مهم ترین عناوین آسیب ها در جامعه امروز

در میان عناوین مختلف آسیب های اجتماعی که به برخی از آنها اشاره شد، چهار عنوان در شرایط فعلی جامعه ما بسیار اهمیت دارد که عامل اصلی بسیاری از آسیب های اجتماعی است.

#عناوین#آسیب_های#اجتماعی#جامعه#امروز

اول، تضعیف باورهای اعتقادی که متأسفانه هم روشنفکران غرب زده و مرعوب و هم متحجرین از دو طرف، روز به روز به تضعیف این باورها کمک می کنند.

دوم، بحران هویت، که به تدریج نسل جوان ما از هویت ایرانی- اسلامی خود فاصله می گیرد.

سوم، مسئله اعتیاد که متأسفانه به رغم همه تلاش های نظام، روز به روز این فاجعه رو به افزایش است و بخش قابل ملاحظه ای از جوانان ما را مبتلا کرده است.

چهارم، مسئله فساد و ابتذال فرهنگی است.

در اینجا، پس از اشاره به آسیب هایی که در سال های اخیر بیشتر با آن مواجه شده ایم، به بحث عوامل و راهکارها می رسیم. شاید در سال های اولیه انقلاب کمتر با این آسیب ها مواجه بودیم،‌ولی در دهه سوم بعد از پیروزی انقلاب شاهد گسترش این نوع آسیب ها هستیم.

۱. اختلال هنجاری

اختلال هنجاری یکی از آسیب های جدی جامعه ای است که دگرگونی های وسیع و شتابان را تجربه می کند. به عبارت دیگر از مسائل و آسیب پذیری های جامعه در حال گذار، بر هم خوردن نظم هنجاری و شکسته شدن هنجارهای سنتی است. اختلال هنجاری می تواند به صورت قطبی شدن هنجاری، تضاد هنجاری، ضعف هنجاری و یا عدم علاقه نسبت به قواعد اجتماعی باشد.

در شرایط امروز کشور، انواع اختلالات هنجاری قابل درک و لمس است. در این میان قطبی شدن هنجارها مهم ترین آسیبی است که وجود دارد. قطبی شدن هنجارها به انشقاق های اجتماعی دامن زده و موجبات به وجود آمدن گروه های اجتماعی متضاد و متخاصم را فراهم آورده است.

قطب روشنفکر و متحجر، پایین شهری و بالاشهری، حزب اللهی و بی بند و بار، فقیر و غنی، نسل جوان متجدد و نسل میانسال سنتی، نمونه هایی از این قطب بندی هاست. این قطبی شدن، جامعه را به شقوق مختلف و متضاد تبدیل می کند، به نحوی که هر یک از این شقوق با دیگری، بیگانه و حتی سر جنگ و ستیز دارند. (۱۸)

متأسفانه جامعه امروز ما از شکسته شدن وحدت هنجاری به ویژه در کلان شهرها دچار رنج است و از این رو همدلی و همنوایی و انسجام ملی کشور می تواند با خطرات جدی رو به رو شود.

۲. کثرت گرایی دینی

انشعاب و جدایی از گفتمان مذهبی غالب و مسلّط و پیدایش نحله های جدید فکر دینی در بستر دگرگونی های اجتماعی، ‌محصول شرایط نوین است. کثرت گرایی دینی و معرفت شناختی ناشی از ضعف تولید افکار دینی متناسب با شرایط زمان از طرف حوزه های علمیه و روحانیت و نارضایتی از تفسیر و قرائت سنتی از دین است.

تغییرات اجتماعی موجب پیدایش و نشو و نمای تفکرات جدید دینی شده است که برداشت های جدیدی را از دین ارائه می دهند. متأسفانه دین در قرائت های جدید به طور عمده، فردگرایانه، غیرسیاسی و معنویت گراست.

یعنی درست نقطه مقابل پایه های فکر دینی که از سال ۱۳۴۱ تبیین شده بود و اساس ایدئولوژی نهضت و انقلاب اسلامی را تشکیل می داد که آن، عدم جدایی دین از سیاست بود؛ امروز با هجمه ی وسیع موج روشنفکری جدید مواجه شده است.

گرچه ظاهر بحث قرائت های مختلف جدید، لزوم کثرت گرایی در فهم دینی است، اما نتیجه ای که عاید ما خواهد نمود، دین فردی و اسلام غیرحکومتی است.

بررسی ظهور تفکرات جدید دینی و گرویدن به باورداشت های غیرسنتی و پدیدار شدن سنت های نوین حائز اهمیت است. همچنان که نتایج و اثرات اجتماعی این گرایشات نو و قرائت های جدید نیز قابل تأمل است. اگرچه باورهای جدید عمدتاً گذرا، غیرعمیق، شعاری و بعضاً دنباله روی نحله های فکری رایج در غرب است و بی تردید پایدار نخواهند ماند.

تجربه حکومت دینی در دو دهه گذشته، رشد عقلانیت، هجمه واردات فکری جهان غرب، روند توسعه، کثرت گرایی و جهانی شدن از اهم عللی است که موجبات شکسته شدن برداشت های سنتی از دین شده است.

در کنار شک و تردیدهایی که ذهن جوانان ما را فراگرفته است، برای برون رفت از بن بست های اندیشه ای و معرفتی عملاً به قرائت های جدید و چشم اندازهای نو روی خواهند آورد. در این چشم اندازها، دین رابطه خود را با پیرامونش مورد بازنگری قرار می دهد، متأسفانه دین غیرسیاسی و غیرحکومتی و برداشت های فردگرایانه را می توان از مهم ترین نتایج تغییرات جدید دانست. بر این اساس، فقه حکومتی و حکومت دینی هر دو با مشکلات و معضلات جدیدی رو به رو خواهند شد.

۳. ناتوانی در اقناع سازی

بحران اقناع سازی افکار عمومی به مفهوم عدم اعتماد کافی مردم به توجیهات و توضیحات نظام سیاسی درباره مسائل، حوادث و رویدادها و عدم اعتماد مردم به نظام اطلاع رسانی دولت می باشد.

اگر حکومت ها برای عملکرد خود توجیهات قابل قبولی ارائه ننمایند و یا با عدم پذیرش مردم رو به رو شوند، آنگاه در چالشی بزرگ با افکار عمومی قرار می گیرند، به نحوی که ذکر هرگونه دلیل و اقامه هر نوع استدلال و برهان ممکن است چون هیزمی، آتش بی اعتمادی را شعله ورتر کند.

سیستم ضعیف اطلاع رسانی و عدم پاسخ گویی صحیح و به موقع به مردم، نظام را با بحران اقناع سازی رو به رو می سازد. اطلاع رسانی قطره ای، دیرهنگام و یا متناقض که به مسائل جناحی و گروهی هم آلوده شده باشد، نظام را با مشکل مشروعیت رو به رو خواهد کرد. از این رو نسبت میان مشروعیت و میزان توانایی نظام در اقناع سازی افکار عمومی نسبتی مستقیم است و لذا مسئله اقناع سازی دارای اهمیت زیادی می باشد.

از پیامدهای عدم اقناع سازی، دست کم، روی آوردن مردم به پیام ها و امواج رادیوهای بیگانه می باشد که در نتیجه به بحران هویت منجر خواهد شد و به لحاظ روان شناختی، محیط را آماده پذیرش هرگونه شایعه می کند.

از سویی قانع نشدن مردم در برابر توضیحات، نشانی از بی اعتمادی و در واقع پایین بودن مشروعیت سیاسی محسوب می شود. به عبارت دیگر، یکی از علائم بی اعتمادی، میزان مقاومت افکار عمومی در برابر توجیهات نظام است. از این رو بین اعتماد و مقاومت مردم برای عدم پذیرش، رابطه ای معکوس وجود دارد. (۱۹)

۴. رادیکالیزه شدن بخشی از گروه های آرمان گرا

پافشاری بر آرمان گرایی از سوی دو طبقه افراطی از گروه های سیاسی، آنها را به تعارض با وضع اجتماعی موجود می کشاند. افرادی که نمی توانند وضعیت اجتماعی و فرهنگی موجود را تحمل کنند، لاجرم به سمت افراط گرایی کشیده می شوند؛ به نحوی که برای اصلاح جامعه جز پرخاشگری و برخورد قهرآمیز راهی نمی یابند. (۲۰)

خلق انتظارات بالا و تصویر منفی و منحط و عقب مانده از روند جامعه، مرز تخاصم و تعارض را پررنگ می کند و راه هرگونه آشتی را می بندد. رفتارهای تند خارج از ضوابط قانونی، نظم اجتماعی را با خطر جدی رو به رو می کند.

ایجاد فاصله بین گروه های افراطی با سایر طبقات اجتماعی زاینده انواع آسیب هایی است که نه تنها پیام آور هرج و مرج و خشونت است که موجبات افسردگی، پرخاشگری و تندخویی را نیز فراهم می آورد. بدبینی و برداشت های منفی از جامعه، آنان را به جزیره های مستقل و تنها می کشاند و در نهایت، انزوا و بیگانگی اجتماعی آنان را افزایش می دهد. (۲۱)

بدبینی و انزوای اجتماعی به تعارض میان نیروهای افراطی با گروه های معتدل و حتی به تعارض با نظام سیاسی منتهی می شود و لذا کشمکش ها و ستیزه های پیدا و پنهان آغاز می گردد.

گروهی که بدبینی مفرط و عمیق نسبت به پروسه توسعه و نوسازی و اصلاحات دارند، معتقدند دارای رسالتی تاریخی هستند تا در برابر کژروی ها و انحراف ها (انحراف طبق تعریف خودشان) ایستادگی کنند.

و به عکس، گروه هایی که مدینه فاضله خود را لیبرال دموکراسی غرب می دانند و هرگونه محدودیت در چارچوب سنت های دینی و اجتماعی را برنمی تابند(۲۲)، در نهایتْ تندخویی و پرخاشگری علیه نظام و ساختار موجود را از وظایف خود می دانند. بدین ترتیب نظم اجتماعی از طرف هر دو گروه افراطی مورد تهدید قرار می گیرد.

۵. رشد گرایش های منفعلانه

گروهی از نیروهای انقلابی به دلیل تناقضات حل نشده و طرح مسائل غامض و پیچیده در حوزه اندیشه و عمل، احساس فاصله بین آرمان ها و واقعیت های جامعه می کنند و سرخورده و منزوی می شوند.

تجربه تلخ و رویارویی در برابر واقعیت ها، ممکن است تردید و شک را در میان آنان نسبت به بعضی آرمان ها دامن بزند و نسبت به افرادی که در اعتقادات خود مستحکم تر و ثابت ترند، فرار به درون و دوری جستن از جامعه(۲۳)، از پیامدهای این بن بست ها خواهد بود.

تقویت آرمان گرایی های دست نیافتنی، فزونی یافتن عاطفه و احساس بر عنصر عقلانیت و واقع بینی، چیزی جز فاصله بیشتر نیروهای انقلابی افراطی با جامعه را به همراه ندارد. در حالی که وحدت ملی و وفاق نیروهای اجتماعی- سیاسی در گرو تقویت تعادل است.

جدایی و انشقاق گروه ها و نیروها تحت عنوان های مختلف، جامعه را با گسست و شکاف های پی در پی و مخرب رو به رو می کند. بالاخص آنگاه که فرهنگ تحمل و اغماض پایین باشد، خشونت و نابردباری فزونی می گیرد و در نتیجه نظم اجتماعی و آرامش و امنیت نیز مخدوش می شود و کناره گیری بخشی از نیروهای انقلاب از متن جامعه و گریز از مشارکت، فرایند توسعه سیاسی را با مشکلات جدی مواجه خواهد کرد.

۶. تعمیق شکاف های اجتماعی

در همه جوامع، ‌شکاف های متعدد اجتماعی وجود دارد؛ شکاف هایی که به حکم وضع اجتماعی، جنسیت، تبار، زبان، قومیت و امثال اینها به وجود می آیند. در جوامع توسعه یافته و مدرن، شکاف های سنتی اغلب جای خود را به شکاف های جدید ناشی از تحول نظام اداری، سیاسی و اقتصادی می دهند.

گاهی شکاف های اجتماعی یکدیگر را تقویت می کنند و بر روی یکدیگر انباشته می شوند. در این حالت شکاف های اجتماعی متراکم، جامعه را به قطب های متضاد با پتانسیل کشمکش و برخورد اجتماعی تبدیل می کنند. متأسفانه در شرایط فعلی، جامعه ما با شکاف های متعدد اجتماعی از جمله شکاف های دینی، قومی، فرهنگی، نسلی و غیره رو به رو است. در پاره ای موارد، ‌این گسست ها بر هم انباشته می شود و تهدیدی جدی برای همبستگی سیاسی، نظم اجتماعی و حتی یکپارچگی سیاسی فراهم می آورد.

از پیروزی انقلاب تاکنون، شکاف مذهبی شدت بیشتری یافته و مردم را حول شعارهای جدیدی تقسیم نموده است. رویارویی هر یک از این قطب های مختلف می تواند تهدیدی برای وحدت ملی تلقی شود.

از لحاظ تاریخی و به طور سنتی همواره شکاف هایی در جامعه ما وجود داشته است: بحث اختلافات طایفه ای، منطقه ای، بحث این شهر و آن شهر، نژادهای مختلف، اقوام مختلف،‌ زبان های گوناگون(۲۴)

و امثال اینها شکاف هایی است که در جامعه ما از دیرباز مطرح بوده است، اما متأسفانه در شرایط فعلی با شکاف های فرهنگی و با شکاف های نسلی، سیاسی، حزبی و مانند اینها تراکم یافته است. وقتی این شکاف ها روی هم قرار می گیرند، وضعیت خطرناکی پدید می آید و باعث می شود جامعه به سمت نوعی گسست و یا گسل کشانده شود که می تواند برای ثبات اجتماعی و حتی نظام سیاسی خطرناک باشد.

۷. بی اعتمادی

اعتماد به مثابه سرمایه ی اجتماعی بسیار اساسی است و پایه نظام سیاسی و ساختار اجتماعی را تشکیل می دهد. اعتماد، جوهره و اساس روابط اجتماعی است و در مقابل، بی اعتمادی، انسجام و همبستگی اجتماعی را با مخاطرات و پیامدهای منفی روبه رو می کند. حوزه اعتماد در جوامع سنتی معمولاً در حد خانواده و یا اقوام گسترش می یافت، در حالی که در جامعه ی امروزی باید اعتماد تا سطح کل جامعه، نهادها و سازمان ها تعمیم یابد. همیاری، همکاری و مشارکت اجتماعی و سیاسی نیز مشروط به گستره ی اعتماد است.

در شرایط فعلی، ‌جامعه ی ما بنا به داده های تحقیقات میدانی، به دلیل کاهش اعتماد مردم، با آسیب های جدی رو به روست. از رهگذر بی اعتمادی به وجود آمده، اهداف و ارزش های ملی و همبستگی اجتماعی دچار تنش ها و کشمکش های فراوانی شده است.

در این شرایط، همدلی کاهش می یابد و منافع فردی، خانوادگی و یا باندی بر مصالح عمومی و منافع ملی ترجیح داده می شود. بی اعتمادی از سه بُعد حائز اهمیت است: بی اعتمادی مردم نسبت به نظام سیاسی، بی اعتمادی نظام سیاسی نسبت به مردم، و بی اعتمادی مردم نسبت به یکدیگر؛ که هر یک از این وجوه بی اعتمادی، تأثیرات مخربی بر ساختار سیاسی و تعاملات اجتماعی می گذارد.

۸. گسست ارزشی

فضاهای مختلف زندگی از قبیل فضای خانوادگی، مدرسه و محیط کار باید دارای هماهنگی، نظم و تعادل باشد. ناهماهنگی ارزشی و یا گسست ارزشی بین فضاهای زندگی، مردم را از تعادل و هماهنگی بیرون می آورد. (۲۵)

هویت های چندگانه و داشتن چهره های متضاد و بر عهده گرفتن نقش های متناقض از سوی افراد در محیط های متفاوت، بار سنگینی را بر دوش او می نهد و به صورت بازیگری می ماند که در یک لحظه در چند نقش متضاد بازی می کند.

افسردگی، اضطراب، دلواپسی و نگرانی و دیگر آسیب های روانی از یک سو و پیامدهای اجتماعی مانند فریبکاری و دوچهره گی، پایه های اجتماعی جامعه را سست و لرزان می نماید. در این میان، وضع کودکان و نوجوانان سخت تر و حساس تر است؛‌ چرا که کودک باید بیاموزد در هر محیط چه کنش های قابل قبولی را ارائه دهد و چگونه خود را با این تفاوت ها منطبق سازد.

متأسفانه ارزش های مختلف در فضای جامعه آن چنان از هم فاصله گرفته که گاهی شاهد رفتارهای متناقض هستیم. افراد در یک جمع، ‌یک نوع رفتار و در جمع دیگر،‌ رفتاری کاملاً متضاد دارند.

در اداره، یک نوع رفتار، در مسجد رفتار دیگر و در فضای تفریحی رفتار سومی دارند. در واقع رفتارهای متناقض، نشانه اضطراب و دلواپسی مردم است که منجر به نفاق و ریاکاری و فریبکاری می شود.

در این شرایط، وضع نوجوانان و جوانان کاملاً روشن است که نظاره گر این همه رفتارهای متفاوت و منافقانه هستند. بی تردید نتیجه ی آن، ‌دوچهره گی و چندچهره گی در جامعه است که بسیار خطرناک خواهد بود.

گسست ارزشی، توان، ظرفیت و قابلیت ها را درهم می شکند و زندگی را برای افراد سخت می گرداند. زیرا تضاد ارزشی، «ظاهرسازی» و چندچهره بودن را بر افراد تحمیل می کند و انسان ها مجبورند چهره ای از خود نشان دهند که واقعاً آن نیستند.

«تضاد ارزش ها» در واقع یک مرحله از فرایند تغییر ارزش هاست. در صورت تداوم جدال بین نظام های ارزشی، بین نیروهای اجتماعی، پیکار و ستیز درخواهد گرفت و در نتیجه انسجام و همبستگی اجتماعی و یکپارچگی فرهنگی و ارزشی با خطر رو به رو خواهد شد.

۹. تعارض نسل ها

شکاف بین نسل ها و تعارض آن، محصول فرایند تغییرات وسیع و فزاینده ای است که تمامی عرصه های فردی و اجتماعی را درهم نوردیده و حاصل تغییر و تحول در خانواده و نوگرایی، تنازع بین سنت و تجدد و پروسه تکثر و حضور ارزش های متعدد متفاوت و متعارض است.

هرچه روند دگرگونی های اجتماعی گسترده تر شود، شکاف بین نسلی نیز افزایش می یابد. برهم خوردن نظم سنتی، سست شدن وفاق ارزشی و کاهش همبستگی از پیامدهای این پدیده است.

علاوه بر جریان دگرگونی و تحولات اجتماعی که جدایی و تعارض ارزشی نسل ها را دامن می زند، شاهد دست کم دو تجربه متفاوت نسلی با ارزش ها و هنجارهای متفاوت هستیم؛ دو تجربه ای که دوگونه هویت فرهنگی و گفتمان را آفریده است. هر یک از این گفتمان ها دارای ویژگی های متفاوت است و شناخت دقایق گفتمان ها بسیار اهمیت دارد. (۲۶)

تعارض میان نسل انقلاب و نسل بعد از انقلاب به خوبی مشهود است. ما اکنون نیازمند گفتمان سامان بخشی هستیم که گسست نسلی را کاهش دهد و بین دو نسل پیوندی ایجاد نماید.

در جامعه ما، نسلی که در انقلاب بوده و قبل از پیروزی انقلاب در صحنه مبارزه فعال بوده، نسلی که در دفاع مقدس حضور داشته،‌ با نسلی که امروزه در صحنه حضور یافته است، فاصله زیادی دارند و یک ضرورت امروز، نزدیک کردن این دو نسل است.

باید دید چگونه می توان افکار و آرمان ها و اهدافشان را به هم نزدیک ساخت. نسل جدید ما با ارزش های جدید و قرائت های نو از زندگی، جهان و حتی از دین، فرهنگ و واقعیت های اجتماعی مواجه است.

گفت و گوی بین دو نسل(نسل اول و دوم)، بین دنیای نسل اول و دنیای نسل دوم می تواند به کاهش گسست بین آنها کمک کند. تعارض نسل ها، موجبات انقطاع فرهنگی را فراهم می آورد و در نتیجه، پیوستگی و انسجام فرهنگی را با چالش جدی رو به رو خواهد ساخت.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.