نخستین وظیفه آداب و تقالید اجتماعی که سازنده قوانین اخلاقی هر اجتماع است، آن است که روابط میان دو جنس مرد و زن را بر پایه های متین استوار سازد. چه این روابط پیوسته منشأ نزاع و تجاوز و انحطاط به شمار می رود. اساسی ترین عمل تنظیم این روابط همان ازدواج است.لاندر می گوید: «در قبیله یاریبا امر زن گرفتن از طرف بومیان با بی علاقه گی تلقی می شود، چنانکه که گوئی این کار با چیدن یک خوشه گندم نزد آنان برابر است، چه عشق و محبت در میان آنان وجود خارجی ندارد. چون ارتباطات جنسی پیش از ازدواج ممنوع نیست، به این جهت، مرد هرگز در مقابل خود منعی نمی بیند و عشقی نمی تواند ایجاد و رفته رفته تقویت شود و به شکل میل شدید برای دست یافتن به زن معین جلوه کند. به همین دلیل یعنی به علت آنکه جوان هر وقت بخواهد بلا فاصله می تواند دفع شهوت کند، دیگر علتی نمی ماند که جوان بنشیند و در سر ضمیر خود، نسبت به احساسی از وی که تحریک شده و نتوانسته است فرو بنشاند، بیندیشد و محبوبه طرف میل خود را بزرگ و عالی تصور کند، و از آن میان عشق رمانتیک پیدا شود. در این جوامع، زن و مرد در هنگام ازدواج نسبت به هم سرد هستند و توجهی به حال یکدیگر ندارند … میان زن و شوهر هیچ گونه آثار محبت دیده نمی شود»(۷)«حجاب، برای دختر، همچون وسیله دفاعی است که به او اجازه می دهد تا از میان خواستگاران خود شایسته ترین آنان را برگزیند، یا خواستگار خود را ناچار سازد که پیش از دست یافتن بر وی به تهذیب خود بپردازد. موانعی که حجاب و عفت زنان در برابر شهوت مردان ایجاد کرده، خود عاملی است که عاطفه عشق شاعرانه را پدید آورده و ارزش زن را در چشم مرد بالا برده است. پیروی از سیستمی که به بکارت اهمیت می دهد، آن آسانی و راحتی را که در اجرای آرزوهای جنسی پیش از ازدواج داشته، و همچنین مادر شدن پیش از موقع را از میان برده است. همین طرز تصور در باره بکارت، بدون شک سبب می شود که فرد از لحاظ جسمی و عقلی نیرومند تر شود و دوران جوانی و تربیت و کارآموزی، طولانی تر گردد و در نتیجه سطح تربیتی و فرهنگی بشر بالاتر رود.سر و سامان بخشیدن به روابط جنسی همیشه مهمترین وظیفه اخلاق به شمار می رفته است، زیرا غریزه تولید مثل نه تنها در حین ازدواج بلکه قبل و بعد از آن نیز مشکلاتی فراهم می آورد. و در نتیجه شدت و حدت همین غریزه و نا فرمان بودن آن نسبت به قانون، و انحرافاتی که از جاده طبیعی پیدا می کند، بی نظمی و اغتشاش در سازمان های اجتماعی تولید می شود. حیات جنسی حتی در میان حیوانات نیز آزاد و نا محدود نیست و حیوان ماده جز در موقع معین، نر را به خود نمی پذیرد.» (۸)جوامع انسانی در طول تاریخ همه گونه پوشش و برهنگی و روابط جنسی را به عنوان قانون – خود ساخته یا عرفی – جامعه تجربه کرده اند. به نظر می رسد ریشه تجربه و پذیرش حجاب در مسیر پیشرفت جوامع ابتدائی توجه به مفهوم «عشق» باشد. به این بیان که وقتی من به کسی علاقه پیدا کردم و او را دوست داشتم، این حس در من تقویت شد که او به من تعلق دارد و دیگری حق تصرف در عشق من را ندارد؛ دیگری که می خواست به عشق من چشم داشته باشد مورد نفرت من قرار می گرفت؛ از آن طرف عشق من نیز توقع داشت که من از او حمایت کنم تا دیگران به او تعرضی نکنند، و همه بدانند و بفهمند که ما دوتا فقط مال همدیگریم؛ این احساس منجر به برخوردهای خشنی بین من و مزاحمان می شد و این روند باعث شد دیگران این نوع رابطه که دو عاشق با هم دارند را به رسمیت بشناسند و حدود آنرا رعایت کنند؛ و بدین وسیله بحث ازدواج شکل گرفته و رسمیت پیدا کرد و شخص و جامعه از کمونیزم جنسی و بی قانونی روابط زن و مرد رها شد؛ و زیبائی مفهوم عشق که همگان آنرا بین دو عاشق مشاهده می کردند، مفهوم ازدواج – که محافظ حریم این عشق بود – را نیز زیبا و دوست داشتنی کرد.در ادامه این مسیر وقتی شخص می دید که عشق او قبل از اینکه با او باشد با دیگری بوده، تردید و دلزدگی خاصی در او ایجاد می شد، و این رابطه قبلی، از شدت و خلوص عشق او کم می کرد. همین امر پیوند های عاشقانه جدید را تحت تاثیر قرار داد و افراد می دیدند عشقی که بدون سابقه رابطه با دیگری است زیبا تر و روابط آن دوست داشتنی تر است، پس اینگونه زنان که عشق خود را از این خلوص خالی می دیدند سفیر ترویج بکارت در میان هم جنس های خود شدند که مبادا قبل از اینکه کسی به شما عشق بورزد تن به رابطه با کسی دهید چرا که این کار، شما را در نظر عشق تان حقیر خواهد کرد؛ این اتفاق مفهوم بکارت را امری ارزشمند نشان داد، و زیبائی مفاهیم عشق و ازدواج به مفهوم بکارت نیز نفوذ کرد. در ادامه این روند دختر که می خواست باکره بماند تا به عشق ناب در حد کمال دست پیدا کند، خود را از تعرض نگاه و رفتار دیگران در امان نمی دید و روزگار سختی را سپری می کرد تا بتواند خود را حفظ کند؛ پس راه چاره را در این دید که خود را بپوشاند، زیبائی های اندام خود را و دلفریبی های کلام خود را در حجاب قرار دهد تا دست تعرض غیر به او نرسد. اینگونه شد که مفهوم حجاب شکل گرفت، و زیبائی های مفاهیم عشق، ازدواج، و بکارت را کسب کرد، و حجاب صدفی شد برای دستیابی به گوهر های بکارت، ازدواج، و عشق ناب. به این صورت عشق پاک، روابط اجتماعی بین زن ومرد را سر و سامان داده و بر اصولی استوار کرد که هر عقل سلیمی به برتری آن بر روش های دیگر اذعان دارد. این نوع عشق ورزی ثمره پیشرفت مدنیت است که در آن در مقابل خشنود ساختن شهوت انسانی، به وسیله دستورات اخلاقی سد هائی کشیده شده.نتیجه منطقی نفی حجاب نفی حجاب دامن زدن و توسعه دادن قوه شهوت است، و تحریک و ارضای بی حد و مرز این قوه (و یا خفه کردن آن در همه حال) آن را یاغی و سرکش می کند و نتیجه آن می شود که قوه عقل انسان را آلوده می کند و شخص را از طی مسیر کمال باز می دارد. آن خانمی که خود را آرایش می کند و به خیابان می آید و زیبائی های اندام خود را به نمایش می گذارد باید بداند که چهره او محرک شهوت جنس مخالف است؛ تحریک شهوت دیگری تجاوز به حق اوست؛ کسی حق دارد دیگری را تحریک کند که بعد بتواند به تحریک او پاسخ دهد.خب، حالا فرض می کنیم شما خانم محترم ۱۰ نفر؛ ۱۰۰ نفر… را با چهره خودت، با اندام خودت، با موهای خودت تحریک کردی، یعنی در وجودشان هوس ایجاد کردی؛ تیپ زدی دلبری کردی! و میل به خود را در آنها ایجاد کردی؛ (این حالت برای او طبیعی است، او نمی تواند منظره مهیج ببیند و تحریک نشود؛ اما تو می توانی خود را بپوشانی) دو حالت بیشتر ندارد، یا اینکه باید به همه پاسخ دهی!!، اینکه می شود روسپی گری؛ و گمان نمی رود همه اینهائی که بی حجاب بیرون می آیند، اینگونه کسانی باشند. ( به استثنائات کاری نداریم) اکثرا انسانند، با خانواده اند، با نجابتند؛ بعضا متدین اند، اهل خدا و نماز هم ممکن است باشند. اگر نمی توانی و نباید پاسخ دهی؛ پس حق نداری تحریک کنی، و به حریم شخصی دیگران تجاوز کنی. این حق مردان است؛ نمی شود به آنها گفت چشم بسته راه بروید اما به زنان می شود گفت زیبائی های خود را بپوشانید؛ و زینت خود را ظاهر نکنید.