایشان هزینه شود. میتوانی به گوئی به دَرَک! که چیزی باقی نمیماند، «مصرف میکنم، چون هستم».و وقتی بحران اقتصادی قوّت گرفت، فقر برخی را به کفر میکشاند و فرصتهای شغلی را نابود می کندو آینده کشور را مبهم نشان می دهدو وابستگیمان را به بیگانه شدت میبخشد. باز هم میگوئی به دَرَک!؟
۳- بی هویتی:وقتی تیر آخر، هویت و چیستی مرا نشانه رفت، آرام کردن وجدانم برای استفاده از کالاهای لوکس که هیچ دلیلی برای استفاده از آنها نیست، راحتتر خواهد بود. وقتی برای شنیدن ندای فطرت اقدامی نکردیم، باید منتظر شنیدن صدای هوای نفسی باشیم که مدتهاست بر فطرت ناب تسلط پیدا کرده است: من برای تجمّل گرائی و مصرف کردن به دنیا آمدهام. زندگی میکنم تا مصرف کنم. از وقتی اسیر تبلیغات شدهام، دیگران برایم تصمیم میگیرندکه چه بپوشم، چه چیزی بخورم. خلاصه اولویتهای زندگیام عوض شده، اصلا ً بازی عوض شده است.
همه اینها از اثرات سوء گرایش به تجملات است. از توضیح ِتحریک شهوات، خیالبافی، در رویا زندگی کردن، بی عاطفه بودن وعدم ترقّی افراد جامعه به عنوان نتایج دیگر تجمل گرائی گذشتم.
فصل چهارم: ۱۰ مصداق تجمّل گرائی۱-وقتی از صبح زود تا آخر شب باید به دنبال آب و نان بدوی، در حالی که مخارج اصلی روی زمین مانده، خرید نوت بوکی که با نیّت پُز دادن خریده شود، قطعا تجمّل گرائی است.
۲-مدتهاست به دنبال ضامن برای گرفتن وام ۲۰ درصد بودی، تا مدل ماشینت را به اندازهی ۲ سال ارتقاء دهی، درحالی که نیازت با همان وسیله نقلیه رفع میشد. چرا تجمل گرائی؟
۳-نزدیک عید به کوری چشم زن داداشمو اینا! رنگ مبلمان خانه رااز قهوه ای به زرشکی ارتقا دادیم. آفرین! ۲ امتیاز میریم مورد بعد!
۴-تلویزیون معمولی برای زوجی که تازه زندگی خود را آغاز کردهاند با مخارج سنگین امروزی، جوابگوی بستن دهان مبارک عمه و خاله نیست. ما برای به قرض افتادن به ازدواج روی آوردیم. کجائی تلویزیون ۴۰ اینچ ِهفت میلیونی!
۵-چهار رقم غذا به همراه گوشت آهو برای داماد کارگری که فقط آهوها را در راز بقا میدیده تجمل گرائی است.
۶-آرایش سنگین عروس و استفاده از امکاناتی که هیچ نیازی به آنها حس نمیشود؛ وقتی که میتوان با هزینه بسیار کم آنرا ختم به خیر کرد.
۷-این مورد را آهسته بخوانید…بسیاری از عملهایی که برروی اندامی مثل بینی انجام میگیرد با چه هدفی است؟
۸-قرار است پدر فردا از سفر حج تشریف بیاورند. حج سفری است برای گرایش به قناعت در بعد اجتماعی و تمرکز به هدف خلقت در بعد فردی. ولی سَفر مصادف است با پهن کردن سُفره هائی که پُر است از وسایل غیر ضروری. پدر جان حَجُّکم مَقبُول!
۹-لطفا جهیزیه های بلا استفاده را که سالی ۱ بار هم حتی گرد گیری نمیشوند، به این لیست اضافه نمائید.
۱۰-قابل توجه آقایان؛ مصرف لوازم آرایشی با کدام دلیل و مبنا؟
فصل پنجم – همان باش که هستی (راه حل)
۱- تفکّر:یکی از بهترین راه های رهائی از تجمل گرائی، اندکی تفکر است. تفکر در اینکه خدای سبحان او را برای حرص، اسراف و تجمّل آفریده است یا برای بندگی؟ زیادتر از قدر ضرورت چه فایده خواهد داشت؟ دیگرانی که صاحب ثروت بوده و به اسراف و تجمل گرایش پیدا کردهاند عاقبتشان چه شد؟ مگر میشود با ظاهری مسلمانی، قارونی اندیشید؟ عزیزترین مخلوقات عالم و انبیاءو اولیائی که بشریت برای همیشه به آنها افتخار میکنند چگونه زیستهاند؟
در تجمّل غوطه ور شدند یا راه انصاف و اعتدال را در پیش گرفتند؟ سالهای قبل نبوده ام و سالهای دیگر نیز معلوم نیست که در این دنیا مشغول نفس کشیدن باشم. این فرجه محدود را باید صرف امور کودکانه کنم یا داستان چیز دیگری است؟ اندک شعور و فکری کفایت میکند برای فهم سراب بودن این موضوع!. افرادی که افراط در أکل و شرب و جماع و وقاع (غیبت) دارند از افق انسانیت خارج میشوند. سؤال:هدف خلقت عبد شدن بود یا رذل شدن؟ جواب به این سؤال در کجای زندگی ما یافت میشود؟
۲- قناعت:انسانها دو دستهاند؛ یا پولدارند یا ثروتمند. آری درست خواندید چه بسیارانسان های فقیری که ثروتمندندو چه بسیار انسانهای پولداری که فقیرانه زندگی میکنند. این موضوع چندان ارتباط مستقیمی به حساب بانکی ندارد. کسانی که با وجود داشتن یک زندگی کاملا ًمعمولی احساس ثروتمندی میکنند، آنها در واقع از ملکه ای برخوردارند به نام «قناعت». قناعت نه به معنای خساست و تنگ دستی است و نه به معنای ژنده پوشی!.قناعت به معنای صحیح آن حالتی نفسانی است که موجب میشود آدمی به قدر حاجت و ضرورت إکتفا کندو تعدّی نکندواین یعنی آغاز یک زندگی خوش توأم با آسودگی خاطر و نظم در زندگی (روایات باب قناعت کتاب میزان الحکمه را مطالعه بفرمایید) یادتان هست در آغاز سخن گفتیم حقیقت حیات با سبک زندگی او رابطه ای تام دارد؟ حالا وقت آن رسیده است که بگوئیم حقیقت «حَیاهًطَیِّبَهً» (نحل ۹۷) به فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، قناعت و رضایت به آنچه خداوند فرمودهاند، میباشد (۱۶).شعر زیر را ملااحمد نراقی در ضمن راه معالجه صفت حرص بیان فرمودهاند:
قناعت توانگر کند مرد را خبرکن حریص جهانگرد را
قناعت کن ای نفس بر اندکی که سلطان و درویش بینی یکی
چو سیراب خواهی شدن زآب جوی چرا ریزی از بهر برف آبروی
سؤالی که ممکن است در اینجا مطرح شود این است که، راه تحصیل قناعت چیست؟ جواب: وقتی در زندگی میانه روی داشته باشیم و ظرف زندگی را با مبنای تقوا بسنجیم در اینصورت با توجه و تمرکز به فقرا و مبارزه با مد پرستی، میوه قناعت خود را به ما ارزانی خواهد داشت (۱۷).برای شرکت در امتحان قناعت نیازی به پرداخت هزینه نیست. باید قناعت را امتحان کنیم.
۲- تغییر الگوی زندگی:ما وقتی دست به تجمل گرائی میزنیم که، در پس ذهنمان شخص خاص یا گروهی را الگو قرار داده باشیم و با تبعیت بی چون و چرا از او زندگی خود را با او بسنجیم. این موضوع در مورد افرادی که اسلام را به عنوان مبنا و میزان در زندگی انتخاب کردهاند کمی شرم آور است. علت آن مثل روز روشن است. ما از وجود اُسوه ای برخورداریم، که جامع صفات عالی انسانی است. ما از وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان انسانی که تمام شئونات ایشان قابل الگو گرفتن است برخورداریم، ولی متاسفانه در بین کشورهای جهان در صدر مصرف کنندگان کالاهای لوکس قرار داریم. به نظر میرسد چندان سنخیتی مشاهده نمیشود (۱۸).
نتیجه:غرب، خواب خوشی برای بشر ندیده است. آنها تا افکار پریشان خود را تمام و کمال در روان ما القاء نکنند دست بردار نیستند. دروغهای بزرگی که از محصولاتشان در رسانهها تبلیغ میشود حداقل فایدهاش این است که عده ای آنرا باور میکنند. آنها در ترویج اندیشه های باطل خود به هیچ کس رحم نمیکنند. آنها حتی برای تغییر لباسهای زیر! ما نیز برنامه دارند، چه برسد به اندیشه های کلان فرهنگی و اقتصادی. آنها در ترویج اندیشه های باطل خود به هب با این عمل، رسانهها ذائقه مردم را تغییر دادهاند و ما هنوز در آخر داستانهایمان می گوئیم… «کلاغه به خونش نرسید» در حالی که آنها کلاغها را هم به جای کبوتر فروختند. اگر تغییرِ رویّه ندهیم ما نیز به خود فروشی دچار خواهیم شد. اگر روش زندگی را عوض نکنیم، آیندگان مارا لعن و نفرین خواهند کرد، چرا که با این سرعت در مصرف چیزی از طبیعت برای ایشان باقی نمیماند، که بخواهند استفاده کنند. اسراف و تجمّل در اموال و اقتصاد یعنی، مصرف کردن بدون آنکه اثر و فایده ای مترتّب شود و این نقطه شروع وابستگی یک ملّت است. این موضوع را میتوان از خَلال دندان فهمید که از چین وارد میشود. باید به خود بیائیم. باید برای نجات به اعتدال پناه برد و تغییر قبله دهیم. تا وقتی جهت فکری ما، شرکتهای خارجی باشند لحظه به لحظه توهّم رفاه به ما تلقین میشود فقط همین! هرچه بیشتر به سمت ایشان کشیده شویم، زودتر طعم فقر فرهنگی را میچشیم. ما مثل برخی ملل، پیشینه و تمدنمان از زیر بوته به عمل نیامده است؛ نه چهل تکه است نه بی ریشه! جهان امروزی فضای مناسبی برای زندگی نیست. پیشرفتهای ظاهری صورت گرفته ولی بی عدالتی، فقر، خیانتها، تبعیض و خلأ های معنوی روز به روز در حال افزایش است. آبادانی و رفاه و اداره سالم جهان امروزی امری مطلوب و ضروری است اما فرق است که آدمی در ساحت قرُب به حق، دست به اصلاح بزند یا دربعُداز حق؟ (۱۹) به نظر میرسد، باید شعار «انقلاب اسلامی» را عوض کنیم، در گام نخست ما به تغییر در شور و شعور نیازمندیم. شعار پیشنهادی «انقلاب در مسلمانی» است چرا که ما به خوبی میدانیم، هرعیب که هست از مسلمانی ماست! انقلاب در مسلمانی فقط در گرو تغییر در اندیشه نیست بلکه هم توجه به ظاهر ملاک است هم باطن! هم دفع اندیشه تجمل گرایی، هم جذب اندیشه های وحیانی. هم توجه به طهارت ظاهری و هم راهکار های رسیدن به طهارت نفسانی! و این تازه آغازه راه است. در انتهای مطلب باید گفت نخستین نیروی محرّک درتغییر سبک زندگی معرفت النفس است، وگرایش به تجمّل به خاطر افراط در معرفت الحشو! این نکته را باید همان اول میگفتم که کار به اینجا کشیده نشود.
پینوشتها:
۱ راه زندگی وروش خودتان را همانند دشمنان من قرار ندهید زیرا اگر راه و رسمتان مانند دشمنان من باشد، همانگونه که آنان دشمنان من هستند شما نیز دشمنان من محسوب میشوید. فرهنگ سخنان پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلّم. محمد دشتی. ص ۴۴۱ حدیث ۶۲۳
۲ المنجد ذیل واژه حیّ.
۳ و ۴ تفسیر انسان به انسان آیت الله جوادی آملی حفظه الله بخش دوم ص ۱۹۲ وحیات حقیقی انسان درقرآن بخش اول ص ۱۵ گرفته شده که با تغییرات و تصرفاتی همراه بوده است.
۵ کتاب پاسخ به پرسشها و شبهات (۴) پیرامون دین معرفت دینی پژوهشکده تحقیقات اسلامی. بخش اول، فصل دوم ص ۲۳.با تصرف.
۶ برای توضیح بیشتربه کتاب نسبت دین و دنیا فصل چهارم ص ۱۴۳ مراجعه فرمایید.
۷ عرفان و تصوف. محمدرضا کاشفی. نشر معارف. بخش چهارم، ص ۲۱۹
۸ سیمای فرزانگان با تصرف ص ۳۵۹ وتربیت اخلاقی ج ۳ ص ۵
۹ داستان راستان ج ۱ استاد مطهری، ص ۴۳ مسلمان و کتابی
۱۰ برای توضیح بیشتر به دعای شریف افتتاح، مناجات شعبانیه و کتاب مهر استاد، زندگی نامه آیت الله جوادی آملی، ص ۲۵۳ و فرهنگ أبجدی عربی-فارسی ص ۳۹۵ ذیل واژه دَلَّ مراجعه شود.
۱۱ فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، ص: ۱۵ و لسان العرب ج ۱۱ ص ۱۲۸ ذیل واژه تجمل
۱۲ خطبه ۲۲۲، در برانگیختن مردم از دنیا، ص ۲۵۴
۱۳ تفسیر نورج ۱۲، ص ۵۷۷ سوره تکاثر.
۱۴ معراج السعاده. ملا مهدی نراقی رحمه الله علیه. باب حسد.
۱۵ برای توضیح بیشتر در این مورد رجوع شود به کتاب الحیاه آقای محمد رضا حکیمی ج ۴، فصل ۱۷، ص ۷۷
۱۶ نهج الفصاحه حدیث ۲۷۹۶
۱۷ بهشت اخلاق، مهدی نیلی پور، ج ۲ ص ۴۲۴ با تصرف.
۱۸ پیشنهاد میشود برای شناخت بیشترسبک زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در حالات مختلف به کتاب شریف سنن النبی علامه طباطبائی مراجعه نمائید.
۱۹ توسعه، شهریار زرشناس، ص ۱۸ با تصرف.فهرست منابع
۱ قرآن
۲ ترجمه نهج البلاغه، فقیهی، علی اصغر، انتشارات بضعه الرسول، چاپ اول پائیز ۱۳۸۵
۳ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، مصحح محمد حسین سجادی، انتشارات ثامن الائمه چاپ دوازدهم ۱۳۸۶
۴ معراج السعاده، ملا احمد نراقی، تهران، انتشارات امیران، بهار ۱۳۹۰
۵ ابراهیم زاده آملی، عبدالله، پاسخ به پرسشها و شبهات، چاپ اوّل، انتشارات امیران،۱۳۸۹
۶ جوادی آملی، عبدالله، حیات حقیقی انسان در قرآن، چاپ چهارم، انتشارات اسراء ۱۳۸۷
۷ جوادی آملی، عبدالله، مهراستاد، چاپ چهارم، انتشارات اسراء ۱۳۸۷
۸ جوادی آملی، عبدالله، نسبت دین و دنیا، چاپ پنجم، انتشارات اسراء ۱۳۸۷
۹ جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، چاپ پنجم، انتشارات اسراء ۱۳۸۷
۱۰ جوادی آملی، عبدالله، تفسیر انسان به انسان، چاپ چهارم، انتشارات اسراء ۱۳۸۷
۱۱ حکیمی، محمدرضا، الحیاه، احمد آرام، چاپ هفتم، انتشارات دلیل ما،۱۳۸۵
۱۲ رضوانفر، احمد، فرهنگ اخلاقی معصومین علیه السلام، چاپ اول، انتشارات مرکز پژوهشهای صدا وسیما، ۱۳۸۷
۱۳ زرشناس، شهریار، توسعه، چاپ سوم، انتشارات اسوه،۱۳۸۹
۱۴ دشتی، محمد، فرهنگ سخنان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم، اتشارات امیرالمومنین علیه السلام،۱۳۸۸
۱۵ صالحی، هاشم، نهج الفصاحه، ابراهیم احمدیان، چاپ اول، انتشارات بقیع،۱۳۸۵
۱۶ کاشفی، محمدرضا، عرفان و تصوف، چاپ سوم، دفتر نشر معارف،۱۳۸۵
۱۷ قرائتی، محسن، تفسیر نورج ۱۲، چاپ چهارم، انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی،۱۳۸۶
۱۸ مختاری، رضا، سیمای فرزانگان، چاپ بیست و دوم، انتشارات بوستان کتاب،۱۳۹۱
۱۹ معطوف، لویس، المنجد، احمدسیاح، چاپ ششم، چاپخانه منفرد،۱۳۸۵
۲۰ مطهری، مرتضی، داستان راستان ج ۱، چاپ شصتم، انتشارات صدرا،۱۳۸۹
۲۱ داوودی، محمد، تربیت اخلاقی، چاپ سوم، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، پائیز ۱۳۸۹