خودباختگی و همگرایی برخی روشن فکران در مقابل لیبرالیسم
اسلام بر پایه خدامحوری، اصالت دین و طرفداری از حق و عدل، به دنبال هدایت جامعه به سوی مصالح مادّی و معنوی است.
اسلام بر پایه خدامحوری، اصالت دین و طرفداری از حق و عدل، به دنبال هدایت جامعه به سوی مصالح مادّی و معنوی است و در نقطه ی مقابل، فرهنگ غرب با حذف خدا و دین از فکر و زندگی انسانها و محور دانستن انسان برای همه ارزشها به اصالت آزادی و انجام دلخواه تن داده است و تنها، زمینه ی تحقق هوسها و خواسته های این انسان مادّی و خود محور را جستجو می کند (۱) ولی از دیدگاه اسلامی حفظ مصالح معنوی که در سایه ی حاکمیت دین تحقق پیدا می کند، از اهداف اصلی و اوّلیه می باشد و با وجود این اختلاف بنیادی و اساسی که در اهداف حکومتی آنها هست نمی توان در روش و وظایف حکومت اسلامی تابع غرب شد. زیرا نظام لیبرالی غرب شکلی از حکومت است که با هدف آن فرهنگ هماهنگ است؛ و این هدف یک حکومت است که ساختار، شرائط، وظائف و اختیارات آن را تبیین، و سپس شکل حکومت را تعیین می کند.
لذا این شکل از حکومت با هدف اسلام از حکومت همخوانی ندارد و با پذیرش اسلام و آگاهی از اصول و اهداف آن نمی توان نظام مبتنی بر لیبرالیزم را پذیرفت.
با این همه کسانی وجود دارند که گرچه مغرض نیستند و اصل اسلام را پذیرفته اند ولی هنگام عمل در مسائل سیاسی و اجتماعی تابع غرب می شوند و گرایش به نظام لیبرالی پیدا می کنند و می گویند دنیا، با این رویه اداره می شود و ما نمی توانیم خلاف آن عمل کنیم. این عدّه را می توان به دو گروه تقسیم کرد: یک دسته کسانی هستند که اصولاً دین را از سیاست جدا می دانند و مسائل زندگی اجتماعی را مرتبط به دین نمی دانند که به نوعی مجذوب و تسلیم فرهنگ غرب شده و واقعیت دین را از دست داده اند. گروه دیگر علاوه بر قبول اسلام به وجود احکام سیاسی و اجتماعی در اسلام هم معتقدند ولی بی بهره از التقاط و تأثیرات ناخودآگاه فرهنگ غربی نمی باشند و برخی روش و نظراتی را اعمال و بیان می کنند که سازگار با اسلام نیست و بعضاً به نام اسلام هم جلوه می دهند.
متأسفانه در جامعه ی اسلامی، ما به خصوص در نیم قرن اخیر تفکرات التقاطی فراوان پدید آمده است. افراد مسلمانند ولی بدون تخصص لازم در برخورد با مسائل مختلف، بدون اینکه بدانند با پایه های دینی و معتقدات اسلامی آنها سازگار است یا نه هر نظریه ای در باب علوم مختلف انسانی را به دلخواه می پذیرند و ضمیمه دین می نمایند و در مجموع به تفکری التقاطی مبتلا می گردند.
اهل تحقیق مجموعه نظرات عرضه شده را بررسی می کنند و نقاط امتیاز و اختلاف را آشکار می نمایند و آنچه که با باورهایشان سازگار نیست نمی پذیرند و در صورت عدم تخصص در یک رشته به کارشناس فن مربوطه رجوع می نمایند. ولی در سطوح پایین تر، افراد بدون توجه و دقت همه مجموعه را می پذیرند و توجه به عدم سازگاری آنها با عقائد اساسی شان ندارند و نقاط اختلاف برایشان مبهم می ماند. اساساً در طول تاریخ همین اختلاط ها و التقاط ها و ابهام ها منشاء مفاسد بسیاری برای جامعه اسلامی گردیده است.
بنابراین نکته ی اصلی گرایش برخی روشنفکران به برخی دستاوردهای فرهنگ غرب نظیر لیبرالیزم با وجود بی غرضی و اعتقاد به اسلام، عدم آشنایی و اطلاع کامل آنها از دین و مسائل اساسی آن می باشد که بدین ترتیب یا اسلام را از صحنه اجتماعی به در می کنند و یا نظرات و آرائی را مطرح می کنند که با اصول و محورهای اصلی دین ناسازگار است.
به جوانان عزیزی که درصددند اعتقادات علمی پیدا کنند و اهل فکر روشن باشند و اهل تقلید نباشند، توصیه می شود ابتدا مسائل اساسی بنیانهای فکری و اعتقادی خود را حل کنند و اگر به حقانیت قرآن معتقدند و اسلام را پذیرفته اند از جنبه ی تئوریک و نظری دیدگاه اسلام را آنگونه که هست بشناسند و ببینند آیا آنچه را که در غرب اعمال می شود قبول دارد یا نه؟ و اگر در مقام عمل هم نتوانستند دستورالعمل اسلام را پیاده کنند لااقل بدانند که اسلام هر منش و روشی را نمی پذیرد و روش غیر اسلامی خودشان را به نام اسلام جلوه ندهند.
پی نوشت ها :
۱- ممکن است اشکال شود که در غرب هم به ارزشهای اخلاقی و معنوی نظیر ایثار و فداکاری و توجه به محرومین و حمایت از کلیسا پرداخته می شود. در پاسخ باید گفت که منظور فرهنگ غالب غرب است نه اینکه هر که در غرب زندگی می کند این گونه است و اقتضای این فرهنگ بخلاف فرهنگ اسلام توجه به ارزشها و معنویات نیست گرچه در مواردی ناچارند به خاطر تأمین همان مصالح مادّی خودشان به این مطالب هم توجّه نشان دهند.