رویارویی انقلاب اسلامی با تحجر مدرن
(جستارهایی در آفت شناسی انقلاب اسلامی در دهه های گذشته)
فروپاشی بخش قابل توجهی از بنیادهای فکری و عقلی جریان های غرب گرایی در ایران تا حدی نتیجه بی اعتمادی مردم به عملکرد این جریان در تاریخ تحولات دوران معاصر است. این عملکرد خود محصول اعتقادات و اصولی است که اینک در معرض نابودی است. ریزش و رویش های سیاسی و فکری این جریان به نوعی به ریزش و رویش های باور جامعه ایران و به کاربست های تفکرات غربی وابسته است.
به نظر می رسد که امروزه، عقل شبه روشنفکری جریان سکولار دچار نوعی بیماری مزمن شده است. زوال تفکر مستقل در جریان غرب گرایی و تقابل میان حقیقت عقل و زشتی تقلید در سابقه تاریخی این جریان دو نشانه از مسأله ای واحدند که مشخصه این جریان است. فقر تفکر که همزاد با تاریخ منور الفکری در ایران است هیچ استعدادی ندارد تا دست کم بتواند نشان دهد که این فاجعه در تاریخ ایران چگونه به وقوع پیوست. گویی جریان غرب گرایی در ایران همواره اسیر ترس های بیشمار بوده است. هر یک از فتوحات علم در غرب بیش از پیش جبهه نبرد را به اعماق قلمرو باورهای فکری این جریان منتقل می کرد. این ترس باعث گردید که نیاکان منورالفکر ایران هیچ گاه جسارت تردید حتی در ساده لوحانه ترین افکار و اندیشه های غربی را به خود راه ندهند. امحای عقل به دست خود در تاریخ جریان های منورالفکری یک حیقیت تاریخی است که ملت ایران برای آن تاوان های سنگینی پرداخت کرده است.
ما اگر نخواهیم به نتایج این خسارت ها بیندیشم مجدداً گرفتار همان تاوانی خواهیم شد که در نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت پرداخت کردیم. فرصت و زمانی را که مدرنیته، سکولاریسم و غرب گرایی از ملت ایران گرفته است چه کسانی تاوان خواهند داد؟
ملت ایران سال هاست علی رغم جنبش های اجتماعی بزرگی که به وجود آورده است به دلیل جفاکاری های جریان های غرب گرایی سکولار از حضور در تحولات جهانی باز مانده است. اکنون دیگر تردیدی نداریم که مسأله برای ما مسأله حضور و غیاب تاریخی است. اکنون بحث مهم در دنیا این است که چه کسی حضور و غیاب تاریخی دارد. این حقیقت دارد که تاریخ جدید، تاریخ حضور و غیاب ملت هاست.
بزرگداشت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی فرصت مناسبی است که جمع بندی مناسبی از عمر دهه های بعد انقلاب اسلامی داشته باشیم.
حماسه انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی ایران می تواند مبنای بازنگری به رخدادهای گذشته به ویژه دو رخداد عظیم تاریخ یکصد ساله اخیر ایران یعنی نهضت مشروطیت و جنبش ملی شدن صنعت نفت باشد. اگر چه عده ای تلاش می کنند ما را ازفضای این بازشناسی دور نگه داشته و نگذارند فرصت کافی برای مطالعه مجدد علل و فراز و فرود جنبش های اجتماعی دوران معاصر ایران به دست آوریم، اما بازنگری رخدادهای بزرگی چون
نهضت مشروطیت ایران و نهضت ملی شدن صنعت نفت از چشم انداز عملکرد این جریان ها به نوعی بازنگری علل فراز و فرود این جنبش ها از زاویه فرصت طلبی ها، تحلیل های عوام فریبانه و سطحی و ارتقابخشی های کاذب رفتارهای جمعی فاقد سازمان یا کمتر سازماندهی شده، به سطح جنبش های اجتماعی است.
رخدادهای دهه سوم انقلاب اسلامی به ما می آموزد که اگر از این بازشناسی غفلت کنیم به همان مصائبی گرفتار خواهیم شد که در جنبش های گذشته گرفتار شدیم. مهم ترین تهاجمی که در دهه سوم انقلاب اسلامی متوجه آرمان های این انقلاب شد ارتقا بخشی های کاذب پاره ای از حرکت های پراکنده و یا کمتر سازمان یافته در مقابل عظمت انقلاب اسلامی است.
ارتقابخشی های مذکور به عنوان یکی از روش های احزاب سیاسی و گروه های ذی نفوذ و گروه های فشار، در مقابله با جنبش های بزرگ اجتماعی مانند نهضت مشروطیت ایران، نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی، به شیوه های متفاوتی مورد استفاده قرار گرفت و بی تردید از عوامل اصلی شکست و انحراف نهضت مشروطیت ایران و نهضت ملی شدن صنعت نفت از آرمان های اصلی نهضت، همین ارتقا بخشی های کاذب می باشد. روشی که بارها از طریق جریان های مخالف و متعارض و شبه روشنفکران وابسته به آنها برای به بن بست کشانیدن انقلاب اسلامی به کار گرفته شد و آخرین و ساده لوحانه ترین آنها، ارتقا بخشی انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ به سطح یوم الله و هم ردیف کردن این انتخابات با جنبش های بزرگ اجتماعی، برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران بود.
پرداختن به اهمیت ارتقا بخشی های کاذب رفتارهای جمعی به سطح جنبش های اجتماعی در تاریخ معاصر ایران، از جمله مباحثی است که متأسفانه در بحث دگرگونی های اجتماعی، کمتر بدان پرداخته شده است. تجربه تاریخی به ما می آموزد که غفلت از این روش در بررسی های تاریخ تحولات دوران معاصر، تاوان سنگینی برای جامعه ما به همراه داشته است. همه متفکرانی که به نوعی علل فراز و فرود جنبش های بزرگی چون نهضت مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت را مورد بحث و بررسی قرار داده اند، به ندرت به بحث ارتقا بخشی های
کاذب رفتارهای جمعی فاقد سازمان یا کمتر سازماندهی شده توجه کرده اند. بکارگیری این روش در برخورد با انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی به دفعات متعدد، بیانگر آن است که نمی توان و نباید از زمینه های تاریخی، مبانی و مبادی این روش در مقابله با جنبش های اجتماعی غفلت کرد.
در اینجا تلاش می کنیم پیش زمینه های تاریخی این روش را در برخورد با سه جنبش بزرگ مردم ایران یعنی نهضت مشروطیت، نهضت نفت و انقلاب اسلامی، برای عطف توجه محققین تاریخ معاصر و دوستداران انقلاب اسلامی تبیین کنیم. در حقیقت این مقاله جمع بندی جوهره آفت شناسی انقلاب اسلامی در سه دهه گذشته است.
جنبش مشروطه، ارتقا بخشی های کاذب تجددطلبی تقلید گرا و اتوپیای ترقی
تمنای تجدد به شیوه فرنگستان که نزدیک به یکصد سال آتش در خرمن بخشی از کارگزاران رژیم قاجاری انداخته بود، در نهایت، د ر نهضت مشروطیت به حاکمیت مطلق رسید. نوستالژی پیشرفت و اتوپیای ترقی در فضایی آکنده از فقدان نظم فکری، عدم انسجام رهبری سیاسی و اجتماعی، فقدان تجربه تاریخی و تضاد شدید در فهم مفاهیم سیاسی و اجتماعی و انطباق آن با فرهنگ جامعه، فرصت تحقق پیدا کرد.
جنبش مشروطیت اگر چه در مرحله نفی رژیم کهنه، تحت تأثیر آرمان های مذهبی مردم ایران و رهبری های بی تردید متفکران مذهبی به پیروزی رسید، اما در تأسیس نظام مطلوب، میدان آزمون و تجربه دیدگاه های اتوپیای ترقی و پیشرفت فرنگی مآبانه شد. اینکه چرا جریان تجدد گرای مذهبی، همه استعداد خود را در تأسیس نظام مطلوب به کار نگرفت و میدان را برای جریان های دیگر خالی کرد، نیاز به بررسی های عمیق و دقیقی دارد که فصل مهمی از این بررسی ها مربوط به بحث ما، یعنی ارتقا بخشی های کاذب است. مورخین و محققین تاریخ
معاصر ایران در این مسأْله کمتر تردید کرده اند که ارکان نظام انقلاب ایران که معروف به نظام مشروطه گردید، مطلقاً جولانگاه اندیشه های تجدد طلبی تقلیدگرا شد. نظام مشروطه علی رغم آرمان های نهضت مشروطه یک نظام فرنگی مآب شد. یعنی نظامی که هیچ سنخیتی با آرمان های نهضت و موقعیت فکری، فرهنگی و اجتماعی ایران نداشت. نظام مشروطه تلفیق بسیار سطحی و ناقصی از مشروطه سلطنتی انگلیس و بلژیک و پاره ای از مفاد قانون اساسی بود که زمینه ای از ارتقا بخشی های کاذب توسط فرنگی مآبان و نشریات وابسته به آنها در جامعه القا گردید و به قدرت رسید و آرمان های بزرگ یک جنبش عظیم اجتماعی را در ایران استحاله کرد.
برای درک فرآیند ارتقا بخشی های کاذب عصر مشروطه و استحاله شدن آرمان های این نهضت در یک نظام ناهمساز، باید به تعارض اندیشه های اجتماعی این دوره رجوع کرد که بازتاب آرمان های قشرهای مختلف جامعه بود.
بحران تعارض افکار، اندیشه ها و آرمان های نهضت مشروطیت ایران را در مرحله تبدیل نظم کهنه به نظم جدید، باید در نگارش قانون اساسی جستجو کرد.
اگر تغییرات اجتماعی با برنامه را کوشش های آگاهانه، عمدی و همسطح سازی حرکت ها برای ایجاد دگرگونی جهت بهبود نظام های اجتماعی تلقین کنیم و فرآیند این تغییرات را در دو مرحله تجزیه و تحلیل نماییم؛ مرحله نفی رژیم پیشین و مرحله تأسیس نظام جدید. مطالعه جنبش های سیاسی به ما می آموزد که در مرحله نفی رژیم پیشین، به ندرت تعارض های فکری و سیاسی ظهور می کند. چون در این مرحله اغلب گروه های مبارز در نفی نظام کهنه و پوسیده، تردیدی به خود راه نمی دهند.
تعارض ها عمدتاً در مرحله تأسیس نظام جدید بر ملا می شوند. نهضت مشروطیت ایران و سایر نهضت ها و انقلاب اجتماعی کم و بیش تحت تأثیر این قاعده می باشند. بنابراین تعارض ها و ارتقا بخشی های کاذب را در هر نهضتی عموماً باید در مرحله تأسیس نظام مطلوب جستجو کرد. در جنبش مشروطیت ایران، در مرحله تأسیس نظام مطلوب، ارتقا بخشی های اجتماعی و
سیاسی تحت تأثیر سه جریان فکری است. این سه جریان را با توجه به ساختار فکری و آرمان های اجتماعی آنها، تحت عناوین زیر می توان ساماندهی کرد:
۱. تقلید گرایان
۲. تأویل گرایان
۳. اصول گرایان
تقلید گرایان و ارتقا بخشی های شبه علمی و شبه عقلی مشروطه
تقلید گرایان که عموماً از اصحاب فرنگ رفته های درباری و نخبگان سیاسی وابسته به الیگارشی نظام قاجاری بودند، به طور کلی ضدیت شدیدی با توانایی عقل ایرانی در فهم علم و محصولات علم فرنگی داشتند. این جریان هیچ گونه تأویلی یا تحلیل را پیرامون مرجعیت علم و عقل فرنگی در مباحث جدید، بر نمی تابیدند و چون و چرا کردن در هر محصول سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فکری و فرهنگی، را که نشانی از فرنگستان داشته باشد، در صلاحیت خود نمی دانستند.
تقلید گرایان عموماً شبه روشنفکرانی بودند که در حوزه نگرانی های اجتماعی، تحت تأثیر آموزه های نسل اول جریان منورالفکری یعنی؛ میرزا ملکم خان، آخوند زاده، طالب اوف، مستشار الدوله، میرزا آقاخان کرمانی و… بودند و همان طوری که میرزا ملکم خان عقیده داشت که :
راه ترقی را اگر ایرانیان بخواهند با عقل خود پیدا نمایند باید سه هزار سال دیگر ما منتظر بمانیم در حالی که راه ترقی و اصول نظم را فرنگی ها در این دو سه هزار سال، مثل اصول تلگراف پیدا کرده اند و بر روی قوانین معین ترتیب داده اند. همان طوری که تلگراف را می توان از فرنگ آورد و بدون زحمت در طهران نصب کرد، به همان طور نیز می توان اصول نظم ایشان را اخذ کرد و بدون معطلی در ایران برقرار ساخت ولیکن چنان که مکرر عرض کردم و باز هم تکرار خواهم کرد، هرگاه بخواهید
اصول نظم را شما خود اختراع نمایید، مثل این خواهد بود که بخواهید علم تلگراف را از پیش خود پیدا نمایید.(۲)
بنابراین از دیدگاه تقلیدگرایان، مشروطه فرزند روحانی انگلستان و زاییده اندیشه های اجتماعی و تحولات تاریخ و فرآیند نوسازی فرنگیان بود. چنین نظامی سال ها در فرنگستان امتحان تاریخی خود را پس داد و منجر به دگرگونی های اروپا شد. بنابراین، باید نظام مشروطه به عنوان نظام مطلوب ایران، دقیقاً مبتنی بر اصول مشروطه فرنگستان باشد.
مشروطه در این تلقی، کالا و ابزاری بود که باید از آن به همان گونه استفاده می شد که از تلگراف و تلفن و سایر کالاهای فرنگی استفاده می شد. سید جمال واعظ اصفهانی، میرزا نصرالله ملک المتکلمین، سید حسن تقی زاده و بسیاری از هواداری مشروطه سلطنتی که از آنها به عنوان منورالفکران عصر مشروطه یاد می شود، پیرو چنین جریانی بودند. سید جمال واعظ در یکی از نطق های معروف دوران مشروطیت خود می گوید:
به فرمایش جناب…پرنس ملکم خان، اگر ما خواسته باشیم، یک کارخانه کبریت سازی تشکیل بدهیم، بدون معلم خارجه محال است…چگونه ما ایرانی ها بدون معلم خارجه نمی توانیم یک قوطی کبریت فرنگی بسازیم و یا یک عدد قوری یا استکان یا… اما از برای اداره کردن وزارت مالیه یا وزارتخانه عدلیه و غیره اصلاً وزرای ما محتاج به علم خارجه نیستند؟… از برای گلخانه های خودشان گلکار از خارجه می آورند… از برای دمشق پیاده نظام، معلم و مشاق خارجه می آورند، اما از برای ترتیب دخل و خرج مملکت و اداره مالیه عقل خودشان را کافی می دانند، مختصر این است که تا وزرای ما و مجلس مقدس ز دول بی طرف، مردمان عالم جلب نکنند، محال است این اداره های ما… مرتب شود.(۳)
ارتقا بخشی های کاذب دگرگونی های اروپا تا مرحله مقدسات و تقلیل همه دستاوردهای فکری، سیاسی و اجتماعی ملت ایران به پایین ترین سطح عقب ماندگی، مهم ترین روشی بود که تقلید گرایان با بهره گیری از همه ابزارهای رسانه ای و عدم آگاهی کافی جامعه از تحولات جدید و از همه مهم تر، در هم ریختن مفاهیم، بستر لازم را برای القای خودباختگی جامعه در مقابل تحولات اروپا و ضرورت پیروی بی چون و چرا از بینش ها و گرایش های غرب در ایجاد دگرگونی و ترقی فراهم ساخت. نمونه هایی از این ارتقا بخشی های کاذب را می توان در رساله دفتر تنظیمات میرزا ملکم خان مشاهده کرد:
علم ورای عقل است… عقل فرنگی به هیچ وجه بیشتر از عقل ما نیست. حرفی که هست در علوم ایشان است و تصوری که داریم این است که هنوز نفهمیده ایم که فرنگی ها چقدر از ما پیش افتاده اند. ما خیال می کنیم که درجه ترقی آنها همان قدر است که در صنایع ایشان می بینیم و حال آنکه اصل ترق ایشان در آیین تمدن بروز کرده است کارخانجات یوروپ بر دو نوع است:یک نوع آن را از اجسام و فلزات ساخته اند و نوع دیگر از افراد بنی آدم ترتیب داده اند. مثلا از چوب و آهن یک کارخانه ساخته اند که از یک طرف پشم می ریزد و از یک طرف اطفال بی شعور می ریزند و از سمت دیگر مهندس و حکمای کامل بیرون می آورند. محصول کارخانجات فلزی هم کم و بیش در ایران معروف است. مثل ساعت و تفنگ و تلگراف و کشتی بخار… اما از تدابیر و هنری که فرنگی ها در کارخانجات انسانی به کار برده اند، اصلا اطلاع نداریم… ملل یوروپ هر قدر که در کارخانجات فلزی ترقی کرده اند، صد مراتب بیشتر در این کارخانجات انسانی پیش رفته اند.(۴)
ارتقا بخشی کاذب در جامعه ای که به قول مجدالاسلام کرمانی ” از هزار نفر یک نفر معنی مشروطه را نمی دانست و هرگز خودش را محتاج به دانستن معنی مشروطه ندیده بود که در
مقام تحصیل آن برآید(۵) چه نتایجی به بار می آورد؟ به تعبیر مرحوم شیخ فضل الله نوری مشروطه ای را حاکم می کرد که از “دیگ پلوی انگلیس خارج می شد و یک عضوی از روس پول می گرفت عضو دیگر از انگلیس.(۶)
با تفاصیل مذکور باید گفت که از دیدگاه تقلیدگرایان در فهم مسائل جدید، باب عقل مسدود و تفکر باید تعطیل می باشد. این جریان با استفاده از فضای فکری حاکم بر جامعه و ارتقابخشی های کاذب مفهوم مشروطه و مصادره انحصاری بسیاری از اصلاحات جدید چون حق انحصاری تفسیر آزادی، قانون گرایی، اصلاح طلبی، برابری، مشروطه، استبداد و.. نه تنها راه برای هر گونه نقد و بررسی و تحلیل عقلی و تاریخی مفاهیم جدید، بلکه راه را برای تأویل این مفاهیم به مفاهیم دینی و ملی نیز مسدود و شرایط را برای سیطره مطلق استبداد بر یک جنبش بزرگ اجتماعی هموار کرد. نظام مشروطه در پی حاکمیت این جریان، درکمتراز ده سال با کودتای ۱۲۹۹ رضاخان معروف به کودتای سیاه، همه آرمان های نهضت عدالت خواهی و قانون گرایی ملت ایران را بر باد داد.
اتوپیای ترقی در حکومت مطلقه دولت رضاخانی، تبدیل به سراب شد و همه این مصائب به نام تجدد و ترقی و ارتقا بخشی های کاذب جریان های منور الفکری به مدت نزدیک به یکصد سال، راه هر گونه رشد و ترقی را در ایران مسدود کرد. محاسبه این عقب ماندگی در نسبت با سرعت رشد دگرگونی های علمی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جهان در این دوران، نمایانگر عمق فاجعه ای است که حاکمیت نظام مشروطه سلطنتی، ارتقا بخشی های کاذب و سیطره مطلق تقلید گرایان، بر کشور ما تحمیل کرد.
پی نوشت ها :
۱. دکترای علوم سیاسی.
۲. میرزا ملکم خان ناظم الدوله، دفتر تنظیمات، رک: رسائل میرزا ملکم خان، گردآوری و مقدمه حجت الله اصیل، تهران، نشر نی، ۱۳۸۱، ص ۳۰.
۳ ـ روزنامه الجمال، ش ۲۲، ۲۰ شعبان ۱۳۲۵.
۴ ـ میرزا ملکم خان، همان، ص ۲۸، ۲۹.
۵ ـ احمد مجد الاسلام کرمانی ی، تاریخ انحطاط مجلس، فصلی از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مقدمه و تحشیه محمود خلیل پور، دانشگاه اصفهان، ۱۳۵۶، ص ۱، ۲.
۶ ـ شیخ فضل الله نوری، رساله تذکره الغافل و ارشاد الجاهل، رک: رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات،… و روزنامه شیخ شهید فضل الله نوری، گردآوری محمد ترکمان،تهران، موسسه فرهنگی رسا، ۱۳۶۲، ص ۶۴.