کسب بصیرت در پرتو دشمن شناسی/گامهای شناسایی دشمن و مقابله
امروزه تجاوزهایی که به کشورهای دیگر، و به ویژه کشورهای اسلامی، صورت می گیرد، سازوکارهای بسیار پیچیده ای دارد که تنها افراد متخصص و ژرف نگر در این مسائل، متوجه توطئه های دشمن و راهکار مبارزه با آنها می شوند. از این رو، بحث دشمن شناسی در کسب بصیرت اهمیت فراوانی دارد. در اینجا، راهکارهای مقابله با دشمن در ضمن چندین مرحله بررسی شود.
۱. شناسایی دشمن به منظور مقابله با ترفندهای دشمن، باید گام هایی برداشت؛ نخستین گام، شناخت عمیق دشمن است. در گذشته، شناخت دشمن بسیار آسان تر بود؛ کسانی که شمشیر به دست می گرفتند و به مرزهای کشوری تجاوز می کردند، دشمنی خود را آشکارا نشان می دادند؛ ولی امروزه دشمنی ها انواع گوناگونی یافته است، و کمتر می شود که دشمنان چهره خود را در مخالفت با مردم کشوری آشکارا نشان دهند؛ مثلاً اظهار دارند که قصد براندازی فلان نظام را دارند یا در مجلس خود، رسماً بودجه ای برای براندازی یک نظام تصویب کنند. این روش ها، شیوه های نابخردانه ای است که در میان سیاست مداران عالم کمتر رخ می دهد؛ بلکه آنان اغلب، با شیوه های پیچیده ای، دشمنی خود را عملی می سازند. آنان گاهی در ظاهر، دشمنی خود را بروز نمی دهند و حتی خود را طرف دار و پشتیبان آن ملت نشان می دهند.
به هر روی، إعمال دشمنی شیوه های مختلفی دارد و کسانی که در این روزگار با کشورهای اسلامی و به ویژه با ام القرای جهان اسلام، ایران، دشمنی می ورزند، بسیار متفاوت عمل می کنند و با چهره های گوناگون وارد عرصه می شوند. شناسایی چنین افرادی، نیازمند فن و مهارت ویژه خود می باشد. برای نمونه، در آن زمان که حضرت امام «رضوان الله علیه» فرموده بودند:«هرچه فریاد دارید سر امریکا بکشید»، بسیاری از سیاست مداران کارکشته و حتی انقلابی کشور، تعجب کردند و فکر می کردند که این، تعبیر مبالغه آمیزی است؛ چرا که در آن زمان، هنوز ابرقدرت شرق بود و در داخل کشور ما هم گروهک هایی وابسته به آن بودند. این جمله امام رحمه الله، که فریادها را متوجه امریکا می کرد، فرمایشی مبتنی بر بصیرت الهی و فراست خدایی بود که در ایشان موج می زد. ایشان در آن شرایط هم، دشمن اصلی را بهتر از دیگران می شناخت. بنابراین دشمن شناسی خود، مسئله مهمی است و چنین نیست که کسانی که درس هایی را در رشته علوم سیاسی خوانده باشند، بهتر بتوانند دشمن را بشناسند؛ این مسئله مبتنی بر این است که هم فرد تجربه های سیاسی متعدد و هم فراستی الهی و خدادادی داشته باشد. پس، نخستین گام برای دفاع و پیشگیری از خطراتی که از ناحیه دشمنان وارد می شود، شناسایی دشمن است.
۲. شناسایی عناصر نفوذی دشمن در داخل کشورگام دوم در مقابله با ترفندهای دشمنان، شناسایی کارگزاران و عناصر نفوذی دشمن در داخل جامعه اسلامی است. هم تجربه ها در طول تاریخ و هم تجربه های دوران اخیر در کشورها نشان می دهد که دشمن خارجی بدون ارتباط با عوامل داخلی موفقیتی نخواهد داشت. در صدر اسلام هم دشمنان اسلام از چنین ترفندهایی استفاده می کردند: وفیکم سمّاعونَ لهم ؛ «و در میان شما افرادی هستند که به سخنان آنها کاملاً گوش فرامی دهند». در این آیه شریفه، قرآن کریم به مسلمانان هشدار می دهد که دشمن در میان شما افراد چند چهره و خبرچین را گمارده تا اسرارتان را به دشمنان خارجی و بیگانه اطلاع دهند؛ اینان در ظاهر، اظهار ایمان، همراهی و همگامی می کنند، اما در دل، دشمن سرسخت شما هستند. یکی از بزرگ ترین بلاهایی که هم خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و هم امیرالمؤمنین علیه السلام گرفتار آن بودند، وجود چنین افراد منافقی در جامعه اسلامی بود که مردم ساده دل آنها را خودی تلقی می کردند؛ اما در همان زمان هم کسانی بودند که با فراستی که داشتند، به ماهیت چنین کسانی پی برده بودند و آنها را دشمنان خطرناکی می دانستند که خطرشان از دشمنان خارجی هم بیشتر است.
در فرمایش های امیرالمؤمنین علیه السلام خطر کارگزاران داخلی و نیروهای چندچهره بسیار بیش از دشمنان بی نقاب دانسته شده است. آن حضرت در نامه خود به محمد بن ابی بکر چنین می گویند:
و لقدْ قالَ لی رسولُ الله صلی الله علیه و آله إنّی لا اخافُ علی امّتی مؤمناً و لا مُشرکاً اما المؤمنُ فیمنعهُ الله بایمانهِ و اما المُشرکُ فیقمَعُه الله بشرکه و لکنّی اخافُ علیکم کلَّ منافِقِ الجنانِ عالمِ اللسانِ یقولُ ما تعرفونَ و یفعلُ ما تُنکرون ؛ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به من فرمودند: بر امت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرک هراسی دارم، زیرا مؤمن از ایمانش باز داشته و مشرک را خداوند به دلیل شرک او نابود می سازد، من بر شما از مرد منافقی می ترسم که درونی دوچهره و زبانی عالمانه دارد، گفتارش دل پسند و رفتارش زشت و ناپسند است.
براساس این فرمایش، آن چیزی که پیامبر صلی الله علیه و آله همواره از آن بیمناک بوده اند، وجود کسانی در جامعه اسلامی بوده است که در دل نفاق دارند؛ چرا که اینان به اسم حمایت از اسلام، حرف های فریبنده می زنند، ولی در واقع، به آن اعتقادی ندارند. در زمان حاضر نیز ممکن است کسانی از تشیّع و انقلاب سخن گویند، اما عملشان مخالف گفتارشان باشد. چنین کسانی همان امر معروف را به زبان می آورند، اما در عمل، مرتکب منکر می شوند. اینان چون چهره ای به ظاهر اسلامی و فریبنده دارند، مردم فریب آنها را می خورند. در ظاهر، اهل نماز و روزه هستند و از اسلام و انقلاب هم حمایت می کنند؛ ولی در باطن، دلشان با کفار و دشمنان اسلام است.
بنابراین گام دوم برای مقابله با دشمنان یک نظام، شناسایی عناصر داخلی و عناصر نفوذی دشمن در آن نظام است، که کاری دشوار و نیازمند فراست است؛ چرا که بسیاری از مردمی که خود، اهل صداقت، پاکی و درستی هستند، باور نمی کنند که در میان آنها یک عده از عناصر چندچهره و خطرناک باشند. بحمدالله جامعه اسلامی ما بعد از انقلاب به برکت رهنمودهای حضرت امام رحمه الله آن چنان ارتقای سطح شناخت و معرفت پیدا کرده است که اکثریت قریب به اتفاق جامعه ما، دشمنان خود را، در هر لباسی و زیر هر نقابی که باشند، می شناسند؛ ولی متأسفانه هنوز هم افراد ساده دلی هستند که فریب بعضی از چهره ها و قیافه های ظاهرالصلاح را می خورند.
۳. شناخت انگیزه دشمنی گام سوم برای مقابله با دشمن و انجام یک دفاع موفق، شناخت انگیزه دشمنی است. آنچه در بیشتر مردم، آن را انگیزه دشمنی، به ویژه در جنگ ها می دانند، به دست آوردن منابع مادی و اقتصادی است؛ زمانی که کشوری به کشور دیگر حمله می کند، درصدد است تا از ثروت های آن کشور بهره برد. پس، عموم مردم می دانند که انگیزه دشمنی دشمنان منابع اقتصادی، تسلط بر منابع طبیعی و ثروت های یک جامعه است. در کنار این منافع مادی، برخی منافع مادی درجه دوم هم هست که ممکن است انگیزه جنگ باشد. برای نمونه، درگذشته، اگر یک طرف بر طرف دیگر پیروز می شد، زنان آنان را به اسارت و بردگی می گرفت. به هر روی، محور تمام این موارد، منافع مادی بوده است.
اما از دیرباز انگیزه های دیگری برای دشمنی و جنگ پدید آمده است که افراد ساده دل و سطحی نگری از وجود آن انگیزه ها غافل هستند. معمولاً فردی که با فرد دیگری می ستیزد، بر سر منافع مادی چنین می کند؛ گاهی بر سر ارث و گاهی منافع مادی دیگر، افراد به نزاع می پردازند و بسا دست به جنایت نیز بزنند؛ اما نباید غفلت کرد که در میان مردم کسانی هستند که حاضرند منافع مادی خویش را فدای دست یافتن به مقام و منصبی کنند. به همین علت، برخی حاضرند اموال زیادی را در انتخابات صرف کنند تا برای مدتی، مقامی به دست آورند؛ چرا که شهرت برایشان جاذبه دارد. در صدر اسلام هم کسانی بودند که رفتارهای زاهدانه ای داشتند و حتی در خلوت هم نان و نمک یا نان و سرکه می خوردند تا قلوب دیگران را به سمت خود جذب کنند و در جامعه محبوبیت پیدا کنند. پس، غیر از منافع مادی عینی مانند پول، زمین، ثروت و امثال اینها، برای کسانی عناوینی همچون رئیس،مدیر، نماینده و مانند آنها ارزشمند است و اینان حاضرند از منافع مادی خود بگذرند تا به این عناوین دست یابند.
علاوه بر افراد، در میان جوامع هم چنین واقعیتی هست و جوامعی یافت می شوند که درصددند تا با هر هزینه ای بر سایر جوامع ریاست کنند و به عنوان ابرقدرتی دست یابند. پس یکی از انگیزه های دشمنی می تواند سلطه جویی بر دیگران باشد؛ همان گونه که در مسائل فردی، حسادت ممکن است انگیزه دشمنی باشد؛ یعنی کسانی باشند که انگیزه قوی برای ضرر رساندن به دیگران داشته باشند. اصل حسد این است که فرد می خواهد این منافع را از شخص دیگر بگیرد؛ چرا که نمی تواند ببیند که او از این منافع برخوردار باشد. در مسائل اجتماعی هم چنین مسائلی وجود دارد؛ همان گونه که کسانی که در مسیر گمراهی اند نمی توانند دیگران را که در مسیر هدایت اند تحمل کنند: ودّوا لو تکفرونَ کما کفروا فتکونونَ سواء ؛ «آنان آرزو می کنند که شما هم مانند ایشان کافر شوید و مساوی یکدیگر باشید». کسانی می بینند در داخل کشورشان، به رغم برخورداری از ثروت فراوان، پیشرفت در صنعت و تکنولوژی، پیشینه علمی در مدیریت، و فراهم بودن تمام وسایل ظاهری برای پیشرفتشان، با مشکلات جدی ای رو به رو هستند، به طوری که گروه وسیعی از افراد آن جوامع تا قرص خواب آور نخورند، خواب نمی روند و پیوسته در اضطراب هستند؛ بیشترین مصرف دارو در آن کشورها داروی اعصاب است و بیشترین بیماران، بیماران روانی هستند. در برخی از این کشورها، به رغم تمام تلاشی که برای تساوی حقوق زن و مرد می کنند، آمار زنانی که از شوهرانشان آزار می بینند و از خانه بیرون رانده می شوند، از دیگر کشورها بیشتر است. این کشورها نمی توانند تحمل کنند که کشورهای دیگری که از جنبه این گونه مسائل مادی عقب تر هستند، مردمشان از امنیت، آسایش و آرامش برخوردارند. از این رو، درصدد برمی آیند تا مشکلات خود را به کشورهای دیگر منتقل کنند.
یکی دیگر از انگیزه های دشمنی که بالاتر از تمام این انگیزه هاست، مسئله ای فوق اسباب عادی است. نخستین کسی که در قرآن کریم دشمن همه انسان ها معرفی می شود، شیطان است: إنّ الشیطانَ لکم عدوٌ فاتخذوهُ عدوّاً؛ «البته شیطان دشمن شماست پس او را دشمن بدانید». ابلیس، یک نیروی غیرعادی است که انگیزه اصلی او، گمراه کردن انسان هاست و این کار را بیشتر به دست اولیا و یاران خود در میان انسان ها، یعنی شیاطین انس، انجام می دهد. ما بر این باوریم که در کنار بنی آدم، موجوداتی وسوسه کننده هستند که رئیسشان قسم خورده است همه انسان ها را گمراه کند: فَبعزتکَ لاغوینهم اجمعینَ إلا عبادکَ منهمُ المخلصین؛ «به عزتت سوگند! همه آنان را گمراه خواهم کرد؛ مگر بندگان خالص تو از میان آنها». ابلیس در برابر خدا، صریحاً قسم خورده است که تمام انسان ها را گمراه سازد و فقط از یک گروه که می دانست نمی تواند بر آنان چیره شود، یعنی حضرات معصومین علیهم السلام دست کشید. براساس آیات شریفه:
إنّهُ لیسَ لهُ سلطانٌ علی الذین آمنوا و علی ربّهم یتوکلون إنما سلطانهُ علی الذین یتولّونه والذین هم به مشرکون، او بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل می کنند، تسلطی ندارد. تسلط او، تنها بر کسانی است که او را به سرپرستی خود برگزیده اند و آنها که نسبت به او (خدا) شرک می ورزند.
ابلیس قبل از هرکس، سراغ کسانی خواهد رفت که به اختیار خودشان، زمامشان را به دست ابلیس می دهند. ابلیس نخست این افراد را شناسایی می کند و سپس به قدری آنها را وسوسه می کند تا برای او تبدیل به ابزاری برای گمراهی دیگران شوند. شیاطین انس، تنها به دنبال تأمین منافع مادی خود نیستند؛ بلکه اصولاً گمراه کردن دیگران، مبارزه با راه حق، دعوت انبیا و برقراری عدالت برای آنها هدف است.
دشمنی ابلیس با انسان ها از آنجا آغاز شد که خداوند متعالی به شیطان امر فرمود تا در برابر آدم سجده کند؛ اما او از سجده بر آدم سر باز زد و استدلال آورد که او از جنس آتش و آدم از خاک است و از این رو او از آدم شریف تر است:
قالَ یا ابلیسُ ما لک الا تکونَ مع الساجدین قال لم اکُن لاسجُدَ لبشرٍ خلقته من صلصالٍ من حمإٍ مسنون ؛ [خداوند] فرمود: ای ابلیس! چرا با سجده کنندگان نیستی؟! گفت: من هرگز برای بشری که او را از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده است، آفریده ای، سجده نخواهم کرد.
خداوند متعال به دلیل این عصیان و تمرّد شیطان در مقابل فرمانش، او را از رحمت خویش دور ساخت و لعنت کرد: قال فاخرُج منها فإنّک رجیمٌ و إنّ علیک اللعنه إلی یوم الدین؛ «از صف آنها(فرشتگان) بیرون رو که رانده شده ای و لعنت من تا روز قیامت بر تو خواهد بود». پس، این نافرمانی ابلیس و لعنت او منشأ دشمنی او با حضرت آدم علیه السلام و سپس با تمام فرزندان و نسل او تا روز قیامت شد. ریشه این دشمنی، کبر و حسد خود ابلیس بود؛ چون او خود را موجودی برتر می دانست؛ لیکن خداوند متعالی او را برتر به حساب نیاورد. از این رو، بنای دشمنی با انسان ها را نهاد. چنین انگیزه دشمنی ای در میان خود انسان ها نیز هست و در موارد فراوانی، حسد منشأ دشمنی می شود. نخستین قتلی که در میان انسان ها رخ داد، قتل هابیل به دست قابیل بود. ریشه این دشمنی نیز حسادت بود؛ چرا که هر دوی ایشان قربانی داده بودند؛ اما تنها قربانی هابیل قبول شده بود. از این رو، قابیل چون قربانی اش پذیرفته نشد، به هابیل گفت که او را خواهد کشت:
واتلُ علیهم نبأ ابنی آدم بالحقّ إذ قرّبا قُرباناً فتُقُبلَ من احدهما و لم یُتقَبّل من الآخر قال لاقتُلنّک قالَ إنما یتقبلُ اللهُ من المتقین؛ و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان: هنگامی که هرکدام، کاری برای تقرب به خدا انجام دادند، اما از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. گفت: همانا تو را خواهم کشت. [برادر دیگر] گفت: خدا فقط از پرهیزکاران می پذیرد.
در اینجا نیز هابیل هیچ زیانی به قابیل نرسانده بود؛ اما به علت حسادت قابیل، کشته شد. البته هابیل به قابیل نشان داد که علت پذیرش قربانی او، پرهیزکاری او بوده است. پس گاهی دشمنی ناشی از وجود عامل نفسانی در خود انسان هاست و هرچند فردی به کسی زیان نرسانده است و قصد آن را نیز نداشته است، اما مورد حسد و دشمنی قرار می گیرد. این مسئله همواره بوده و هنوز نیز عامل مهم دشمنی به شمار می رود. ریشه بسیاری از جنگ های بزرگ همچون جنگ های جهانی و منشأ بسیاری از خون ریزی ها در دنیا همین بوده است؛ رخ دادن برخی از جنگ ها، اختلاف میان دو فردی بوده است که به دیگری تکبر و حسادت می ورزیدند.
از همین جا می توان به نوع دیگری از دشمنی توجه کرد. ابلیس که تا روز قیامت، بنا را بر دشمنی با انسان ها گذاشته است، علاوه بر این دشمنی، وعده داده است که آدمی زادگان را به گمراهی کشاند:
قالَ ارایتکَ هذا الذی کرّمتَ علیَّ لئن اخّرتنِ الی یوم القیامهِ لاختنکنّ ذُریّته الا قلیلاً ؛ گفت: خواهی دید همین کسی که بر من برتری اش دادی، اگر مرا تا روز قیامت زنده بگذاری، همه فرزندانش را جز عده کمی، گمراه و ریشه کن خواهم ساخت.
پس ابلیس، به علت دشمنی ذاتی اش با حضرت آدم علیه السلام، درصدد طراحی نقشه های گوناگون برای ایجاد دشمنی در میان آدمی زادگان است. قرآن کریم شراب خواری و قماربازی را دو ابزار آشکار ابلیس برمی شمرد که منجر به بروز کینه و دشمنی در میان آدمیان می شود: إنما یُریدُ الشیطانُ ان یوقعَ بینکم العداوهَ و البغضاءَ فی الخمر و المیسر ؛ «شیطان می خواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند». پس، این هم نوعی دشمنی میان انسان هاست که ابزار آن را ابلیس فراهم کرده، در اختیارشان می گذارد افزون بر اینها، ابزارهای دیگری همچون ابزارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز در دستان ابلیس قرار دارد که موجب عداوت و دشمنی بین افراد می شود.
افزون بر این موارد، در قرآن کریم و روایات، مواردی از دشمنی ها نشان داده شده است که کسانی بدون اینکه قصد آزار و اذیت دیگران را داشته باشند، دشمنی و خصومت می ورزند. برای نمونه، در آیه شریفه:
یا ایها الذین آمنوا إنّ من ازواجکم و اولادکم عدوّاً لکم فاحذروهم و إن تعفوا و تصفحوا و تغفروا فإنّ الله غفورٌ رحیمٌ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند؛ از آنها برحذر باشید و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید، خداوند (نیز) بخشنده و مهربان است.
به مطلب مهمی اشاره شده است که اهمیت آن از نظر انسان ها پوشیده می ماند. کمتر می توان تصور کرد که زن و فرزند انسان تبدیل به دشمن انسان شوند؛ همواره چنین پنداشته می شود که میان بستگان نزدیک انسان، هیچ گاه دشمنی پدید نخواهد آمد، به ویژه میان فرزند با پدر و مادر. پدر و مادر همیشه به فرزندشان خدمت می کنند و فرزند هم هرچه دارد از پدر و مادر است؛ از این رو، چگونه ممکن است میان آنها دشمنی به وجود آید؟! حال باید دید علت چیست که قرآن کریم بر این مسئله که به ندرت نیز رخ می دهد دست گذاشته است؟ البته در آیاتی دیگر، تعابیر ملایم تری نیز وجود دارد؛ مثلاً در جایی درباره اموال و اولاد تعبیر فتنه به کار رفته است: إنما اموالکم و اولادکمْ فتنهٌ و اللهُ اجرٌ عظیمٌ ؛ «اموال و فرزندانتان، فقط، وسیله آزمایش شما هستند و خداست که پاداش عظیم نزد اوست»؛ اما تعابیر آن آیه بسیار شایسته توجه و دقت است.
برای شناخت بیشتر انگیزه های دشمنی، یادآوری این حدیث نبوی سودمند است که: اعدی عدوّک نفسک التی بین جنبیک؛ «دشمن ترین دشمنان تو نفس توست که میان دو پهلوی تو جا دارد». براساس این فرمایش، همان نفسی که در درون انسان و در قالب همین انسان قرار دارد، دشمن ترین دشمن انسان است. حال، نفس انسان چه دشمنی ای با انسان دارد و علت دشمنی او چیست؟! آیا آزار و اذیتی از انسان دیده است که با او به مقابله برخاسته است؟! اتفاقاً این نکته، همان نکته اساسی ای است که بسیاری از بحث های اخلاقی بر آن متمرکز شده است و بزرگان درباره آن، فراوان سخن گفته اند و کتاب ها در این زمینه نوشته اند. پس، این پرسش به طور جدّی مطرح است که چرا نفس انسان که در درون خود انسان است با او دشمن می شود؛ فرزند انسان و گاهی همسر انسان دشمن او می شوند؟! البته در همین آیه چهارده سوره تغابن تمام فرزندان و همسران را نفرموده؛ بلکه با تعبیر«إنّ من ازواجکم و اولادکم» نشان داده است که برخی از آنان چنین هستند و به دشمنی با انسان برمی خیزند.
علت این دشمنی چیست؟ دو نفر که با یکدیگر ازدواج می کنند، چون یکدیگر را قبلاً پسندیده اند، می خواهند زندگی مشترک خوبی داشته باشند. هستی فرزند از پدر و مادر است؛ به ویژه مادر که محبت او به فرزند همچون اسطوره است و از دوران جنینی، سپس شیرخوارگی و تا آخر، مادر از محبت به فرزند دریغ نمی کند. حال چرا همسر با همسر و نیز فرزند با پدر و مادر دشمنی کند؟ این مسئله عجیب و معماگونه ای است که قرآن کریم، به آن اشاره کرده است. این حقیقت درخور تأمل است که منشأ این دشمنی ها چیست؟
اصل عداوت و دشمنی آن است که رابطه یک موجود برخوردار از شعور و آگاهی، اعم از انسان یا جن یا شیطان، با یک موجود برخوردار از شعور دیگر به گونه ای باشد که باکی نداشته باشد از اینکه به سبب رفتار یا گفتار او زیانی به طرف مقابل برسد؛ در مقابل دوستی، که اقتضای دوستی این است که انسان در برابر دیگری حالتی داشته باشد که نخواسته باشد به او زیانی برسد و حتی بخواهد منفعتی به او برساند. پس شرط دشمنی این نیست که حتماً فرد خرده حسابی با شخص دیگر داشته باشد و قبلاً طرف مقابل به او ضرری زده باشد و او بخواهد برای جبران، به او زیان برساند؛ حضرت آدم علیه السلام به شیطان ضرری نزده بود؛ ولی شیطان، به علت حسدی که در دل داشت، با او دشمنی کرد. حتی کسی ممکن است برای کسی خدمتی انجام دهد و قصد بدی هم نداشته باشد، اما باز هم طرف مقابل می خواهد به او زیان وارد کند؛ چون با خود می گوید او بهتر از من است. این مطلب حقیقتی است که موارد متعددی از آن را می توان در پیرامون خود یافت. در امور مادی، مثلاً کسی ثروتش بیشتر از دیگری است و همین، منشأ حسادت در شخص می شود. در مدرسه، دو هم کلاسی یکی درسش بهتر است؛ از این رو نمره بیشتری می گیرد، و معلم هم بیشتر به او احترام می گذارد؛ این هم منشأ حسادت و دشمنی در میان آن دو می شود. در امور معنوی نیز چنین است. کفار دوست دارند که مسلمانان هم کفر ورزند و همانند آنها شوند: ودّوا لو تکفرونَ کما کفروا فتکونونَ سواء ؛ «آنان آرزو می کنند که شما هم مانند ایشان کافر شوید و مساوی یکدیگر باشید». کفار رشک و حسد می برند از اینکه مسلمانان ارزشی معنوی را برای خود کسب کرده اند، که آنها موفق به آن نشده اند.
در زمان حاضر، کشورهای غربی درصددند تا فرهنگ خود را در همه جهان گسترش دهند تا همه، فرهنگ غربی داشته باشند. این نه به سبب آن است که آنها عاشق فرهنگ خودشان هستند؛ چرا که آنها هم اکنون در مفاسد فرهنگ خودشان گرفتار شده اند و نمی دانند با این مشکلات چه کنند. یکی از عللی که غرب می خواهد فرهنگ خود را در همه دنیا گسترش دهد این است که می بیند دیگر کشورها از فرهنگ غنی برخوردارند، و آفات فرهنگی در کشورهای غربی در آن کشورها وجود ندارد. از این رو، می کوشند آنها را نیز به عقب ماندگی و فساد بکشانند.
پس نوعی دشمنی به این شکل است که بدون آنکه طرف دیگر بخواهد دشمنی کند، با او دشمنی می شود؛ اما گاهی هم ممکن است دو طرف قصد زیان رساندن به یکدیگر را نداشته باشند، اما باکی ندارند که برای کسب منفعت خودشان، زیانی به طرف مقابل برسد. مثلاً ممکن است یک فرد کاسب قصد ندارد که حتماً به مشتری ضرری وارد کند و دشمنی خاصی با او ندارد، اما چون می خواهد منفعت بیشتری ببرد، جنس تقلبی به مشتری می فروشد. اگر این جنس تقلبی از مواد خوراکی باشد باعث مریض شدن مشتری و آزار و اذیت او خواهد شد.
دشمنی نفس انسان با انسان مانند همین نوع دشمنی است؛ نفسی که با انسان ها دشمنی می کند آن تمایلات غریزی و حیوانی و شهوات آنهاست. همین امر می تواند منجر به درنده خویی بعضی افراد شود. نفس به دنبال خواست های غریزی و حیوانی خود است و دیگر اهمیتی نمی دهد که این لذت های حیوانی موجب باز ماندن انسان از لذت های معنوی و گرفتار شدن در عذاب اخروی می شود. پس، این نفس همان قوای حیوانی ماست. دلیل دشمنی او با ما مقاومت ما در برابر خواسته های نامشروع اوست. پس، نفس دشمنی خاصی با عقل ندارد تا بخواهد آن را از بین ببرد؛ بلکه نفس فقط می خواهد کار خود را پیش ببرد و لذت های خودش را به دست آورد؛ اگر مانعی سدّ راه او شود، با آن مقابله خواهد کرد. در نتیجه، دشمنی نفس با انسان غیر از دشمنی شیطان است؛ شیطان چیزی از آدمیزاد نمی خواست؛ بلکه از اینکه رتبه پایین تر از انسان داشت، به انسان حسادت می ورزید و می گفت چرا خدا تو را بیشتر ارج می نهد؟! اما دشمنی نفس انسان به علت آن است که انسان اجازه نمی خواهد او به خواسته اش برسد. در اینجا خواسته های نفسانی و شیطانی با خواسته های عقلانی و الهی انسان تضاد پیدا می کند.
موارد مذکور، در عرصه فردی مطرح بود و شیطان و نفس، دشمنی خود را با افراد با چنین انگیزه هایی دنبال می کنند. در محیط اجتماعی هم، همان دو عامل روانی، که ذکر شد، منشأ دشمنی در میان افراد می شود؛ یعنی برخی به دلیل آنکه خداوند متعال به کسانی فضیلت هایی إعطا کرده است، حسد می ورزند:
أم یحسدونَ الناسَ علی ما آتاهمُ اللهُ من فضله فقد آتینا آلَ ابراهیم الکتاب و الحکمه و آتیناهم ملکاً عظیماً (۱۷)؛ یا اینکه به مردم برآنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می ورزند؟! ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و حکومت عظیمی در اختیار آنها قرار دادیم.»
خداوند به هرکس صلاح بداند، چیزهایی می دهد که به دیگران نمی دهد؛ به انبیا نبوت داده است؛ اما چون دیگران شایستگی نداشتند، به آنها نداده است. همچنین خداوند به سبب مصالح و حکمت هایی به کسانی ثروت، زیبایی و امتیازات دیگری می دهد و به دیگران نمی دهد؛ این امر منشأ حسد می شود. گاهی هم تضاد در منافع می تواند منشأ دشمنی شود؛ گاهی دو تاجر، با یکدیگر دشمنی می کنند؛ برای اینکه نفع بیشتری ببرند.
مطلب اصلی در اینجا دشمنی در اجتماع و عداوت گروه های انسانی با همدیگر است. دشمنی گروه های انسانی هم بیشتر از همین دو عامل نشئت می گیرد؛ گاهی گروهی می بینند گروه دیگری موفق تر است و امتیازاتی دارند که گروه آنها نتوانسته اند آنها را به دست آورد. گاهی شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و جغرافیایی موجب بهره مندی گروهی از برخی امتیازها می شود که گروه دیگر به آن دسترس ندارد. همین منشأ خصومت و دشمنی می شود. گاهی هم تضاد در منافع، منشأ دشمنی میان دو گروه می شود. به هر روی، کمبود منابع و تزاحم منافع، واقعیتی انکارناپذیر است و همه کس نمی توانند همه چیز را به دست آورند؛ از این رو بر سر به دست آوردن منافعی همچون مقام و منصب در جامعه و کسب موقعیت اجتماعی، افراد با یکدیگر نزاع می کنند.
پس از روشن شدن منشأ دشمنی میان افراد و گروه های اجتماعی، باز می گردیم به همان بحثی که در زمینه دشمنی همسر یا فرزند مطرح شد. هرچند که زن با شوهر و همین طور فرزند با پدر و مادر، ویژگی های مشترکی دارند، اما ویژگی های شخصی هم دارند. تا آنجا که ویژگی های مشترک زن و شوهر مطرح است، در آن هیچ دشمنی ای راه ندارد. دشمنی از آنجا پیدا می شود که یکی می خواهد لذت دیگری داشته باشد، غیر از لذتی که از همسرش می برد؛ مثلاً اگر مرد یا زن بخواهند با یک زن یا مرد بیگانه ای ارتباط داشته باشند، این امر منشأ دشمنی می شود وگرنه آن رابطه مشترک میان آن دو، موجب دشمنی نمی شود؛ چون آن رابطه مشترک، رابطه ای است که هر دو در آن شریک اند و هر دو از آن لذت می برند؛ اما اگر یکی از آن دو بخواهد غیر از آن رابطه مشترک، یک رابطه دیگر برای خودش داشته باشد و همسرش در آن شریک نباشد، این منشأ دشمنی می شود. در مورد فرزندان هم می توان گفت که آنان افتخار می کنند که پدر و مادری دارند؛ به ویژه اگر پدر و مادر از موقعیت اجتماعی برخوردار باشند. این نقطه مشترک نمی تواند منشأ دشمنی میان فرزندان و پدر و مادر شود؛ اما اگر فرزند، چیزهایی را برای خود بخواهد که با ارزش های پذیرفته شده خانواده ناسازگار باشد، زمینه کشمکش و دشمنی میان فرزند و پدر و مادر به وجود می آید.
این تضاد در منافع، که یکی از دو منشأ دشمنی است، ممکن است در محیط کوچکی باشد و تنها میان دو فرد مطرح باشد؛ اما گاهی آتش آن به جامعه راه می یابد و آن را به نابودی می کشاند. با تحلیل بسیاری از حوادث مهم اجتماعی دنیا دانسته خواهد شد که بسیاری از آنها که موجب زیان های فراوان نیز شده، ناشی از تضاد در منافع میان دو نفر بوده است. جنگ جهانی دوم که میلیون ها انسان در آن کشته شدند، طبق نقل مورخان، از یک اختلاف خانوادگی در اروپای مرکزی بر سر ریاست بر یک منطقه آغاز شد. اختلاف میان دو خویشاوند نزدیک، موجب شعله ور شدن آتش جنگ شد و به تدریج، به شهرهای مجاور، سپس کشورهای دیگر و درنهایت، به کل جهان کشیده شد. اگر بسیاری از حوادثی که در کشور ما رخ داده است و پرده ابهام بر روی برخی از آنها قرار دارد، به خوبی تحلیل شود، پی می بریم که گاهی ممکن است فردی موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشد و حتی حسن نیت هم داشته باشد و به قصد خدمت بخواهد کاری انجام دهد، اما همسر او، این کار را به نفع خانواده اش نداند، از این رو مانع شود که او این کار را که به سود نظام و جامعه است، انجام دهد. همچنین ممکن است پدری بخواهد کار خوبی برای جامعه انجام دهد، اما فرزندان او مانع شوند. پدری که خدماتی برای نظام و انقلاب انجام داده، زحمت هایی برای مردم کشیده و افتخاراتی در این زمینه کسب کرده است، فرزندانش با خیانت، اختلاس،دزدی و مانند آنها آبرویش را می ریزند. اگر این نمونه ها و مواردی شبیه آنها روی نمی داد، تعجب می کردیم که چرا قرآن کریم تأکید کرده که بعضی از همسران و فرزندان شما دشمن شما هستند. آیه مذکور، می خواهد خطر مهمی را به انسان گوشزد کند. اگر کسی فرد ساده لوحی باشد، جای شگفتی نیست که کسانی همچون همسر و فرزند، ایشان را فریب دهند؛ اما کسی که در زیرکی نمونه است و هوشش با هوش افراد عادی مقایسه شدنی نیست، کمتر کسی باور می کند که او در دام همسر و فرزندانش گرفتار آید، و همسر و فرزندانش آبرویش را بر باد دهند و از دنیا و آخرت محرومش کنند؛ اما قرآن می گوید که هشیار باشید؛ چون ممکن است هرکدام از شما، هرچند زیرک و بافراست باشید، در این دام گرفتار آیید.
حال چه باید کرد که در این دام گرفتار نشویم؟ آنان که پیش از این گرفتار شده اند، دیگر در این دام افتاده اند و نمی توانند آبروی رفته را بازگردانند؛ اما ما و شما باید هشیار باشیم که بدین سبب، آبرویمان در دنیا و آخرت ریخته نشود. راه حل اساسی برای گرفتار نشدن در دام وسوسه های اطرافیان، آن است که دشمن شناس شویم. اینجاست که اهمیت دشمن شناسی مشخص می شود. اینکه مقام معظم رهبری بر داشتن بصیرت تأکید می کنند، معنایش آن است که باید ژرفای حوادث جامعه را درک کنیم و نگاه سطحی به اطراف خود نداشته باشیم. اگر می بینیم کسی چرب زبانی می کند، نباید دل به او بندیم و فریبش را بخوریم؛ بلکه باید ببینیم در باطن او چه می گذرد و هدف واقعی او از این کار چیست. اگر دیدیم که همسر و فرزندانمان از ما چیزی می خواهند که برخلاف اصول و موازین دینی است، باید هشیار باشیم و محبت آنان موجب فروافتادن در گناه نشود؛ به ویژه اگر اثر آن گناه به پایمال شدن حقوق انسان های بی شماری بینجامد. اگر کسی به راستی بیندیشد که شخصی در مقام دشمنی با اوست و رفتار آن فرد باعث بدبختی او می شود، هرگز با او هم داستان نمی شود؛ اما مشکل آن است که انسان، در موارد فراوانی، دوست و دشمنش را به درستی نمی شناسد. پس، گاهی ممکن است دشمنی ها ریشه در خانواده، محیط پیرامون، دوستان، هم حزبی ها، هم کلاسی ها، همکاران و همسایگان داشته باشد و باعث گرفتاری انسان در دامی باشد که سرانجام آن، آتش دوزخ است.
۴. شناخت ابزارها و شیوه های إعمال دشمنی گام چهارم برای مقابله با دشمن، شناخت ابزارها و شیوه های إعمال دشمنی است. مردم ساده اندیش می پندارند بروز دشمنی فقط به آن است که کشوری بر سر مردم کشور دیگر بمب یا موشک بیندازد. البته برخی دشمنان ما، دشمنی خود را از این راه بروز می دهند؛ اما آنان هیچ گاه از این طریق موفق نخواهند شد؛ ولی در میان دشمن، سیاستمداران پخته تری هستند که می دانند با این شیوه ها راه به جایی نخواهند برد، از این رو، آنان می کوشند تا دشمنی خود را از راه های بسیار پیچیده تری اجرا کنند، که برای رویارویی با چنین دشمنانی، ضروری است ابزارها و شیوه های دشمنی دشمنان جامعه اسلامی شناخته شود. آنان برای چیرگی بر دیگران، گاهی به عنوان کمک اقتصادی، اقتصاد کشوری را به نابودی می کشانند و به رغم برخورداری آن کشور از ثروت های طبیعی فراوان، آن را تبدیل به کشوری توسعه نیافته می کنند. در مسائل فرهنگی نیز آنان با شیوه های بسیار پیچیده ای می کوشند طرح های خود را به اجرا درآورند؛ برای نمونه، با سوءاستفاده از مفاهیم فرهنگی خودی و تحریف آنها، مقاصد فرهنگی خودشان را محقق سازند.
دشمنان این مرز و بوم، هرچند که همواره درصدد راه اندازی توطئه های گوناگون در کشور بوده اند، اما با عنایتی که خداوند متعال در حق مردم مسلمان ایران دارد، تمام این توطئه ها خنثی شد؛ اما باید توجه داشت که دشمن، هیچ گاه از پای نمی نشیند و با حربه ها و ابزار جدید به میدان می آید و با بهره گیری از تجربه های پیشین، اقدامات خصمانه دیگری را پی می ریزد و توطئه هایی را شکل می دهد. از این رو، هم اکنون دشمن با ابزار نوینی جوانان کشور را آماج توطئه های خود قرار داده است. دشمن هم اکنون فعالیت خود را عمدتاً در دو بخش متمرکز کرده است: یک بخش مربوط به حوزه فکر و نظر است، که دشمن در این عرصه می کوشد در افکار، اندیشه ها و باورهای مردم اثر بگذارد و ایمان جوانان را هدف قرار دهد؛ اما بخش دیگر، مربوط به حوزه عمل است؛ در این بخش دشمن تلاش می کند زمینه هایی فراهم آورد تا جوانان کشور ما به فسادهای اخلاقی گرفتار آیند. البته این دو بخش از فعالیت های دشمن،در تعامل با یکدیگر هستند و تأثیر و تأثر متقابل دارند؛ از یک سو، هرچه فساد اخلاقی بیشتر شود، زمینه برای ضعف ایمان فراهم می شود و درواقع، انجام کارهای ناپسند و گناه بسیار به شک و تردد در دین و آن گاه انکار دین منتهی می شود: ثمَّ کان عاقبهَ الذین اساؤوا السّوای ان کذّبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤون؛«سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند». از سوی دیگر، ضعف در عقیده و باورها زمینه را برای گستاخی در گناه و مفاسد بیشتر فراهم می کند.
۵. طراحی و مدیریت رویارویی با دشمن تاکنون مشخص شد قبل از هرگونه برخورد با دشمن باید چهار نوع معرفت کسب کرد: شناخت دشمن، شناخت کارگزاران داخلی آن، شناخت انگیزه های دشمنی و شناخت ابزارها و شیوه های رفتاری دشمن. پس از کسب این چهار نوع معرفت، باید مدیریت دفاع را در پیش گرفت و شیوه مبارزه با دشمن را طراحی کرد. در یک جامعه اسلامی، این گونه نیست که بخش دفاع کاملاً از بخش فرهنگ جدا باشد؛ بلکه اینها در هم تنیده شده است و به هم مربوط است. کسانی که وظیفه سیاست گذاری کلان برای جامعه اسلامی را دارند، باید آگاهی بسیاری از فرهنگ جامعه خود و نیز دشمن داشته باشند. بر سیاست گذاران لازم است در گسترش آگاهی های مردم از دشمنان، کارگزاران داخلی آنان، انگیزه ها و شیوه های دشمنی و آن گاه روش های مبارزه با آنها بکوشند. این امر باید در سطوح مختلف اجتماع به وسیله رسانه ها، و در سطوح عالی تر در دانشگاه ها و مجامع علمی دنبال شود تا کشور بتواند در تمام مراحل از خود دفاع کند.
حضرت امام رحمه الله ثابت کرد بهترین و لازم ترین مسائل سیاسی را می توان با ساده ترین بیان به مردم آموزش داد و بدون استفاده از اصطلاحات پیچیده علمی یا واژه های بیگانه، مشت دشمنان را باز و نقشه هایشان را افشا کرد. ایشان با سخنرانی های خود، آن چنان مردم را تربیت کرد که خودشان دشمن شناس شدند؛ به طوری که توطئه های دشمن را از لحن کلام و رفتارشان تشخیص می دادند و کارگزاران داخلی آنان را هم با همان شواهد شناسایی می کردند. افسوس که چنین روشی، آن چنان که باید و شاید، گسترش نیافت و عمق لازم را بعد از رحلت امام رحمه الله پیدا نکرد. البته ممکن است بعضی از مسئولان کشور به دلیل برخی مصالح نتوانند مسائلی را بی پرده برای مردم بیان کنند؛ اما باید به آن کسانی که می توانند توطئه های دشمن را افشا کنند، اجازه افشاگری داد و حتی آنان را تشویق کرد.