ویژگی های جوان تراز انقلاب اسلامی از منظر رهبر انقلاب

در این مطلب، گزیده ای از رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب درباره جایگاه و رسالت جوانان که در طول سالهاى ۸۳ـ۶۸ در جمع دانشگاهیان و مسوولین فرهنگی کشور بیان فرمودند ارایه می گردد.

#جوان_ترازی#انقلاب#اسلامی#ایران

طرح مسأله و ضروت بحث

از منظر دینى، جوان یک نقطه امید و یک نقطه شکوفایى است. این نقطه امید و شکوفایى، در همه چیز است؛ در مبارزات، در مجاهدات اجتماعى، در فعالیت هاى گوناگون جامعه، و در مجاهدت هاى شخصى و روحى و درونى.

نسل جوان، گره گشاى دوره هاى سخت و محنت هاى بزرگ است، و وقتى وارد میدان مى شود، گره هاى ریز و سخت گشوده خواهد شد. دوره جوانى، دوره توانایى است. این توانایى باید عمدتا در تحصیل علم، در ایجاد صفاى نفس و روحیه تقوا در خود، و ایجاد نیروى جسمانى در خود ـ که ورزش باشد ـ به کار رود. این سه مورد، عمده است.

امروز دشمن برای انحراف جوانان از مسیر صحیح، برنامه ریزی گسترده ای نموده که در صورت غفلت و عدم مقابله با طرح ها و نقشه های دشمن، در آینده شاهد نسل جوان منفعل و بی دغدغه نسبت به ارزشها و آرمانهای مقدس اسلامی و انقلابی خواهیم بود.

در این نوشتار، جهت آشنایی بیشتر جوانان، دانشجویان، اساتید و سیاستگذاران فرهنگی کشور با جایگاه و رسالت جوانان، گزیده زهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در این باره که در طول سالهاى ۸۳ـ۶۸ در جمع دانشگاهیان و مسوولین فرهنگی کشور بیان فرمودند ارایه می گردد.

اهمیت و نقش جوانى در شکل گیرى شخصیت انسان ها

جوانى را از لحاظ معنوى، از لحاظ روحى و اخلاقى، هر طور گذراندید، پیرى شما هم همان گونه خواهد گذشت.

امکان ندارد که انسان در جوانى در دورانى که عواطف و احساسات و خلقیات، در حال رویش و بالندگى و شکل گیرى است غرق در مادیات و شهوات باشد، نه به فکر و یاد خدا، نه به فکر محبت خدا و محبت به اولیا، نه به فکر همگامى با اولیا، نه به یاد آدم هاى خوب و انسان هاى والا، بلکه با غفلت محض! بعد ناگهان پیر که شد، بگوید: از حالا آن طرفى مى کنیم! بله، خدا دست رد به سینه کسى نمى زند، آدمى را که هفتاد سال هم گناه کرده باشد، به آن جاده و آن خط راه مى دهند؛ اما نه آن گونه که انسان بتواند حرکت آن چنانى و یک سیر موفقیت آمیز بکند.

نه آن چنان که غرق بشود و نورانیت پیدا کند، نه آن چنان که خودش را در عبادات، در محبت خدا و در یاد خدا مستغرق کند، دیگر نمى شود؛ مگر در جوانى درست عمل کرده باشید، مگر از جوانى شروع کرده باشید، آن وقت مى شود در پیرى استفاده کرد.

این حالاتى که شما در کسانى مثل امام (رضوان الله علیه) در سنین بین هشتاد و نود سالگى مى بینید، ادامه حالات جوانى ایشان است. چون امام، تقریباً ۷۹ ساله بودند که به ایران آمدند و جمهورى اسلامى شروع شد؛ یعنى امام از نزدیک هشتاد سالگى این مسئولیت هاى سنگین را شروع کرده است! وقتى که همه انسان ها در این سنین، بازنشسته مى شوند و اهل افتادن در یک گوشه و در بستر و بى رغبتى و بى نشاطى نسبت به همه کارها! امام در آن سن، بزرگ ترین کارهاى عالم را شروع کرد؛ اداره یک کشور، بلکه ایجاد یک نظام و قدم به قدم پیش بردن این نظام! (۱)

جوانى، دوره اعتلاى هویت و شخصیت انسانى و فکرى

هر کارى که براى عظمت و اعتلاى هویت و شخصیت انسانى و فکرى خود باید بکنید، کارى است که در جوانى خواهید کرد. معرفت در جوانى، عبادت در جوانى، تفکر در جوانى، مجاهدت در جوانى، پرهیزگارى و پارسایى در جوانى، اجتناب از لغزشگاه ها در جوانى، شخصیت یک انسان را اعتلا و کمال مى بخشد و او را منشأ بروز بسیارى از ارزش ها و تراوشات گران بها در دوران عمرش قرار مى دهد؛ دوره جوانى یک چنین خصوصیتى دارد. (۲)

ویژگى هاى جوان

جوان، مجموعه اى از زیبایى ها، برجستگى ها، درخشندگى ها، خوبى ها، استعدادها و امکانات است؛ که هرچه به طرف پیرى مى رود، این استعدادها و امکانات، مرتب به سمت نازیبایى کم مى شود؛ حتّى از لحاظ معنوى هرچه پیش مى روید، فعلیت هاى تان بیشتر مى شود؛ اما استعدادها و امکاناتتان، مرتب کم مى شود! استعداد، چیز خیلى مهمى است. امکانات، چیز خیلى مهمى است. استعداد، یعنى توان؛ و توان خیلى مهم است.

با همه این چیزهاى مثبت و جالب و درخشان در وجود جوان، جوان یک گرفتارى بزرگ دارد و آن، عدم ثبات است، احتمال تزلزل که هر چه سن بالاتر مى رود، این حالات، کمتر مى شود. التفات مى کنید؟ این گرفتارى را حواستان باشد؛ این گرفتارى را در خودتان و در دیگران علاج کنید. کارى کنید که ثبات در عقیده داشته باشید.

ببینید شما در دعاها، چه قدر «ثبات الیقین» مى خوانید؟! در دعاى سحر روز جمعه: «وَ هَبْ لِى ثَبَاتَ الْیقِینِ وَ مَحْضَ الْإِخْلاصِ ».

در دعاى ماه رمضان مى خوانید: «اللهمَّ إِنِّى أَسْأَلُک إِیمَانا لا أَجَلَ لَهُ دُونَ لِقَائِک»؛ من از تو ایمانى مى خواهم که تا هنگام لقاى تو، هیچ پایانى ندارد هست، تا وقتى تو را ملاقات کنم «أَحْینِى مَا أَحْییتَنِى عَلَیهِ»؛ تا وقتى من را زنده نگه مى دارى، این ایمان را براى من نگهدار.

«وَ تَوَفَّنِى إِذَا تَوَفَّیتَنِى عَلَیهِ»؛ وقتى جان من را مى گیرى «توفّى»، یعنى گرفتن جان بر ایمان، جان من را بگیر. «وَ ابْعَثْنِى إِذَا بَعَثْتَنِى عَلَیهِ»؛ حتّى قیامت، وقتى من را برمى انگیزى، با این ایمان برانگیز. این دعاست!

امام، آنچه را که از خدا مى خواهد در دعاى ابوحمزه، آن هم در دعاهاى پرحال و پرشور نشان دهنده این است که این، یک نیاز حتمى است؛ توجه مى کنید؟
جوان، ثبات لازم دارد؛ و این ثبات هم به خودى خود، به دست نمى آید. باید آن را پیدا کرد.جوان، دائم در معرض تزلزل قرار مى گیرد؛ البته همه جوان ها اینطور نیستند نمى خواهم بگویم که هر جوانى این گونه است به هر حال، این استعداد تزلزل هم مثل بقیه استعدادها، در جوان هست؛ که این به یک معنا استعداد خوبى نیست. البته به یک معنا هم خوب است؛ چون خود این هم یک تحول است. از همین هم مى توان استفاده کرد، مرتب مى شود بهتر شد و بالاتر رفت؛ اما باید مواظب باشید که این، وسیله لغزش، دور افتادن از راه و دور افتادن از خدا نشود، و به غلطیدن در آن پرتگاه هایى که انسان باید از آن ها پرهیز کند، منتهى نشود. (۳)

امتیازهاى پنج گانه جوانان دانشجو به عنوان بهترین مخاطبین روحانیت

حضور در دانشگاه ها خیلى مهم است؛ چون ما روحانیون در پى این هستیم که مخاطبى پیدا کنیم و آنچه را که از رسالت الهى بر دوش ما است، به آن مخاطب برسانیم. اگر این نباشد که روحانیت معنایى ندارد؛ بالاخره این فکر «العلماء ورثه الانبیاء»، یک فکر رایج و قطعى در همه مفاهیم دینى است. تحریض به علم، بخش عمده اش براى این است که انسان، آن علم را به مخاطبینى برساند که به آن احتیاج دارند. بدیهى است که در معارف اسلامى، آن جایى که روى علم تکیه شده است، مراد، علم توحید و معرفت دینى است که تبلیغ آن و عمل به آن، این همه اهمیت، و کسب آن، این همه شرافت دارد.

پس اصل قضیه این است که این رسالت و این پیامبرى را در این سطح نازلى که ما برعهده داریم تحقق ببخشیم؛ به این که به مخاطبین خودمان برسانیم. خوب، امت ها مختلف اند، مخاطبین و شنوندگان پیام و رسالت پیغمبران مختلف اند؛ بهترینشان کسانى هستند که جوان باشند که این تبلیغ شما براى مدت سى سال، چهل سال، پنجاه سال در زندگى او اثر بکند؛ این طورى است دیگر بالاخره امر دایر است بین این که به کسى یاد بدهیم که پنجاه سال مى خواهد از آن استفاده کند، یا کسى که مدت کوتاهى مى خواهد استفاده کند. پس جوان بودن، یک امتیاز است براى طول مدت استفاده.

دوم این که همین جوان بودن، امتیاز است براى خوب فراگیرى و شکل گیرى ذهن، به آنچه که ما به او مى دهیم. فرق مى کند که کسى ذهنِ شکل گرفته اى داشته باشد، یا این که ذهن آماده شکل گیرى داشته باشد. جوان، این امتیاز دوم را هم دارد.

امتیاز سوم این است که جوان، حق پذیر است و آنچه به او گفته بشود ـ در وهله اول براى همه جوان ها باید اینطور فرض کرد ـ گوش مى کند، براى یاد گرفتن و عمل کردن؛ مگر در موارد استثنایى که عواملى وجود دارد که بناى بر گوش نکردن و عمل نکردن دارد، و الاّ به طور طبیعى، جوان این گونه است و آمادگى پذیرش و عمل کردن هم دارد.

مخاطب شما غیر از این سه امتیازى که مربوط به جوانى است، امتیاز دیگرى هم دارد، و آن این که با سواد و اهل معرفت است؛ او ترجیح دارد بر کسى که انسان براى فهماندن به او مشکل دارد و مطلب را درست درک نمى کند، جوان باسواد، این هم امتیاز چهارم.

امتیاز پنجم این است که آینده کشور در درست اوست. یعنى شما چنانچه بخواهید مخاطبین را در کل کشور، مرتب و تقسیم و از هم جدا و اِفراز کنید، شاید بشود گفت بهترین و اشرف مخاطبین، این مخاطبینى هستند که شما با آنان در دانشگاه ها مواجهید؛ جوان، با سواد، اهل معرفت، آینده دار و مؤثر در آینده کشور. ببینید چقدر مهم است! (۴)

کار تک تک جوانان کشور، در هر زمینه اى باشد، موجب اعتلاى کشور است

من بارها گفته ام که نسل جوان، گره گشاى دوره هاى سخت و محنت هاى بزرگ است، و وقتى وارد میدان مى شود ـ که الحمد للّه امروز هم در میدان است ـ گره هاى ریز و سخت گشوده خواهد شد.

این کارهایى که جوانان مى کنند، این ها کوچک نیست. همین درس خواندنى که من مى گویم، همین کار تحقیق، همین کار هنرى، همین کار ورزشى، این ها کارهاى کوچک نیست. من خواهش مى کنم، کسى که این کارها را انجام مى دهد، تصور نکند که کارش کوچک است؛ نه، همین کار در مجموعه کلان کشور، به یک عنصر تعیین کننده تبدیل مى شود. فرضا هنرمندى به تنهایى تصمیم مى گیرد که یک کار هنرى برجسته ارائه بدهد. او نمى تواند بگوید که من یک کار فردى دارم انجام مى دهم؛ خودم تنها هستم و این کار کوچکى است؛ نه، شما کارتان را که خوب انجام دادید، اگر صد نفر دیگر مثل شما فکر کنند، همان اعتلاى عظیم و همان کار بزرگ اتفاق خواهد افتاد.

عین همین مسئله، در باب ورزش است؛ عین همین مسئله، در باب درس خواندن و در باب تحقیق است؛ عین همین مسئله در باب کارهاى خاص جوانان است. این، درست مثل روز راهپیمایى است. اگر همه بگویند که حالا من یک نفر چه تأثیرى دارم، این سیل عظیم میلیونى در روز بیست و دوم بهمن یا در نماز جمعه راه نمى افتد؛ اما هر کسى احساس مى کند که تکلیف خودش را دارد انجام مى دهد. من مى خواهم تأکید و تکرار کنم که کار تک تک این جوانان ـ هر جا و در هر زمینه اى که دارند کار مى کنند؛ در زمینه قرآن، در زمینه معلومات، در زمینه معارف، در حوزه، در دانشگاه، در کتاب نویسى ـ کارى مهم است؛ همان کارى است که ان شاءالله کشور را به اعتلاء خواهد رساند. (۵)

من از جوان سه چیز مى خواهم: تحصیل، تهذیب و ورزش

دوره جوانى، دوره توانایى است. این توانایى در چه چیزهایى باید به کار برود؟ به اعتقاد من، باید عمدتا در تحصیل علم، در ایجاد صفاى نفس و روحیه تقوا در خود، و ایجاد نیروى جسمانى در خود ـ که ورزش باشد ـ به کار رود. این سه مورد، عمده است. یعنى اگر در یک جمله کوتاه از من بپرسند که شما از جوان چه مى خواهید، به او خواهم گفت: تحصیل، تهذیب و ورزش.

من فکر مى کنم که جوانان باید این سه خصوصیت را دنبال کنند. تحصیل، اعم از تحقیق و کارهاى علمى هم است. چون این نیرو در جوانان هست، بایستى در کار تحصیل علم خیلى تلاش کنند.

هر کارى هم بخواهید بکنید، در دوران جوانى مى شود کرد؛ یعنى در هر سه زمینه ـ هم در زمینه علمى، هم در زمینه تهذیب نفس و هم در زمینه ورزش ـ باید در جوانى کار کنید. (۶)

گوهر شور و عشق و صفا و معنویت، در جوان فروزان است

از منظر دینى، جوان یک نقطه امید و یک نقطه شکوفایى است. این نقطه امید و شکوفایى، در همه چیز است؛ در مبارزات، در مجاهدات اجتماعى، در فعالیت هاى گوناگون جامعه، و در مجاهدت هاى شخصى و روحى و درونى. خطاب به جوان از سوى دین، همیشه یک خطاب ویژه است. با جوان، مخاطبه زیادى در مفاهیم اسلامى و فعالیت هاى دینى شده است؛ علت هم این است که در جوان، گوهر شور و عشق و صفا و معنویت فروزان است.

هر انسانى از این گوهر بهره مند است، لیکن در جوان و در دوران جوانى، این جوهره انسانى کاملا نمایان و فروزان و تابناک است؛ از آن باید استفاده کرد. اولین استفاده اى هم که هر انسانى باید از این روح شور و عشق و صفا و معنویت و نورانیت ببرد، این است که خود را، نفس خود را، اندرون خود را، معنا و حقیقت خود را تعالى ببخشد. این، قدم اول است. لذا ما همیشه براى خودسازى معنوى، به جوانان سفارش مؤکدى داریم. (۷)

دل هاى شما جوان ها نورانى است، این را قدر بدانید

«جوانى» است که «پیرى» را شکل مى دهد. قدر جوانى را بدانید، صفاى جوانى، نورانیت جوانى. شما جوان ها مثل آن لباس تازه اى هستید که اگر آلودگى و چرکى هم پیدا کند، با یک بار شستن، دوباره تمیز مى شود؛ با مختصرى تمیز کردن، تمیز مى شود. غیر از آن لباس کهنه بیست سال گذشته چرک مرده شده اى است که به هیچ وجهى نمى شود درستش کرد.

انسان در سنین بالا آن طور مى شود! خداى نکرده اگر انسان، عمرش را با گناه گذرانده باشد، هر کارى هم بکند، آن رونق و شفافیت را پیدا نمى کند! ولى در جوانى چرا؛ شفافیت در جوانى، جزو ذات شما است. دل هاى شما نورانى است؛ این را قدر بدانید. (۸)

ویژگى هاى برجسته جوان مسلمان و نقش تقوا در شکوفایى آنها

من اساسا در بین خصوصیات مهمى که جوانان دارند، سه خصوصیت را خیلى بارز مى بینم … آن سه خصوصیت عبارت است از: انرژى، امید، ابتکار. این ها سه خصوصیت برجسته در جوان است.

اگر واقعا رسانه ها در کمک هاى فرهنگى که به ما مى کنید ـ چه گویندگان مذهبى، چه گویندگان مسائل فکرى و فرهنگى، چه صدا و سیما، چه مدرسه ها ـ بتوانند این سه خصوصیت عمده را درست هدایت کنند، من خیال مى کنم که خیلى راحت مى شود یک جوان راه اسلامى را پیدا کند؛ چون اسلام هم چیزى که از ما مى خواهد، این است که ما استعدادهاى خودمان را به فعلیت برسانیم. البته در قرآن یک نکته بسیار اساسى هست ـ بد نیست من این را به شما جوانان عزیز بگویم ـ و آن توجه دادن به تقوا است.

وقتى افراد مى خواهند پیش خودشان تصویرى از تقوا را درست کنند، به ذهنشان نماز و روزه و عبادت و ذکر و دعا مى آید. ممکن است همه این ها در تقوا باشد، اما هیچکدام از آن ها معناى تقوا نیست. تقوا، یعنى مراقب خود بودن. تقوا، یعنى یک انسان بداند که چه کار دارد مى کند، و هر حرکت خودش را با اراده و فکر و تصمیم انتخاب نماید؛ مثل انسانى که سوار بر یک اسب رهوار نشسته، دهانه اسب در دستش است و مى داند کجا مى خواهد برود. تقوا، این است.

آدمى که تقوا ندارد، حرکات و تصمیم ها و آینده اش در اختیار خودش نیست؛ به تعبیر خطبه نهج البلاغه، کسى است که او را روى اسب سرکشى انداخته اند؛ نه این که او سوار شده؛ اگر هم سوار شده، اسب سوارى بلد نیست؛ دهانه در دستش است، اما نمى داند چه طورى باید سوار اسب بشود، نمى داند که کجا خواهد رفت؛ هر جا که اسب او را کشید، او هم مجبور است برود؛ و قطعا نجاتى در انتظار او نیست. این اسب هم سرکش است.

اگر ما تقوا را با همین معنا در نظر بگیریم، به نظر من راحت مى شود راه را طى کرد. البته باز هم نه آن طور که خیلى راحت باشد. به هر حال، مى شود، ممکن است، واقعا عملى است که یک جوان راه اسلامى زندگى کردن را پیدا کند؛ اگر متدین است، ببیند چه کار دارد مى کند؛ این اقدام، این حرف، این رفاقت، این درس، این فعل و درک، آیا درست است یا درست نیست. همین که او فکر مى کند درست است یا درست نیست، این همان تقوا است. اگر متدین نیست، چنانچه همین حالت را داشته باشد، این حالت او را به دین راهنمایى خواهد کرد. قرآن کریم مى گوید: «هدى للمتقین؛ نمى گوید «هدى للمؤمنین».

«هدى للمتقین»، یعنى اگر یک نفر باشد که دین هم نداشته باشد، اما تقوا داشته باشد ـ ممکن است کسى دین نداشته باشد، اما به همین معنایى که گفتم، تقوا داشته باشد ـ او بلا شک از قرآن هدایت خواهد گرفت و مؤمن خواهد شد. اما اگر مؤمن تقوا نداشته باشد، احتمالاً در ایمان هم پایدار نیست؛ بستگى به شانسش دارد: اگر در فضاى خوبى قرار گرفت، در ایمان باقى مى ماند؛ اگر در فضاى خوبى قرار نگرفت، در ایمان باقى نمى ماند.

بنابراین، اگر بتوانیم از آن سه خصوصیت با تقوا کار بکشیم و درست هدایت بشود، به نظرم خیلى خوب مى شود جوانان در شکلى که اسلام مى پسندد، زندگى مى کنند؛ به خصوص خوشبختانه امروز کشور ما کشورى اسلامى است. این، چیز خیلى مهمى است. (۹)

تقوا، بزرگ ترین سرمایه اى است که موفقیت دنیا و آخرت جوانان را تضمین مى کند
گاهى با خود فکر مى کنم جوان که در بهترین اوقات عمر خود به سر مى برد، اگر بخواهد سرمایه اى را به دست بیاورد که موفقیت دنیایى و آخرتى او را تضمین کند، دنبال چه چیزى باید باشد؟ سؤال مهمى است. اولاً مورد نظر، موفقیت هاى دنیایى و اخروى است ـ جسم و جان، فکر و دل ـ ثانیا این سؤال، مخصوص به یک دسته از جوان ها هم نیست.

پاسخى هم که به ذهن من مى رسد، باز مخصوص یک دسته از جوان ها نیست؛ یعنى این جور نیست که فرض کنیم این پاسخ، مخصوص جوان هاى کاملا متدین و متعبد است. نه، حتى اگر جوانى را فرض کنیم که از لحاظ تعبد و تدین، در رتبه خیلى بالایى هم نباشد، باز این پاسخ درباره او صدق مى کند. حتى اگر فرض کنیم جوانى را که در برخى عقاید خود مشکلى هم داشته باشد، باز این پاسخ درباره او صدق مى کند.

جوابى که من به آن رسیده ام، این یک کلمه است: «تقوا»! اگر جوان، در دوره جوانى سعى کند تقوا داشته باشد ـ با همان تعریفى که در فرهنگ دینى و قرآن از تقوا شده است ـ بزرگ ترین سرمایه را هم براى درس، هم براى فعالیت هاى سازندگى، هم براى عزت دنیوى، هم براى به دست آوردن دستاوردهاى مادى، هم براى معنویت، اگر اهل معنویت است ـ به دست آورده است.

حتى براى آن آفاق بسیار دور و درخشان معنویت هم که معمولاً آدم هاى متوسط، قدرى از آن آفاق، دور هستند ـ آفاق عرفانى و معنوى و همان چیزهایى که در کلمات عرفا و بزرگان و اهل عشق معنوى هم به آن ها اشاره شده است ـ تقوا سرمایه است. (۱۰)

جوان هاى عزیز! ورود در میدان معرفت علمى، شما را از پیشرفت در میدان معرفت دینى و کسب فضائل اخلاقى باز ندارد

شما جوان هاى عزیز توجه کنید که ورود در میدان معرفت علمى ـ حالا هر علمى؛ چه علوم انسانى، چه علوم قرآنى، چه علوم طبیعى یا انواع و اقسام علومى که امروز شماها در آن تلاش و کار مى کنید ـ و ورود در میدان تحقیق علمى باید شما را از غور و پیشرفت در میدان معرفت دینى، تمرین اخلاقى و کسب فضیلت باز ندارد؛ باید این ها را با هم داشته باشید. آیه اى که برادر عزیزمان قرائت کردند: «وَ یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَهَ»(۱۱)، خداى متعال پیغمبر را فرستاد، تا او تعلیم بدهد و تزکیه کند.

بنابراین، تعلیم و تزکیه با یکدیگر است؛ این دو را از هم جدا نکنید. این باور که هر کسى وارد میدان علم شد، به طور طبیعى بایستى از فضیلت و معنویت و اخلاق کناره بگیرد، فکرى کاملا غلط و وارداتى و متکى به پیشینه اى است که در اروپاى مسیحى به وجود آمد و به کلى با محیط اسلامى و با فهم و تعالیم اسلامى سازگار نیست؛ چرا که اگر دانشمند بافضیلت و با اخلاق باشد؛ در هر رشته اى، از آن مى توان امید براى اعتلاى بشریت و اعتلاى کشور خودش داشت؛ این دانشمند هدف ها را هدف هاى ارزشمند مى کند و حرکتش حرکت به نفع انسانیت و به نفع عدالت و به نفع فضیلت و در جهت مقابلِ نابسامانى هاى عجیب دنیاى امروز خواهد شد. شما سعى کنید این جور دانشمندانى در آینده باشید و هدف خودتان را این مسائل قرار دهید؛ انسان هایى باشید که مى توانند چرخ دنیا را در جهت درست به حرکت دربیاورند؛ این را براى خودتان هدف قرار دهید؛ و این ممکن است؛ البته باید کارهاى مقدماتى فراوانى براى رسیدن به آن هدف انجام بگیرد. (۱۲)

نقاط ستایش برانگیز جوانى و تکلیف جوان ها در برابر آن

نقاط ستایش برانگیز جوان ها کدام است؟ اگر ما یک فهرست صد نقطه اى [نکته اى] را هم فراهم کنیم، باز زیادى نرفته ایم .

من در این جا چند نقطه از نقاط ستایش برانگیز جوان ها را عرض مى کنم.

جوان، حق را آسان مى پذیرد؛ این خیلى مهم است؛ جوان، راحت و صادقانه اعتراض مى کند، و بى دغدغه و بدون هیچ گونه گرفتارى درونى، اقدام مى کند؛ این هم بسیار مهم است. پذیرش آسان، اعتراض صادقانه و اقدام بى دغدغه را شما کنار هم بگذارید، ببینید چه حقیقت زیبایى به وجود مى آید و چه کلیدى براى حل مشکلات است …

از جمله نقاط ستایش برانگیز جوانى، نیرو، قدرت، ابتکار و نشاط در وجود آن هاست؛ این ها در شما به طور طبیعى وجود دارد. این ها بخشى از فهرست طولانى امتیازات جوانى است. آیا جوان این امتیازات را کسب کرده است؟ نه، شما براى این که امتیاز حق طلبى، نیرو، نشاط، حوصله و همت جوانى را به دست آورید، تلاش بخصوصى نکرده اید ؛ این یک مرحله طبیعى از عمر و زندگى است؛ پس یک موهبت است و در مقابل آن، تکلیف وجود دارد و باید جواب داد.

در این جا مغالطه اى وجود دارد که جزو همان خوش آمدگویى هاى به قصد عوام فریبى است؛ و آن این است که منطق اسلامى همه اش مى گوید “تکلیف”؛ در حالى که گفتمان جدید دنیا مى گوید “حق”؛ چرا همه اش از تکلیف مى گویید؟ بعضى ها این حرف را رایج کردند و قصدشان این است که عده اى که از تکلیف گریزانند، از خوش آمدگویى هاى اغواگرانه و غیرصادقانه خوششان بیاید.

اولاً حق و تکلیف، دو روى یک سکه اند؛ هیچ حقى بدون تکلیف وجود ندارد.هر کس حقى دارد و در قبال آن، تکلیفى هم بر عهده دارد. بنابراین، این که از حق بگویید؛ اما از تکلیف نگویید، حرف سخیف و بى محتوا و بى منطقى است.

ثانیا در این جا صحبت از حق نیست.تکلیفى که ما در این جا مطرح مى کنیم، در مقابل یک حق نیست؛ در مقابل یک امتیاز است.شما امتیازى دارید؛ این امتیاز تکلیفى را به طور طبیعى بر دوش شما بار مى کند.من که امتیاز جوانى شما را ندارم، برخى از تکالیف شما را هم ندارم.البته ممکن است در بخشى دیگر، من از امتیازاتى برخوردار باشم؛ لذا در مقابل آن تکالیفى هم دارم.

بنابراین در این جا تقابل حق و تکلیف نیست؛ تلازم امتیاز و تکلیف است.تکلیف، ناشى از امتیازى است که شما در این مرحله از عمر دارید؛ ناشى از موهبتى است که خدا به شما داده است. توجه کنیم که این تکلیف در دوران کنونى، سنگین تر از همیشه است.چرا؟ چون قشر جوان به طور ویژه در جامعه نقش آفرین شده است؛ چون جمعیت جوان افزایش پیدا کرده است؛ چون کفه جوان در معادلات سیاسى و اجتماعى و فرهنگى کشور، یک کفه سنگین است.

بنابراین در این جا مسئله این نیست که جوان در رابطه با شخص خود تکلیفى دارد یا ندارد؛ نه، مسئله این است که جمعیت عظیم جوانان و حضور آن ها در صحنه و به خصوص آگاهى یى که امروز جوانان متعهد کشور ما از آن برخوردارند که در کمتر جایى در دنیا، این آگاهى، حساسیت و برانگیختگى وجود دارد تکالیف آن ها را سنگین و مهم مى کند.

البته به شما بگویم؛ این تکلیف، از جمله تکالیفى است که اتفاقا براى جوان هیجان انگیز هم هست؛ از آن تکلیف هاى خسته کننده کسل کننده نیست؛ تکلیفى است که با طبیعت جوانى هم همراه است و براى جوان، مشوق و پیشبرنده است.

البته بخشى از تکالیفى که ما متوجه جوان ها مى دانیم، تکالیف شخصى آن هاست.

خودسازى علمى، خودسازى اخلاقى، خودسازى جسمى؛ این ها تکالیف مهمى است؛ مطالباتى است که ما حق داریم از جوان بکنیم، و جوان هم به این خودسازى ها احتیاج دارد؛ فعلاً بحث ما این نیست.

آنچه را که من امروز به عنوان یک تکلیف براى جامعه جوان کشور حس مى کنم، این است که جوان ها باید از سرمایه هویت ملى و جمعى کشور با همه وجود و همت خود دفاع کنند. هر مجموعه انسانى به یک هویت جمعى احتیاج دارد و باید احساس اجتماع و بستگى و هویت جمعى کند. (۱۳)

ستایشگرى جوان نباید به خوش آمدگویى او تبدیل شود

طول مدت چهل و چند ساله معاشرت من با گروه هاى جوان موجب شده که من قلبا و عمیقا جوانان را ستایش کنم.البته ستایش کردن جوانان با خوش آمدگویى آن ها تفاوت دارد.

من با خوش آمدگویى موافق نیستم؛ چیزى بگویم که شما خوشتان بیاید، یا چیزى را که ممکن است شما از آن ناراحت شوید و بدتان بیاید، بر زبان جارى نکنم؛ نه، من به این چیزها عقیده ندارم؛ بلکه معتقدم که ستایش جوان به جاى خود درست است و ستایشى واقعى و حق است و نقاط مورد ستایش هم از نظر من مشخص و روشن است و بعضى از آن ها را خواهم گفت؛ اما ستایشگرى جوان نباید به خوش آمدگویى او تبدیل شود.

شما فرزندان من هستید؛ انسان فرزند خودش را خواه و ناخواه دوست دارد؛ چه آن فرزند بداند، چه نداند؛ چه بخواهد، چه نخواهد؛ چه از محبت پدر یا مادر متشکر بشود، یا نشود.این دوست داشتن موجب این نیست که اگر در کار او خطایى وجود دارد، گفته نشود تا مبادا بدش بیاید؛ نه، اتفاقا انسان با فرزند خودش خیلى راحت تر از دیگران است.بنابراین من جوانى و ویژگى هاى عمده جوانى را در شما از ته دل دوست دارم و با همه وجود آن را ستایش مى کنم؛ اما به خدا پناه مى برم از این که به دام خوش آمدگویى جمعى که در مقابل من هستند یا جماعت هاى فراوانى که من به محبت آن ها احترام مى گذارم، بیفتم. (۱۴)

مهم ترین مسائلى که جوان ها باید به آن اهتمام کنند

از جوان ها این انتظار وجود دارد که عدالتخواهى را از یاد نبرند.آزادى را با همان مفهوم بسیار والاى اسلامى چه آزادى فردى، چه آزادى اجتماعى و سیاسى، چه آزادى معنوى و روحى جزو خواست هاى همیشگى خود بدانند و از یاد نبرند. مبارزه با فقر و ایجاد رفاه عمومى را جزو مطالبات خود بدانند.امر به معروف و نهى از منکر هم جزو مهم ترین مسائلى است که جوان ها باید به آن اهتمام کنند. همچنین در برابر فریب رسانه ها در واژگونه جلوه دادن حقایق تسلیم نشوند.

امروز مهم ترین تلاش دشمن این است که از پیشرفته ترین ابزار و روش هاى ارتباطاتى مدرن و فوق مدرن استفاده کند؛ براى این که حقایق کشور ما را واژگونه جلوه دهد.تسلیم خواسته نشوید و اندیشمندانه با مسائل برخورد کنید.تسلیم اختلافاتى که بین بعضى از مسئولان وجود دارد و متأسفانه بعضى از مطبوعات هم به آن دامن مى زنند، نشوید.بین دو نفر مسئول مسئلـه اى پیش مى آید؛ آن چنان به آن پر و بال مى دهند که به یک مسئله اجتماعى و عمومى تبدیل شود و ذهن ها را به خود مشغول مى کند … .

به ورزش اهمیت بدهید؛ من به خصوص روى ورزش تاکید مى کنم. من ورزش را به عنوان یک کار بین المللى، نمایشى و هیجانى، در درجه دوم مى دانم؛ در درجه اول، ورزش براى تقویت و سلامت جسم است، که این را براى همه جوان هاى کشورمان از زن و مرد لازم مى دانم. (۱۵)

اگر شما جوانان، این سه خصوصیت را در خودتان به وجود آورید، در هر شرایطى و در همه زمینه ها موفق خواهید بود

جوان اوّلاً باید احساس مسئولیت کند؛ یعنى واقعا خودش را مسئول بداند و بخواهد که زندگى را با پاى خودش پیش ببرد و حرکت کند و مثل پر کاهى در امواج حوادث نباشد.

ثانیا با ایمان حرکت کند، ایمان نقش بسیار مهمّى در پیشرفت در همه میدان ها و نیز پیروزى بر همه موانع دارد؛

ثالثا بصیرت و آگاهى داشته باشد. اگر جوانان این سه خصوصیت را در خودشان تأمین کنند ـ که البته کار چندان آسانى نیست؛ اما بسیار ممکن هست ـ من خیال مى کنم که هر وضعى دنیا پیدا کند ـ ارتباطات پیشرفت کند، تمدّن هاى گوناگون به عرصه بازار تمدّن ها در دنیا پا بگذارند، قدرت بزرگى در دنیا از بین برود، قدرت جدیدى به وجود آید؛

ایران چالش هاى گوناگونى در مسائل اقتصادى و سیاسى و غیره با دیگران داشته باشد، نداشته باشد ـ در همه زمینه ها شما مى توانید موفقیت خودتان را تضمین کنید. سعى کنید این سه خصوصیتى را که من گفتم، در خودتان به وجود آورید. ببینید؛ من که مى گویم سعى کنید به وجود آورید، اعتقادم این است که سعى ها یک اندازه نیست، یک اندازه هم موفّق نیست؛ اما اعتقاد دیگرم این است که هر کسى سعى کند، بالاخره توفیقى خواهد داشت.

آن احساس مسئولیتى که من مى گویم، در مقابل حالت «وِلِش» قرار دارد. بعضى از جوانان هستند که اگر گفته شود این کار را بکن، مى گوید وِلِش! مثلاً امتحانات درسى یا قضیه دیگرى در پیش است، مى گوید وِلِش! این «وِلِش» بدترین بلا براى جوانان است. احساس مسئولیت ، یعنى رها کردن این حالت «وِلِش».

ایمان هم یعنى این که انسان واقعا مؤمنانه وارد میدان شود. سعى کنید ایمانتان را قوى کنید. الحمدللَّه همه شما دل هایتان پاک و صاف است و ایمان ها در دل هایتان مى درخشد ـ انسان مى تواند این را حس کند ـ در عین حال بکوشید آن را عمیق کنید، تا با هر حادثه اى متزلزل نشود. با مطالعات خوب، با استفاده از انسان هاى والا و استادهاى خوب، آن را تقویت کنید.

در خودتان بصیرت ایجاد کنید. قدرت تحلیل در خودتان ایجاد کنید؛ قدرتى که بتوانید از واقعیت هاى جامعه یک جمع بندى ذهنى براى خودتان به وجود آورید و چیزى را بشناسید. این قدرت تحلیل خیلى مهمّ است. هر ضربه اى که در طول تاریخ ما مسلمانان خوردیم، از ضعف قدرت تحلیل بود. در صدر اسلام هم ضرباتى که خوردیم، همین طور بوده که حالا این ها بحث هاى تفسیرى زیادى دارد. در دوره هاى گوناگون دیگر هم همین طور است. نگذارید که دشمن از بى بصیرتى و ناآگاهى ما استفاده کند و واقعیتى را واژگونه در چشممان جلوه دهد. (۱۶)

از حوصله جوان ها باید حداکثر استفاده را برد و به آنها میدان داد

نکته مهمى در مورد جوانى وجود دارد که من بارها آن را تکرار کرده ام. مهم ترین نکته جوانى، حوصله است. این را ما پیرها خوب مى فهمیم؛ جوان ها خودشان درست ملتفت نمى شوند. انسان وقتى گذشتِ زمان و گذشتِ عمر را تجربه کرد، گاهى استعداد هم دارد، میل هم دارد، کشش هم دارد؛ اما حوصله ندارد. ابزار حوصله، مهم ترین بستر براى جوان است. جوان حوصله دارد، دنبال کار مى رود و تا گاو و ماهى مسئله را مى کاود؛ براى این که به نتیجه اى برسد. از این حوصله جوانى که به او روح کنکاش و کنجکاوى و پیگیرى و ژرف کاوى مى دهد، باید حداکثر استفاده را کرد. به این جوان ها باید میدان داد.

استعدادها را هم باید در دانشگاه جذب کرد. در بیرون دانشگاه ها استعدادهاى خیلى خوبى وجود دارد. تا آن جایى که ممکن است، باید این استعدادها را جذب دانشگاه ها کرد. (۱۷)

جوان، محور حرکت و مرکز تلاش و تحرک جامعه است

جوان در هر جامعه و کشورى، محور حرکت است. اگر حرکتِ انقلابى و قیامِ سیاسى باشد، جوانان جلوتر از دیگران در صحنه اند. اگر حرکتِ سازندگى یا حرکتِ فرهنگى باشد، باز جوانان جلوتر از دیگران اند و دست آن ها کارآمدتر از دست دیگران است. حتّى در حرکت انبیاى الهى هم از جمله حرکت صدر اسلام محور حرکت و مرکز تلاش و تحرک، جوانان بودند. (۱۸)

شما جوان ها، هر لحظه براى دو صحنه آماده باشید

امروز، شما جوانان وظیفه دارید انقلاب را با همه وجود، تا اعماق جانتان نفوذ و رسوخ بدهید و مفهوم انقلاب و مبانى فکرى آن را از بن دندان درک کنید و براى هنگامى که این ملت بدان احتیاج دارد و در دو صحنه مبارزه مى کند، آن را در خود ذخیره کنید. صحنه اول، صحنه اى است که انقلاب را از لحاظ اقتصادى یا نظامى و یا سیاسى تهدید مى کند که باید آن ذخیره را براى دفاع از انقلاب و کشورتان به هرگونه که زمان و موقعیت اقتضا مى کند به کار بندید. صحنه دوم، صحنه سازندگى است. بهترین سازندگان، سازندگان انقلابى اند.

بهترین پدیدآورندگان دنیاى آباد باغ انقلاب، کسانى هستند که از انقلاب جوشیده اند و انقلاب در جان آن ها رسوخ کرده است. شما جوانان باید براى این دو صحنه، خودتان را هر لحظه آماده داشته باشید. (۱۹)

یأس، بزرگ ترین آفت جوان است

جوانان عزیز! دشمن روى شما سرمایه گذارى هاى زیادى مى کند؛ حواستان جمع باشد. عده اى را به بى تفاوتى مى کشاند و عده اى را دلسرد و مأیوس مى کند. یأس، بزرگ ترین آفت جوان است. جوان ها بدانند که متأسفانه یأس به روح جوان زودتر راه پیدا مى کند؛ همچنان که امید این گونه است. در مقابل یأسى که دشمن مى خواهد به جوان ها تلقین و تزریق کند، خودتان را مصونیت بدهید. (۲۰)

جوان بودن کشور، براى نظام و دشمنان نظام، فرصت بسیار خوبى است

این روزها … که اکثریت کشور جوان اند … طرفداران و عشاق و کمر بستگان نظام، باید از این خیلى استفاده کنند؛ خیلى هم قابل استفاده است ـ این همه جوان ـ چون مى دانید که وقتى آدم پیر شد، سست و ناتوان مى شود. البته نه همه پیرها، بعضى از پیرها هستند که از جوان ها هم سرحال تر و با نشاط تر و کارى تر و به روزتراند؛ مثل امام قدس سره، واقعا همین جور بود.

لیکن به طور قاعده ـ یعنى اکثرا و اغلب ـ این جور است. جوان براى حرکت کردن، منتظر هیچ چیز نیست؛ در آن راهى که فکر مى کند، جاذبه اى برایش دارد ـ مادى یا معنوى ـ باید حرکت کرد.

این براى نظام، فرصت خیلى خوبى است … گاهى باید انسان به جماعتى مرتب بگوید، اصرار کند و به گوششان بخواند تا این حرکت انجام بگیرد؛ ولى جوان، این ها را ندارد. اگر ما آماده به کار باشیم، جوان نیز آماده به کار است. ما که خواستیم در راه خدا مسئولیت را بر دوش بگیریم و این سلوک را در راه خدا براى خودمان و دیگران هموار و آسان کنیم، فرصت خیلى خوبى است.

خوب، عینا همین حالت براى دشمن هم هست؛ دشمن هم نگاه مى کند، مى گوید عجب فرصتى! همه جوان اند! اگر بتوان این ها را منحرف کرد، اگر بتوان آن ها را از حقیقت منحرف کرد، اگر بتوان از جاذبه هاى معنوى به سمت جاذبه هاى مادى سوق داد، اگر بتوان ایمانشان را به اساس این نظام، دچار اختلال کرد، خیلى دستاورد خواهیم داشت ـ دشمن مى گوید، راست هم مى گوید. پس یک پیکار و نبرد واقعى فرهنگى و سیاسى و فکرى بین شما ـ که لشکر و عناصر انقلابید ـ و دشمن انقلاب هست. (۲۱)

شما جوان ها که جزو خواص ملت اید؛ هر جا هستید، سعى کنید محیط خودتان را بسازید

شما جوان ها در این شرایط، مسئولیتتان را مضاعف بدانید؛ در هر دانشگاهى که هستید، هر جاى کشور چه دخترها، چه پسرها، سعى کنید سازنده باشید، محیط پیرامون خودتان را بسازید …

باید با فکر و تأمل و تلاش درونى و ذهنى، آنچه را که فرا گرفتید، شفاف تر و روشن تر و عمیق تر بکنید و هر روزى که مى گذرد، از هر فرصتى که دارید استفاده کنید، براى این که در محیط تحصیلى و دانشجویى، منشأ روشنفکرى براى دیگران باشید. یعنى محیط را با اشاعه افکار درست و روشنگرى هاى خوب، زمینه هایى که خودتان تشخیص بدهید، بسازید. شما جزو خواص این ملتید …

هر جامعه اى که بتواند راه خودش را به سمت بهشت، به سمت رضاى الهى و به سمت آن سعادت حقیقى باز کند، خواص آن جامعه در آن، بزرگ ترین ثواب را پیش خداى متعال دارند.

اگر خداى نکرده جامعه اى دچار انحراف، دچار عقبگرد و دچار ضلالت و گمراهى بشود ـ این تعبیر ضلالت، تعبیر قرآنى است، بسیار هم تعبیر درستى است ـ گردن هاى خواص آن جامعه، پیش خداگیر است. شما خواصید ـ چه بخواهید، چه نخواهید ـ در همین دوره جوانى، جزو خواصید. سعى کنید در محیط خودتان، مؤثر و کارساز باشید. (۲۲)

جوان ها، عناصر فعال امروز و ستون هاى فرداى انقلاب اند

شما دانشجویان و دانش آموزان و جوانان، براى نسل آینده و دوره بعد، پایه هاى اصلى انقلابید. امروز هم شما در انقلاب تأثیر زیادى دارید؛ چون جوانید. امروز هم شما در جبهه سیاسى و نظامى و سازندگى و هر جاى دیگر که بتوانید حضور داشته باشید، عنصر فعال انقلابید؛ امّا فردا شما پایه هاى انقلاب هستید.

امروز، عناصر مؤثرید؛ ولى فردا ستون هاى انقلاب هستید. توجه کنید انقلاب را با ریشه ها و مبانى فکرى و منطقى اش، به درستى بشناسید. (۲۳)

بى تفاوتى و خونسردى نسبت به سرنوشت کشور جایز نیست

براى نسل جوان، به خصوص نسل جوان دانشجو بى تفاوتى و خونسردى جایز نیست. آن جوانى که به سرنوشت کشور نیندیشد و حوادث و خصومت هایى را که نسبت به کشورش در دنیا سازماندهى مى شود، نبیند و نسبت به آن ها نجوشد و نخروشد، آن جوان لایق این نیست که نام جوانِ شهروندِ یک ملت انقلابى را روى خودش بگذارد. (۲۴)

بى تفاوتى و بى مبالاتى نسل جوان براى یک کشور، از میکروب وبا بدتر است

کشورى که در هر صحنه اى از صحنه ها به مجرد احتیاج به یک حرکت عمومى، مردم به صحنه مى آیند، یعنى مردم با نشاط حاضر و آماده به کارند؛ اگر دشمنان بخواهند این کشور را از صورت یک موجود «تسلیم نشو» خارج کنند، باید چه کار کنند؟ آیا راهى بهتر از این وجود دارد که و نسل رو به رشدش را بى تفاوت، بى موالات، بى اهتمام و بى نیت کنند؟ به عمل بى اعتقاد کنند، به همکارى و همبستگى ملى بى اعتقاد کنند، به ارزش و رسالت دین بى اعتقاد کنند! آیا این میکروب ها بدتر از وبا هست یا نه؟ اگر بتوانند، مى کنند. (۲۵)

جوانان در مورد مسائل اساسى کشور جدى برخورد کنند

ما از جوان هاى عزیزمان ـ چه دخترها، چه پسرها ـ توقع داریم که در مورد مسائل اساسى کشور جدى باشند و جدى برخورد کنند. پیشنهاد مى کنم روى این مسئله «جدى بودن» فکر کنید، بعد خواهید دید خیلى از کارهایى که در گوشه و کنار انجام مى گیرد، ناشى از جدى نبودن است. (۲۶)

جوان باید فکر کند و این فکر را مطرح و مطالبه نماید

ما مى خواهیم جوان ما احساس کند که باید فکر کند و باید این فکر را مطرح و آن را مطالبه کند. نمى خواهیم کارِ نمایشى کنیم و نیازى هم به کارِ نمایشى نداریم؛ اما به این که جوان ما ـ به خصوص مجموعه دانشجویى که در سطح کشور بسیار گسترده و وسیع است ـ این احساس را در خودش تقویت کند که در آینده کشور نقش و مسئولیت دارد و باید تعهدى در این زمینه در خود احساس و براى آن تلاش کند، نیاز داریم. (۲۷)

جوانان و احساس مسئولیت نسبت به مسائل انقلاب

قشر جوان بایستى همیشه نسبت به مسائل انقلاب احساس مسئولیت کند و خودش را از مسائل انقلاب برکنار نداند. انقلاب، امروز چه تکلیفى را به او املا مى کند؟ از او چه مى خواهد؟ او چه نقشى مى تواند در پیشبرد انقلاب داشته باشد؟ وظیفه او چیست؟ قشر جوان باید از خیل عظیم مردم ما که بحمدالله همیشه در صحنه هاى انقلاب حاضرند جدا نشود و به رشد و آگاهى و باسوادشدن آنان کمک کند. درِ دانشگاه باید به روى مردم باز باشد و دانشجو در محیط دانشگاه محصور نباشد. دانشجو باید با اعضاى خانواده خود و با دوستانش، ارتباطات روشنگر داشته باشد و در مسائل کشور و مسائل جامعه سهیم باشد. (۲۸)

نقش حضرت امام (ره) در جذب قلوب جوانان و پیدایش انقلاب عظیم اسلامى

حُسن بزرگ امام این بود که خودش را به عنوان یک شخص، مطرح نکرد و براى خودش هم در مسائل مربوط به اسلام و مسلمین، به عنوان یک شخص، مطرح نبود. امام به عنوان یک انسان حل شده در اسلام و یک انسان دل داده به معارف الهى مطرح بود؛ که از بن دندان و از صمیم قلب، این معارف را پذیرفته بود و جزو جان او شده بود. او حاکمیت خدا را بر زندگى انسان قبول کرده بود؛ کما این که در زندگى شخصى خودش حاکمیت خدا را حقیقتاً پذیرفته بود، عبد خدا و مطیع خدا بود.

حاکمیت الهى از این جا شروع مى شود؛ اول دلمان را بنده خدا بکنیم، خدا را بر دلمان و بر وجودمان حاکم بکنیم و بعد در سمت ایجاد حاکمیت «الله» بر کل فضاى زندگى جامعه و کشور، حرکت کنیم، تا بعد به دنیا برسیم. یک چنین انسان هایى مى توانند کار کنند و پیش بروند و امام، حقیقتاً در این میدان، امام و رهبر الهى بود؛ لذا فریادى که او سرداد، فریاد اسلام و فریاد خدا بود و به برکت نام و راه خدا، با دل ها رابطه برقرار کرد و دل ها را در قبضه گرفت.

همیشه همین جور است که وقتى پاى یک امر الهى به میان آمد، بافته هاى طاغوتى به خودى خود کنار زده مى شوند. مهم این است که آن امر الهى، آن عزم و آن اقدام الهى، قدم به میدان بگذارد؛ «فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکمْ غالِبُونَ»(۲۹). کنار که بنشیند، هیچ اثرى ندارد. بزرگ ترین انسان ها، بالاترین تقدس ها و دانش ها، وقتى وارد میدان نشود و کنار بنشیند، همه امواج از روى سر او رد خواهد شد و عقب مى ماند؛ اما وقتى که آن چنان ایمان و عزمى، آن چنان دانش و دل پرنور و با صفایى وارد میدان شد، آن وقت «سِحر با معجزه پهلو نزند، دل خوش دار».

هر سِحرى با آمدن معجزه، باطل مى شود. وقتى عصاى موسى وسط آمد، «اما جئتم به السحر»، آن چیزى که شما به میدان آورده اید، جادو و فریب است؛ حقیقت نیست. حقیقت، عصاى موسى است؛ وقتى وارد شد، همه آن سحرها مثل سایه اى که در مقابل فروزش یک چراغ از بین مى رود، از بین مى روند.

امام این کار را کرد؛ لذا دل ها جذب شد. بعضى تعجب مى کنند؛ در تحلیل این پدیده مانده اند که چطور شد در آن نظام فاسد و باطل که همه عوامل فرهنگى، جوان ها را به سمت فساد سوق مى داد، ناگهان جوان ها جلو آمدند و این انقلاب عظیم، راه افتاد! علت، این است. این تحلیل جامعه شناختى و روان شناختى کاملا واضحى هم دارد. امام با مَرکبى وارد این میدان شد که هر که بر آن مَرکب، سوار باشد، مى تواند همه خفتگان سالم را بیدار کند. (۳۰)

بزرگ ترین فتح جمهورى اسلامى

بزرگ ترین فتح جمهورى اسلامى این بود که:

در قضیه فتح بستان در سال ۶۰ یا ۶۱، امام قدس سره پیامى دادند، که در آن پیام، تعبیر «فتح الفتوح» بود. بعضى خیال کردند که «فتح الفتوح» جنگ بستان است؛ اما امام آن را نمى گفت؛ امام مى فرمود: ـ به این مضمون ـ «فتح الفتوح»، فتح یا ساختن این جان هاى آگاه و بیدار است. واقعا بزرگ ترین فتح جمهورى اسلامى این بود که توانست این جوانان را به این مرحله از عظمت و اعتلاى روحى برساند که بتوانند احساس خودباورى کنند و بایستند و در مقابل تهاجم عظیم یکپارچه دنیا، از کشور و از موجودیتشان و از اسلام دفاع کنند؛ که مظهرش جنگ تحمیلى بود، و تا الان هم ادامه دارد. الان هم ما در مقابل تهاجم دنیا قرار داریم. (۳۱)

تلاش براى تربیت نسل جوان کشور حضور در خط مقدم دشوارترین کارها است

انسان سازى اهمیت خیلى زیاد دارد، به خصوص تربیت دبیر. ما الان در مدارسمان میلیون ها جوان و نوجوان داریم که بچه هاى انقلاب اند و فرداى زود نه چهل سال دیگر، همین ده، پانزده سال دیگر بلاشک کشور در دست آن هاست. یکى از آن ها کارمند، یکى مدیریت، یکى نماینده مجلس و یکى وزیر است؛ این گونه است دیگر. و آن ها در زمان خودشان وظیفه دارند که این روند کشور به سمت هدف هاى انقلاب و اسلام را در یک مرحله عالى تر و در پایگاه جلوترى پیش ببرند؛ چون توقف و رکود و این ها که نیست. آن ها که بیایند، باید از ما بهتر و پیشتر حرکت کنند.

این است دیگر، باید از مسئولین امروز بهتر باشند، باید جلوتر بروند؛ و این در حالى است که آن ها نه انقلاب را دیدند، نه قدرت مقایسه بین اوضاع انقلاب و اوضاع قبل از انقلاب را دارند؛ چون آن را هم که ندیدند فساد و انحطاط آن زمان، شهوترانى، پَستى، بى ابتکارى و وابستگى آن زمان … این بچه ها این ها را که ندیدند، امام را که ندیدند، جنگ و بمباران تهران را که ندیدند، آن وقت مى خواهند تربیت بشوند براى این که بتوانند این کاروان عظیم انقلاب را تا آن جایى که ما رساندیم، از ما بگیرند و یک قدم جلوتر ببرند؛ ببینید چه کار سختى است! این کار را چه کسانى باید بکنند؟ همین هایى که شما تربیتشان مى کنید؛ این دبیران. مى توانند یا نه؟

یعنى شما با این چشم به کار خودتان نگاه کنید. هر کسى که امروز در کار آموزش و پرورشِ نسلِ جوان نقشى دارد، باید خودش را آن چنان احساس کند که مبارزین دیروز قبل از انقلاب احساس مى کردند؛ یعنى در خط مقدم دشوارترین کارها. باید این گونه و با این روحیه کار کند؛ باید احساس کند کارى را دارد انجام مى دهد که اگر انجام ندهد، فوت کلى حاصل خواهد شد. چرا؟ چون این ها باید بچه ها را تربیت کنند. (۳۲)

صهیونیست ها برنامه ریزى مى کنند تا در درجه اول جوان ها را از انقلاب جدا کنند

سیاستمدارهاى باهوش صهیونیستِ دنیا دیده پا دُم ساییده رِند، فهمیدند که این انقلاب، انقلاب عظیمى است و باید با آن مقابله کنند. آن ها با این نیت، برنامه ریزى مى کنند. آن ها درواقع از این حرکت عظیم در سطح تاریخ واهمه دارند؛ لذا برنامه ریزى هاى بلند مدت مى کنند، براى این که بتوانند ملت و در درجه اول جوان ها را که جوان هاى امروز، در واقع همه جمعیت فرداست از این انقلاب، جدا کنند. (۳۳)

جوان ها و بالاخص جوان هاى دانشجو باید فهم سیاسى داشته باشند

حکومتى که مى خواهد به دست مردم کارهاى بزرگ را انجام بدهد، مى خواهد نظام را بر دوش مردم و با قدرت بى پایان مردم به سر منزل برساند، مردم را همه چیز نظام مى داند، مگر مردم چنین نظامى به خصوص جوان هایش و بالاخص جوان هاى دانشجویش مى توانند غیر سیاسى باشند؟!

عالم ترین عالم ها و دانشمندترین دانشمندها را هم اگر مغز سیاسى و فهم سیاسى نداشته باشد، دشمن مى تواند با یک آبنبات ترشى آن طرف ببرد، مجذوب خودش بکند و براى خودش قرار بدهد. جوان هاى ما این نکات ریز را باید درک کنند. (۳۴)

امروز، جوان ما باید بداند در هر لحظه به سمت کدام هدف حرکت مى کند

دنیاى اروپا، دنیاى مسلط امروز که عمدتاً همان دنیاى غرب و مَن تَبَعش هستند مهم ترین خلاء را دارند و آن، خلاء یک فکر، یک اندیشه راهنما و به اصطلاح متداول، یک ایدئولوژى است که متکى به یک فکر صحیح و یک تلقى درست از عالم وجود باشد. مهم ترین خلاء آن ها نداشتن این است؛ لذا مرتب سعى مى کنند ایدئولوژى هاى دروغى، درست و تزریق کنند. یک علت عمده اى که از این انقلاب مى ترسند، همین است که این انقلاب، یک تفکر صحیح درستِ تعریف شده متکى بر یک جهان بینى صحیح و یک تلقى مستدل و متین از آفرینش عالم دارد.

براساس این مجموعه، هرکسى مى داند کجاى دنیا و کجاى راه قرار دارد و دارد به سمت کدام هدف حرکت مى کند. زندگى، هدفدار و مبارزه نیز هدفدار مى شود. در مبنا و تفکر اسلامى، هدف حیات انسان، رسیدن به درجات کمال است؛ کمال معنوى که حتماً آراستگى مادى را با خودش دارد؛ یعنى به تعبیر رایج، آخرتى که از دنیا عبور مى کند. ایجاد یک جامعه عادلانه، یک جامعه صالح، یک کشور پیشرو و معنوى، در عین حال داراى قدرت هاى والاى مادى، با جهت گیرى معنوى، با اخلاق انسانى و با احساس حقیقى انسانیت.

ببینید چه هدف والا و زیبایى است! غربى ها این را ندارند. همه این تمدنى که آن ها روى هم سوار کرده اند و این مسابقه اى که وجود دارد، براساس فردپرستى و سودپرستى شخصى استوار است؛ لذا در این مسابقه، در یک جا پیشرفت هایى به دست مى آورند، اما در چند جاى دیگر، دچار اختلال مى شوند. این اختلال هاى اخلاقى، این خلاءهاى فکرى، این اختلالات عصبى جوان ها، این آشفتگى و بى هدفى جوان ها ناشى از آن سودپرستى و خودپرستى و شخص پرستى است.

در نظام اسلامى، این جورى نیست. تفکر فلسفى اسلام و فهم درست از مبانى اسلامى، کارى مى کند که انسان در هر لحظه اى از لحظات، احساس مى کند در کجاى راه و به سمت کدام هدف حرکت مى کند؛ قدرت تحلیل براى حوادث پیدا مى کند و وظیفه خودش را در هر شرایطى تشخیص مى دهد. امروز باید جوان ما این جور باشد. (۳۵)

از اختلاف سلیقه جوانان در مسائل سیاسى و اجتماعى نباید ترسید به شرط آنکه

از اختلاف سلیقه خیلى نباید ترسید. اختلاف سلیقه چیز بدى نیست، و اشکالى هم ندارد که حال که مثلاً دو سلیقه سیاسى وجود دارد، یک جوان به این سلیقه معتقد باشد، دیگرى به آن سلیقه. آن چیزى که مضر است، اقدام بى فکر و بى مطالعه و تصمیم گیرى هاى سریع و جوشى شدن و بى مطالعه کار کردن است. من جوانان عزیز را از این حالت بر حذر مى دارم. جوانى، لزوما به معناى سرعت تصمیم گیرى نیست.

البته جوانى، به معناى بى باکى در اقدام هست؛ به معناى این هست که انسان خیلى دچار پیچ و خم هاى کارى که مى خواهد انجام گردد، نشود؛ اما به معناى جوشى شدن، اقدام بى رویه کردن و اقدام نسنجیده کردن نیست. جوان مى تواند نسنجیده کارى کند، مى تواند هم سنجیده کارى کند؛ یعنى کاملا با فکر و با تأمل کار کند.

اگر این خصوصیت، یعنى خصوصیت تأمل و اندیشمندى و مطالعه و حق جویى وجود داشته باشد ـ که همه این ها خصوصیاتى است که کاملا در جوان مى تواند باشد؛ بعضى اش هم مثل حق جویى، اصلاً جزو خصوصیات جوانان است ـ اختلاف سلیقه هیچ مانعى ندارد و موجب گمراهى نخواهد شد؛ حداقل ضررهاى عمده پیدا نخواهد شد.

حالت نفى غیر ـ این که انسان در مسائل اجتماعى، موضعى را اتخاذ کند و بگوید صددرصد این است و جز این نیست ـ درست نیست؛ این حالت خوبى نیست. البته در بعضى از اصول عقاید، باید همین گونه بود؛ یعنى بایستى با فکر دنبالش رفت و در یک نقطه ثابت و مستحکم ایستاد و قاطع گفت: این است و جز این نیست.

در این جا، «این است و جز این نیست»، بد نیست؛ خوب است؛ اما در مسائل اجتماعى، در مسائل سیاسى، در برخوردهاى گوناگون اجتماعى، «این است و جز این نیست»، درست نیست. به نظر من، انسان بایستى نظرات طرف مقابل را تحمل کند، و در مورد ترتیب اثر بر فکر و نظر خودش، سنجیده کارى را معیار و ملاک کار خویش قرار بدهد. اگر این باشد، به نظر من هیچ مشکلى وجود نخواهد داشت. (۳۶)

بنده دلم مى خواهد جوان هاى ما روى ریزترین پدیده هاى سیاسى دنیا فکر کنند و تحلیل بدهند

بین حرف ما و حرف آمریکایى ها، از زمین تا آسمان فاصله است؛ ما مى گوییم شکل این ها را نمى خواهیم ببینیم، رابطه با این ها را تا آخر نمى خواهیم داشته باشیم، آن ها مى گویند اگر مى خواهید با ما رابطه داشته باشید، باید این کار را بکنید و آن کار را بکنید. اصلاً چه نسبتى بین این دو حرف هست؟!

گویا دارند با کشورى صحبت مى کنند که آن کشور، ده واسطه انداخته است که مى خواهیم با شما رابطه داشته باشیم! شرط که مى گذارند! چه شرطى آقا؟ ما براى رابطه با کشورى که آن همه فجایع، پشت سر او و در تاریخ او وجود دارد، شرط داریم؛ شرط ما توبه آن کشور است، شرط ما قطع آن همه فاجعه آفرینى براى دنیا است. حالا شما مى آیید براى ما شرط مى گذارید؟!

رابطه را مشروط مى کنند، اما مذاکره را غیر مشروط! درست توجه بکنید. بنده دلم مى خواهد این جوان هاى ما، شما دانشجوها ـ چه دختر و چه پسر ـ و حتى دانش آموزهاى مدارس، روى این ریزترین پدیده هاى سیاسى فکر کنید و تحلیل بدهید. (۳۷)

تکلیف جوانان در دوران کنونى سنگین تر از همیشه است

توجه کنیم که این تکلیف در دوران کنونى، سنگین تر از همیشه است. چرا؟ چون قشر جوان به طور ویژه در جامعه نقش آفرین شده است؛ چون جمعیت جوان افزایش پیدا کرده است؛ چون کفه جوان در معادلات سیاسى و اجتماعى و فرهنگى کشور، یک کفه سنگین است.

بنابراین در این جا مسئله این نیست که جوان در رابطه با شخص خود تکلیفى دارد یا ندارد؛ نه، مسئله این است که جمعیت عظیم جوانان و حضور آن ها در صحنه و به خصوص آگاهى یى که امروز جوانان متعهد کشور ما از آن برخوردارند که در کمتر جایى در دنیا، این آگاهى، حساسیت و برانگیختگى وجود دارد تکالیف آن ها را سنگین و مهم مى کند. (۳۸)

نسل جوان در چنین میدانى تکلیف و مسئولیت دارد

ما امروز در دوران حساسى هستیم؛ آیا جوان مى تواند بى تفاوت بماند؟ حمله دشمن به ما یک امر طبیعى است.هیچ لازم نیست که ما دستگاه هاى ویژه اى داشته باشیم تا از اعماق کارهاى براى ما خبر بیاورند که البته خبرهاى ویژه هم داریم؛ این طور نیست که نداشته باشیم اما اگر آن خبرها را هم نداشتیم، خیلى واضح و منطقى و طبیعى است که دشمن علیه ما توطئه کند.

عده اى مى آیند و بحث توهم توطئه را مطرح مى کنند. در دانشگاه و محیط روشنفکرى کشور، انسانى خجالت نکشد و بگوید توطئه توهم است؛ دشمن علیه ما توطئه نمى کند؛ آمریکا علیه ما توطئه نمى کند! ـ گفت: مادر من چه اشتباه مى کند؛ به خیالش که گربه هم لولوست! ـ آمریکایى هاى به این نازنینى! … . (۳۹)

همه همت جوان باید این باشد که از نظام حراست کند

جوان، با هوشیارى و حوصله و همت جوانى اش باید در محیط کار و تحصیل و مسئولیت هاى آینده، همه همتش این باشد که از نظام حراست کند.تکمیل و برطرف کردن عیوب نظام یک حرف است؛ مقابله و نفى و همراهى با براندازان نظام حرف دیگرى است. انسان از ته دل غمگین مى شود که بشنود در یک محفل دانشگاهى، یک وقت یک عنصر به اصطلاح دانشگاهى بگوید، مرد کسى است که در کشور بماند و با این نظام مبارزه کند تا ریشه آن را خشک نماید! کسى که تلاش مى کند ریشه این نظام اسلامى و الهى و مردمى را خشک کند، مرد است؟!

نظامى که این همه تلاش انسانى و مردمى در راهش به کار رفته؛ نظامى که این همه جوان براى آن فداکارى کرده اند؛ نظامى که خون هاى این همه شهید در راهش بر زمین ریخته شده است؛ نظامى که دلسوزان این کشور، این همه سختى و ناهموارى و ناگوارى را در راه استحکام آن تحمل کرده اند؛ نظامى که یک ملت بزرگ با همه وجود خود، آن را سر پا نگهداشته است؛ نظامى که در دنیا مایه عزت اسلام و شرف و سربلندى ایران شده است؟! تلاش براى خشکاندن ریشه این نظام، مردانگى است؟! این بزرگ ترین نامردى است.البته این پندارهاى کاملا کوته نظرانه، جز از دل هاى معلول و معیوب صادر نمى شود.ریشه این نظام خیلى مستحکم است؛ جزو عمیق ترین ریشه هاست و دشمنى هاى بزرگ هم به فضل الهى نتوانسته آن را تکان دهد. (۴۰)

لزوم توجه نسل جوان به مسائل تاریخى کشور و چگونگى شکل گیرى انقلاب

نسل امروز به خصوص نسل جوان ما باید از تاریخ کشورش اطلاع داشته باشد؛ به خصوص از زمان مشروطیت به این طرف را بداند. شما در هر رشته اى که تحصیل مى کنید، چون جزو نخبگان جامعه هستید بعد از این هم ان شاءالله جزو نخبگانِ برتر خواهید بود باید بدانید که کشور شما در چه موقعیتى قرار داشته و دارد. شما باید به خصوص تاریخ رژیم گذشته را بدانید.

نسل امروز ما درست نمى داند که انقلاب اسلامى چگونه این کشور را از چنگال آن رژیم خلاص کرده است؛ این را ما که با همه پوست و گوشت و همه هستى خود آن رژیم را حس کردیم، خوب مى دانیم؛ این ها باید منعکس و گفته بشود.

آگاهى هاى شما از مسائل جهان باید بالا برود. من گمانم این است هر کسى، هر جوانى و هر دانشجویى که بداند این انقلاب و این نظام، کشور را از دست چه گرگ هاى خون آشامى گرفته و چه زحماتى را در این بیست ودو سال طى کرده تا به این جا رسیده و چه دشمنى هایى با آن شده و الان هم در کمین آن هستند، کاملا مى فهمد که در این نظام چه باید بکند؛ وظیفه خودش را حس مى کند و تشخیص مى دهد.

جوان ایرانى، هم روشن بین و باهوش است، هم سیاسى است؛ لذا جاى ابهام باقى نمى ماند. بنابراین، علاجى که من پیشنهاد مى کنم، کتابخوانى، افزایش مطالعه و کشاندن اجتماعات دانشجویى به بحث هاى صحیح و حقیقى نه بحث هاى انحرافى است. البته بحث خودسازى و درون سازى و نورانى کردن دل و امثال این ها هم بحث هاى مفصلى است که در جاى خود باید مورد تأکید قرار گیرد. (۴۱)

جوان، طالب اصلاحاتى است که در آن عدالت، آزادى هاى مشروع و آرمان هاى اسلامى تحقق یابد

جوان به طور طبیعى طالب اصلاح است.البته من به تعبیرهاى رایج اصلاح طلب و محافظه کار و امثال این ها هیچ کارى ندارم؛ اصلاح طلبى به عنوان یک پز سیاسى، مورد نظر من نیست. بعضى ها دم از اصلاح طلبى مى زنند، در حالى که اصلا نمى دانند چه مى خواهند و دنبال چه هستند. بعضى ها دم از اصلاح طلبى مى زنند، در حالى که آن چیزى که ته ذهنشان قرار دارد، در واقع اصلاح طلبى نیست؛ نوعى ارتجاع و برگشت به عقب است.

مى بینید که بعضى ها زیر نام زیبا و جذاب اصلاح طلبى، دنبال این هستند که به دورانى برگردند که دین فقط جنبه تشریفات در زندگى انسان داشته باشد و نه بیشتر؛ این دیگر اصلاح طلبى نیست؛ این نقطه مقابل اصلاح طلبى است.اصلاح طلبى با تکامل و پیشرفت همراه است، نه با عقبگرد.

البته بعضى ها هم هستند که اسم اصلاح طلبى را مى آورند؛ اما مقصودشان اصلاحات آمریکایى است.

من یکى دو سال پیش در نماز جمعه مطرح کردم که ما اصلاحات انقلابى داریم و اصلاحات آمریکایى.اصلاح آمریکایى مظهرش این است که جرثومه فسادى مثل محمدرضاى پهلوى دوباره به ایران برگردد و امور را در قبضه خود بگیرد؛ بعد هم آن را در سینى نقره به اربابان آمریکایى تقدیم کند.

این که شما مى بینید رسانه هاى آمریکایى و انگلیسى و سیاستمدارانشان دم از اصلاحات در ایران مى زنند، منظورشان چنین چیزى است؛ یعنى جرثومه فسادى که تابع و مرید و آلت دست و کوچک ابدال آن ها باشد؛ چنین کسى در کشور سر کار بیاید و همه چیز را در خدمت آن ها قرار دهد.

البته بعضى هم هستند که صادقانه اصلاح طلبند در این شکى نیست واقعا از کمبودها، نارسایى ها، عقده ها و انحراف ها رنج مى برند و دنبال اصلاح آن ها هستند، که این به جاى خود مطلوب است.جوان، این گونه اصلاح طلب است؛ یعنى به طور طبیعى طالب عدالت، آزادى هاى مشروع و تحقق آرمان هاى اسلامى است.حقایق و آرمان هاى اسلامى، او را به هیجان مى آورد و در او جاذبه ایجاد مى کند.

تصویرى که در ذهن او از سیماى امیرالمؤمنین نقش بسته، او را به هیجان مى آورد؛ نواقص موجود را با او تطبیق و مقایسه مى کند و طالب اصلاح مى شود؛ این چیز بسیار برجسته اى است. (۴۲)

جوانان باید در همه میدان ها حضور داشته باشند، ولى با انضباط

جوانان عزیز! شماها امیدهاى انقلاب و اسلامید. رفتار شماها مى تواند این مملکت را در جهت شکوفایى، با سرعت به پیش ببرد. وقتى جوان مملکت هوشیارانه، با تدبیر، با حلم، با توجه به موقعیت ها، حرف بزند و تصمیم بگیرد و عمل کند، کشور گلستان خواهد شد. وقتى هیجانات کور، پا وسط بگذارند، دشمن فوراً استفاده خواهد کرد.

بارها گفته ام، باز هم تکرار مى کنم؛ من معتقدم که جوان مملکت بایستى در همه میدان ها حضور و آمادگى داشته باشد؛ منتها با انضباط. این گونه حرکاتى که ملاحظه شد کسانى به دانشگاه حمله کنند، ناشى از بى انضباطى است؛ با هر نامى انجام بگیرد، غلط و محکوم است.

اگر با نام دفاع از دین هم انجام بگیرد، غلط است؛ اگر با نام دفاع از ولایت هم انجام بگیرد، غلط است. مگر من بارها نگفته ام که در اجتماعات کسانى که مخالف اند، هیچ کس نباید رفتار خشونت آمیز داشته باشد؛ چون این، دشمن را خوشحال مى کند.

بارها ما این حرف را گفتیم، چرا گوش نکردند؟! چرا گوش نمى کنند؟! حتى اگر یک چیزى که خون شما را به جوش مى آورد مثلاً فرض کنید اهانت به رهبرى کردند باز هم باید صبر و سکوت کنید. اگر عکس من را هم آتش زدند و یا پاره کردند، باید سکوت کنید.

نیرویتان را براى آن روزى که کشور به آن نیازمند است، براى آن روزى که نیروى جوان و مؤمن و حزب اللهى باید در مقابله با دشمن بایستد، حفظ کنید؛ والاّ حالا فرض کنیم یک جوانى، یا یک دانشجوى فریب خورده اى هم حرفى زد و کارى کرد، چه اشکالى دارد؟ من از او صرف نظر مى کنم. (۴۳)

نکته مهمى که در مورد فرهنگ غربى وجود دارد و دلم مى خواهد شما جوانان به آن توجه کنید

نفى غرب، به هیچ وجه به معنى نفى فنآورى و علم و پیشرفت و تجربه هاى غرب نیست و هیچ عاقلى چنین کارى را نمى کند. نفى غرب، به معناى نفى سلطه غرب است که هم سلطه سیاسى مورد نظر است، هم سلطه اقتصادى و هم سلطه فرهنگى. من در این فرصت اندک، در زمینه سلطه فرهنگىِ غرب چند جمله مى گویم، شاید ان شاءالله براى شما مفید باشد.

ببینید؛ فرهنگ غرب، مجموعه اى از زیبایى ها و زشتى ها است. هیچ کس نمى تواند بگوید فرهنگ غرب یکسره زشت است؛ نه، مثل هر فرهنگ دیگرى، حتما زیبایى هایى هم دارد. هیچ کس با هیچ فرهنگ بیگانه اى این گونه برخورد نمى کند که بگوید که ما درِ خانه مان را صددرصد روى این فرهنگ ببندیم؛ نه.

فرهنگ غرب، مثل فرهنگ شرق، مثل فرهنگ هرجاى دیگر دنیا، یک فرهنگ است که مجموعه اى از خوبى ها و بدى ها است. یک ملت عاقل و یک مجموعه خردمند، آن خوبى ها را مى گیرد، به فرهنگ خودش مى افزاید، فرهنگ خودش را غنى مى سازد و آن بدى ها را رد مى کند. همان طور که گفتم، در این زمینه، بین فرهنگ اروپایى، غرب، آمریکایى، آمریکاى لاتین، آفریقا و ژاپن فرقى نیست و هیچ تفاوتى ندارد و در این حکمى که مى گویم، همه یکسان هستند.

ما در مقابل هر فرهنگى که قرار مى گیریم، به طور طبیعى تا آن جایى که مى توانیم، باید محسّنات آن را بگیریم و چیزهایى که مناسب ما نیست ـ بد و مضرّ است ـ و با چیزهایى که به نظر ما خوب است، منافات دارد، آن را رد کنیم.

این اصل کلّى است. منتها در زمینه فرهنگ غربى نکته مهمّى وجود دارد که من دلم مى خواهد شما جوانان به این نکته توجّه کنید. فرهنگ غرب ـ یعنى فرهنگ اروپایى ها ـ عیبى دارد که فرهنگ هاى دیگر، تا آن جایى که ما مى شناسیم، آن عیب را ندارند، و آن «سلطه طلبى» است. این، قطعا دلایل انسانى و جغرافیایى و تاریخى دارد.

از اوّل که این ها در دنیا به یک برترىِ علمى دست یافتند، سعى کردند همراه با سلطه سیاسى و اقتصادى خودشان ـ که به شکل استعمار مستقیم در قرن نوزدهم انجامید ـ فرهنگ خودشان را هم حتما تحمیل کنند. این ها با فرهنگ ملت ها مبارزه کردند؛ این بد است. ملتى مى گوید فرهنگ من باید در این کشور جارى شود! این چیز قابل قبولى نیست. هر چند هم خوب باشد، آن ملتى که این فرهنگ بر او تحمیل مى شود، این را نمى پسندد.

شما یقینا خوردن نان و ماست را به میل و اشتهاى خودتان، ترجیح مى دهید به این که چلوکباب را به زور در دهانتان بگذارند و بگویند باید بخورى! وقتى کارى زورکى و تحمیلى شد؛ وقتى از موضع قدرت انجام گرفت و وقتى متکبّرانه و مستکبرانه تحمیل گردید، هر ملتى آن را پس مى زند؛ باید هم بزند. مثلاً کراوات یک پدیده غربى است.

غربى ها این را مى خواهند، دوست مى دارند و با سنّتشان هماهنگ است؛ اما شما که اهل فلان کشورِ دیگر هستید و تصادفا کت و شلوار را انتخاب کرده اید، اگر کراوات نزدید، یک آدم بى ادب محسوب مى شوید؟! چرا؟! این فرهنگ شماست؛ تقصیر من چیست؟

اگر کت و شلوار پوشیدید، باید پاپیون و کراوات بزنید، و الاّ در فلان مجلس رسمى راه ندارید و یک آدم بى ادب و غیرمنضبط و بى نزاکت تلقّى مى شوید! این، آن تحمیل فرهنگ غربى است. زن غربى، روش هایى دارد. آن ها نسبت به مسئله زن و روش زن و پوشش زن و ارتباطش با مردان و حضورش در جامعه، فرهنگى دارند ـ خوب یا بد، بحثى سرِ آن نداریم ـ اما سعى دارند این فرهنگ را به همه ملت هاى دنیا تحمیل کنند! در باب فرهنگ غربى، این بد است. (۴۴)

علت مقابله ملت ایران با فرهنگ غربى

سعى شده است از طریق رؤساى کشورها و رژیم هاى فاسد، فرهنگ غربى به ملت ها تزریق شود! رژیم و خاندان فاسد پهلوى ـ که خدا از این ها به خاطر آنچه که با ملت ایران کردند، نگذرد ـ از این قبیل بودند. این ها با انواع روش ها و شیوه ها سعى کردند فرهنگ غربى را بر کشور ما حاکم کنند. به خاطر این، ملت ایران را تحقیر مى کردند؛ فرهنگ ملى را تحقیر مى کردند؛ باورهاى ملى را تحقیر مى کردند.

شما ببینید در دوران حکومت پهلوى ها و اندکى قبل از آن در اواخر حکومت قاجارها، که همین حمله غربى ها شروع شده بود و در دوران پهلوى ها به اوج خود رسید، پرورش یافته هاى آن دوران، ملت ایران را اصلاً قابل این نمى دانستند که بتواند خودش را اداره کند، بتواند کارى بکند، بتواند چیزى بسازد، چیزى به دنیا ارائه دهد و یا بر معلومات دنیا اضافه کند.

این به خاطر چیست؟ این به خاطر تحقیر فرهنگ ملت، تحقیر هویت ملى و تحمیل فرهنگ بیگانه است. هویت ملى با «فرهنگ» شکل مى گیرد. هویت هر ملتى، فرهنگ اوست؛ این را نبایستى زخمى و جریحه دار کرد. علت مقابله ملت ایران با فرهنگ غربى این است. (۴۵)

عمده ترین موانع ازدواج جوان ها، موانع فرهنگى است

مسئله اشتغال با مسئله ازدواج ارتباط هم دارد و یکى از موانع ازدواج، همین مسئله اشتغال است؛ لیکن در مورد ازدواج، من عرض بکنم: عزیزان من! موانع فرهنگى ازدواج را دست کم نگیرید.

ازدواج براى جوان ها لازم است و جوان ها هم آن را مى خواهند؛ اما موانعى هم وجود دارد؛ ولى همه موانع، اقتصادى نیست؛ موانع اقتصادى بخشى از مشکل است؛ عمده، موانع فرهنگى است ـ عادت ها، تفاخرها، تکاثرها، چشم و هم چشمى ها، تجمل طلبى ها ـ این هاست که یک مقدار نمى گذارد آن کارى که باید انجام بگیرد، صورت بگیرد.

باید خود شما و خانواده هاتان این گره ها را باز کنید. من از این ازدواج هاى دانشجویى که هرسال برگزار مى شود، بسیار خشنود و خرسندم. اگر عادت کنند که ازدواج ها را ساده، بى پیرایه و بى تشریفات انجام بدهند، فکر مى کنم که خیلى مشکلات حل خواهد شد. اساس ازدواج در اسلام بر سادگى است؛ در اوایل انقلاب هم همین طور بود؛ منتها متأسفانه این فرهنگ تکاثر و تفاخر و سرمایه دارى یک خرده کار را مشکل کرد. (۴۶)

نباید به ذهن و دل جوان چیزى بدهیم که او را به سمت گناه و فساد بلغزاند

ما نباید به ذهن و دل جوان چیزى را بدهیم که او را به سمت گناه و فساد مى لغزاند؛ این غیر از آزاد گذاشتن فکر براى انتخاب در مسئله اى است. شما مى دانید که مسائل احساساتى به کسى فرصت انتخاب نمى دهد؛ انسان را به سمتى مى کشاند، بدون این که قدرت انتخاب داشته باشد!را نمى پسندم.انسان در خیلى از فیلم ها و کارهاى نمایشى مشاهده مى کند که براى جلوه دادن به کار، از جاذبه هاى جنسى استفاده مى کنند، در موسیقى یک طور دیگر! در بعضى از هنرهاى دیگر طور دیگر. باید به گونه اى باشد که هنرمند بتواند آزادانه هنر خودش را بدون این اجبارى که گفتم ـ اجبار به سمت مشترى طلبى ـ عرضه کند تا هنر، صحیح و کامل از آب در بیاید. (۴۷)

نوگرایى، آرایش، پوشش و نحوه برخورد جوان ها با آن

اصل گرایش به زیبایى و زیباسازى و زیبادوستى، یک چیز فطرى است. البته این شاید با مقوله نوگرایى مقدارى تفاوت بکند؛ نوگرایى چیز عامترى است. این مسئله آرایش و لباس و این چیزها مقوله خاصى است که انسان، به خصوص جوان، از زیبایى و زیباسازى خوشش مى آید و دلش مى خواهد که خودش هم زیبا باشد؛ و این عیبى هم ندارد؛ یک چیز طبیعى و قهرى است؛ در اسلام هم منع نشده است. آن چیزى که منع شده، فتنه و فساد است.

این زیبایى و زیباسازى، بایستى موجب این نشود که در جامعه انحطاط و فساد به وجود بیاید؛ یعنى ابتذال اخلاقى نباید به وجود بیاید. چگونه؟ راه هایش مشخص است.

اگر ارتباط بى قید و شرط و بى بندوبارى در روابط زن و مرد وجود داشته باشد، این موجب فساد خواهد شد.

اگر به صورت افراطى به شکل مدپرستى در بیاید، این به فساد خواهد انجامید.

اگر این مقوله زیباسازى و رسیدن به سر و وضع و لباس و امثال این ها، مشغله اصلى زندگى بشود، انحراف و انحطاط است؛ مثل این که در دوره طاغوت، آن خانم هاى اعیان و اشراف، پشت میز آرایش مى نشستند.

فکر مى کنید چند ساعت مى نشستند؟ شش ساعت! این واقعیت دارد، و ما خبرهاى دقیق داشتیم که شش ساعت مى نشستند! یک انسان، این مدت براى آرایش صرف وقت کند، که مى خواهد مثلاً به عروسى برود و موى سرش را، یا صورتش را این طورى درست کند! اگر کار به این شکل دربیاید، انحراف و انحطاط است؛ اما فى نفسه، رسیدن به سر و وضع و لباس، بدون این که در آن خودنمایى و تبرّج باشد، عیبى ندارد.

در اسلام، «تبرّج» ممنوع است. تبرّج، یعنى همان خودنمایى زنان در مقابل مردان، براى جذب و فتنه انگیزى. این، یک نوع فتنه است و خیلى اشکالات دارد. اشکالش فقط این نیست که این دختر جوان، یا این پسر جوان به گناه مى افتند ـ این اولى اش است؛ شاید بتوانم بگویم کوچک ترینش است ـ دنباله اش به خانواده ها مى رسد. اساسا آن گونه رابطه بى قید و شرط و بى قید و بند، براى بناى خانواده سم مهلک است؛ چون خانواده با عشق زنده است. اصلاً بناى خانواده با عشق است.

اگر این عشق ـ عشق به زیبایى، عشق به جنس مخالف ـ در صد جاى دیگر تأمین شد، دیگر آن پشتوانه قوى یى که استحکام خانواده باید داشته باشد، از بین خواهد رفت و خانواده ها متزلزل مى شود؛ به همین وضعى درمى آید که امروز متأسفانه در کشورهاى غربى است. (۴۸)

جمع بندی و نتیجه گیری

جوان، حق را آسان مى پذیرد؛ جوان، راحت و صادقانه اعتراض مى کند، و بى دغدغه و بدون هیچ گونه گرفتارى درونى، اقدام مى کند؛ این هم بسیار مهم است. پذیرش آسان، اعتراض صادقانه و اقدام بى دغدغه کنار هم، کلیدى براى حل مشکلات است.

رفتار جوانان مى تواند کشور را در جهت شکوفایى، با سرعت به پیش ببرد. وقتى جوان هوشیارانه، با تدبیر، با حلم، با توجه به موقعیت ها، حرف بزند و تصمیم بگیرد و عمل کند، کشور گلستان خواهد شد. وقتى هیجانات کور، پا وسط بگذارند، دشمن فوراً استفاده خواهد کرد و جوانان را از طی مسیر صحیح منحرف می سازد و به مقاصد شوم خود دست می یابد.

در این مطلب، گزیده ای از رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب درباره جایگاه و رسالت جوانان که در طول سال هاى ۸۳ـ۶۸ در جمع دانشجویان، استادان دانشگاه ها، مسئولین شوراى عالى انقلاب فرهنگى و سایر مجامع علمى و دانشگاهى بیان نمودند ارایه شد تا چراغ راه جوانان، دانشجویان، اساتید و مسوولین فرهنگی و اجرایی کشور باشد و با عمل به این رهنمودهای حکیمانه، شاهد شکوفایی نسل جوان مومن انقلابی جهت رفع مشکلات و مسائل مهم کشور باشیم.

پی‌نوشت‌ها:

۱. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار تعدادى از دانشجویان تشکل هاى اسلامى در مراسم افطارى، ۱/۱۱/۱۳۷۶.
۲. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان شرکت کننده در طرح ولایت و مسئولان بسیج دانشجویى، ۹/۶/۱۳۸۳.
۳. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى بسیج دانشجویى دانشگاه تهران، ۱۱/۱۱/۱۳۷۶.
۴. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با نمایندگان محترم نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاها، ۱۶/۷/۱۳۷۶.
۵. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان به مناسبت هفته جوان، ۷/۲/۱۳۷۷.
۶. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان به مناسبت هفته جوان، ۷/۲/۱۳۷۷.
۷. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانش آموزان، دانشجویان و اقشارمختلف مردم به مناسبت ۱۳ آبان، ۱۴/۰۸/۱۳۷۶.
۸. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار تعدادى از دانشجویان تشکل هاى اسلامى در مراسم افطارى شب بیست وسوم ماه رمضان، ۱/۱۱/۱۳۷۶.
۹. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان به مناسبت هفته جوان، ۷/۲/۱۳۷۷.
۱۰. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با تشکل هاى مختلف دانشجویى دانشگاه هاى تهران، ۲۴/۱۰/۱۳۷۷.
۱۱. سوره جمعه: آیه ۲.
۱۲. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان نخبه و دانشجویان، ۵/۷/۱۳۸۳.
۱۳. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، ۱۲/۸/۱۳۸۰.
۱۴. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، ۱۲/۸/۱۳۸۰.
۱۵. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، ۱۲/۸/۱۳۸۰.
۱۶. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان، ۱۳/۱۱/۱۳۷۷.
۱۷. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار وزیر علوم و رؤساى دانشگاه ها، ۱۷/۱۰/۱۳۸۳.
۱۸. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با گروه کثیرى از دانشجویان و دانش آموزان، به مناسبت سیزدهم آبان ماه، ۱۵/۸/۱۳۷۰.
۱۹. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با گروه کثیرى از دانشجویان و دانش آموزان، به مناسبت سیزدهم آبان ماه، ۱۰/۸/۱۳۶۸.
۲۰. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با گروه کثیرى از دانشجویان و دانش آموزان، به مناسبت سیزدهم آبان ماه، ۱۰/۸/۱۳۶۸.
۲۱. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با نمایندگان ولى فقیه در دانشگاه ها، ۱۸/۷/۱۳۷۷.
۲۲. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با تعدادى از دانشجویان سراسر کشور در مشهد، ۲۰/۵/۱۳۷۷.
۲۳. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با گروه کثیرى از دانشجویان و دانش آموزان، به مناسبت سیزدهم آبان ماه، ۱۰/۸/۱۳۶۸.
۲۴. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با گروه کثیرى از دانشجویان و دانش آموزان، به مناسبت سیزدهم آبان ماه، ۱۰/۸/۱۳۶۸.
۲۵. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار تعدادى از دانشجویان تشکل هاى اسلامى در مراسم افطارى، ۱/۱۱/۱۳۷۶.
۲۶. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضا تشکل ها و نخبگان دانشجویى، ۱۵/۸/۱۳۸۲.
۲۷. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضا تشکل ها و نخبگان دانشجویى، ۱۵/۸/۱۳۸۲.
۲۸. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمع کثیرى از طلاب حوزه هاى علمیه و دانشجویان دانشگاه ها، ۲۸/۹/۱۳۶۹.
۲۹. سوره مائده: آیه ۲۳.
۳۰. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و دانش آموزان بسیجى طرح ولایت، ۱۳/۶/۱۳۷۸.
۳۱. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان به مناسبت هفته جوان، ۷/۲/۱۳۷۷.
۳۲. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دسته جمعى روزهاى دوشنبه، ۳۱/۱/۱۳۷۷.
۳۳. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و دانش آموزان بسیجى طرح ولایت، ۱۳/۶/۱۳۷۸.
۳۴. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانش آموزان و دانشجویان به مناسبت روز ملى مبارزه با استکبار، ۱۲/۸/۱۳۷۲.
۳۵. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و دانش آموزان بسیجى طرح ولایت، ۱۳/۶/۱۳۷۸.
۳۶. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان به مناسبت هفته جوان، ۷/۲/۱۳۷۷.
۳۷. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانش آموزان و دانشجویان به مناسبت روز ملى مبارزه با استکبار، ۱۲/۸/۱۳۷۲.
۳۸. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، ۱۲/۸/۱۳۸۰.
۳۹. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان استان اصفهان، ۱۲/۸/۱۳۸۰.
۴۰. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، ۱۲/۸/۱۳۸۰.
۴۱. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه صنعتى امیر کبیر، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
۴۲. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، ۱۲/۸/۱۳۸۰.
۴۳. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعى از دانشجویان به همراه اقشار مختلف مردم، ۲۱/۴/۱۳۷۸.
۴۴. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان، ۱۳/۱۱/۱۳۷۷.
۴۵. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان، ۱۳/۱۱/۱۳۷۷.
۴۶. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتى امیر کبیر،۹/۱۲/۱۳۷۹.
۴۷. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، ۱/۵/۱۳۸۰.
۴۸. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان به مناسبت هفته جوان، ۷/۲/۱۳۷۷.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.