عواملی که در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی دخیل بودند
برای شکل گیری انقلابات عواملی دخیل هستند تا این انقلابات با موفقیت شکل بگیرند ما دراین مقاله سعی داریم عواملی که در پیروزی انقلاب اسلامی دخیل بوده اند را باز گو کنیم.باما همراه باشید.
عوامل پیروزی انقلاب اسلامی؛ دین اسلام
اسلام یک دین است و از آخرین آن و به همین دلیل کامل ترین دین الهی است.
این دین، بر اصول و فروعی استوار است.اصول دین اسلام عبارت است از توحید،نبوت و معاد.توحید یعنی اعتقاد به این که خدایی وجود دارد و آن خدا یکتاست و شریکی ندارد.
نبوت یعنی اعتقاد به این که آمدن پیامبران از جانب خدا ضروری است و خدا پیامبران زیادی را در گذشته فرستاده است و آخرین پیامبر خدا، حضرت محمد (ص) است و بعد از او پیامبری نخواهد آمد و معاد یعنی اعتقاد به این که خداوند متعال عالم دیگری آفریده است که مردگان در آن عالم زنده می شوند و به جزای نیک وبد اعمال خود می رسند .
افزون بر این سه اصل،دو اصل دیگر نیز وجود دارند که آن ها از اصول مذهب شیعه امامیه است که عبارتند از : عدل و امامت.عدال یعنی اعتقاد به این که کار خدا بر اساس عدل است و ظلم از خدا سر نمی زند و امامت یعنی اعتقاد به این که علی و یازده نفر از نسل او جانشینان پیامبر اسلامند و آخرین آنها مهدی است که زنده و در پرده غیبت است و روزی ظهور خواهد نمود.
فروع دین عبارتند از احکام فقهی مثل واجبات، محرمات،مستحبات و مکروحات و حلال و حرام و نجاسات و مطهرات و…که در رساله های عملیه مراجع تقلید ذکر می شوند مثل وجوب نماز ، روزه ، حج ، جهاد ، امربه معروف ونهی از منکر، حجاب ومثل حرمت غیبت و دروغ و …
هر یک از این اعتقادات،با ظلم و ستم،فساد و تباهی به مخالفت اند.مثلا:عادل بودن از صفات خدای واحد(توحید) است.
خدای عادل نه ظلم می کند و نه ظلم را می پذیرد و لذا اعتقاد به خدای واحد،فرد معتقد را مبارزه دائم با ظلم می کشاند.
ایمان به نبوت،فرد مسلمان را به پیروی از پیامبری وامی دارد که علیه بیداد برخاست.
معاد این باور را در مسلمان پدید می آورد که دفاع از عدالت اگر در این دنیا پاداش نیابد در دنیای دیگر بی پاداش باقی نمی ماند.
در فروعات هم چنین است.امر به معروف از او می خواهد که ستم کاران را دوری از ستم دعوت نماید و نهی از منکر مسلمان را در یک مبارزه دائمی در نفی و طرد نواهی چون فساد قرار می دهد.جهاد،تبری و تولی نیز چنین اند.
این تأثیرات هم فردی است و هم جمعی.گاهی فردی را علیه جور برمی انگیزد و گاهی جمعی را به قیام برمی خیزاند،اما این اسلام،گاه تحریف شده و گاه به دست نااهلان افتاده و …و لذا نتواسته است به نقش خود در جدال با ظلم و ستم به خوبی جامه عمل بپوشاند بنابراین،ارائه چهره جدیدى از اسلام که از آن به اسلام حسینى(ع) یاد مىشود، از مهمترین عوامل قیام ها و نیز قیام علیه رژیم پهلوی بوده است.
در حقیقت، اسلامى را که امام خمینى(ره) به کار گرفت، با اسلام محمدرضا پهلوی، تفاوت داشت،اما اسلام حسینى(ع) و اسلام خمینى(ره) چه تفاوتهایى با اسلام پهلوى داشت. به برخى از این تفاتها بنگرید:
بدعت زدایى
اسلام امام قیام کربلا و اسلام امام قیام پانزده خرداد، با بدعتگزارى دینى به مخالفت برخاستهاند. امام حسین(ع)در نامهاى به بزرگان بصره نوشت: “شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت مىکنم همانا سنت مرده و بدعت زنده شده است.”[۱]
امام خمینىقدس سره نیز که با بدعت هایی چون”حجاب، در اسلام، واجب نیست.””اسرائیل،مصداق سلطه جورنیست.
“”دین و دولت، پیوندی با هم ندارند.””فروش شراب، منع شرعی ندارد.” و … مواجه بود به قیام علیه رژیم شاه برخاست و در افشای بدعت های دینی رژیم با معرفی چهره واقعی اسلام کوشید.مثلا:
الف- امام خمینی(ره) بارها بر این که اسلام با ترقی زنان مخالف نیست بلکه با فساد مخالف است،تلاش کرد تا با تکیه بر لزوم و ضرورت حفظ حجاب، فعالیت سالم زنان را در عرصه اجتماعی نشان دهد.
ب- امام خمینی(ره) اسلام را یک دین سیاسی می دانست و بر آن بود که در اسلام،هیچ جدایی بین دین و سیاست وجود ندارد و لذا کسانی که معتقد بودند در اسلام سیاست نیست را ناآگاه از دین یا مغرض برمی شمرد.
شهادت خواهى
اسلام حسینى علیه السلام و اسلام خمینى قدس سره، بر عنصر شهادتطلبى استوارند.
در یکى از نیایشهاى امام حسینعلیه السلام در روز عاشورا چنین مىخوانیم: “خدایا! دوست دارم که کشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در کشته شدنم نصرت دین تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تو نهفته باشد.”[۲]
امامقدس سره نیز به تاثیر از قیام عاشورا گفت: “مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگى سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهایم تا فردا فرزندانمان در مقابل کفر جهانى با سرافرازى بایستند.”[۳]
حکومت اسلامى
یکى از مهمترین انگیزههاى قیام مردمى، میل به استقرار حکومت اسلامى بود.
حکومت اسلامى، از یک سو به آنان، ساختار سنتى – اسلامى و نقشى دائمى در زندگى سیاسى – اجتماعى عطا مىکرد و از طرف دیگر، این امکان را فراهم مىکرد تا آنها بتوانند معنویت را در زندگى سیاسى – اجتماعى خود وارد کنند.
به این طریق، آنان از یک دوره تقریباً طولانى که اجازه عمل آشکار به احکام اسلامى را به طور واقعى نداشتند، رهایى مىیافتند.
از این رو، حکومت اسلامى در نزد آنان، یک ایدهآل و آرمان قلبى و تاریخى بود و تجلى و تبلور حکومت پیامبرصلىاللَّه علیهوآله و على علیهالسلام به شمار مىآمد.
عدالت طلبى
حرکت امام حسینعلیه السلام و قیام امام خمینىقدس سره بر پایه عدالت قرار داشتند.
در زیارت اباعبدالله الحسینعلیه السلام مىخوانیم: “شهادت مىدهم که تو به قسط و عدالت دستور دادى و به این دعوت کردى.”[۴]
مسلم هم پس از دستگیرى، خطاب به ابن زیاد فرمود: “ما آمدهایم تا به عدالت فرمان دهیم و به حکم قرآن فرا بخوانیم.”[۵]
امام خمینى قدس سره سخنى مشابه به این سخنان دارد: “مگر خون ما رنگینتر از خون سیدالشهدا است.
ما چرا بترسیم از این که خون بدهیم یا این که جان مىدهیم؟ آن هم در ماجراى دفع سلطان جائرى که مىگفت مسلمانم. مسلمانى یزید هم مثل مسلمانى شاه بود. اگر بهتر نبود، بدتر نبود.”[۶]
نفی سبیل
خداوند راهی را برای سلطه کفار،مشرکین،یهود و نصاری بر مسلمانان باقی نگذاشته[۷] بلکه از مسلمانان خواسته است به سلطه آنان تن ندهند و سیطره شان را براندازند،این اعتقاد،ایرانیان مسلمان را نسبت به حاکمیت بهائیان و یهودیانی چون القانیان ها،پاسال ها و هویداها از یک سو و آمریکایی های نصرانی و اسرائیلی های صهیونیست برانگیخت.
نقض مکرر و مستمر قوانین اسلامی که ناشی از نفوذ مخالفان اسلام در کشور بود از دیگر دلایل مخالفت مردم و روحانیون با نظام پهلوی به شمار می رفت.
احیاء شعارهای مجوسی،تغییر تاریخ هجری،آزادی زنان و نظایر آن تنها بخشی از رخنه اجانب را بر ایران نشان می داد که مردم را ناخشنود می ساخت.[۸]
عزادارى ها
گردآمدن در مراسم عزادارى سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام، قدرتى عظیم به مردم مىداد وآن را به صورت یکى از صحنههاى نمایش قدرت مردم ایران درمىآورد.
امام خمینى نیز محرم و صفر را عامل و وسیلهاى براى پیشبرد قیام علیه رژیم پهلوى مىدانست.
حتى یکى از مشاوران هیئت حاکمه آمریکا گفته بود که اگر در محرم و صفر ۱۳۵۷ مقاومت کنیم و بتوانیم شاه را در این دو ماه بر سر قدرت نگه داریم، همه چیز را مىتوان نجات داد. قدرت مراسم عزادارى در جمعآورى و به حرکت درآوردن مردم، به حدى بود که حتى قشرهاى نه چندان مذهبى را به خیابانها مىکشاند.
عزادارى در گسترهاى وسیع، در سراسر ایران به پا مىشد و این عامل، توانست همه مردم را در سراسر کشور، به قیام علیه استبداد شاهنشاهى برانگیزد.
تقیه: تقیه که ریشه در قرآن و سنت دارد، یک حکم قطعى براى همه زمانها و مکانها نیست.
به همین دلیل، امام حسین(ع) و امام خمینى(ره) سکوت را در شرایطی که بیداد، بیداد می کرد، حرام و قیام علیه حکومت ظلم و جور را آغاز و ادامه دادند.
“روز هشتم ذىالحجه ۶۱ هجرى، با تبدیل حج تمتع به عمره تصمیم به قیام علنى علیه یزید گرفت و عزم خروج به سوى کوفه را داشت.
عمرو بن سعید ایشان را از این کار خطرناک!منع کرد و پرسید: “اى حسین از خدا تقیه نمىکنى؟ از جماعت بیرون مىآیى و بین امت تفرقه مىاندازى؟ امامعلیه السلام در پاسخ، این آیه را قرائت فرمود:”لى عَمَلى وَ لَکُم عَمَلُکُمْ أنتُم بریئونَ مِمّا اَعمَلُ وَ اَنَا بَرىٌ مِمّا تَعْمَلُون؛ عمل من براى من، و عمل شما براى خودتان، شما از کار من بیزارید و من از کارهاى شما بیزارم”[۹]
پاسخ امام حسین(ع) نشان می دهد که تقیه به معنای ترس را از عمرو بن سعید نمی پذیرد بلکه به معنای رایج تقیه هم تن نمی دهد و به درستی کار خود در آن شرایط که ظلم فراگیر شده بود، تأکید می کند.
امام خمینى(ره)نیز، پس از حمله دژخیمان شاه به مدرسه فیضیه در۱۳۴۲ در تلگرافى به آیات عظام تهران نوشت:
“اینان با شعار شاه دوستى به مقدسات مذهبى اهانت مىکنند.
شاه دوستى یعنى غارتگرى، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، سوزاندن نشانههاى اسلام، محو آثار اسلامیت، شاه دوستى یعنى تجاوز به احکام اسلام و تبدیل احکام قرآن کریم، شاه دوستى یعنى کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت، حضرات آقایان توجه دارند، اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب (ولو بلغ ما بلغ)”[۱۰]
حرمت تقیه در کلام و اندیشه امام خمینی(ره)در صورتی است که احتمال تأثیر وجود نداشته نباشد و کاربست تقیه به خطر بزرگ تری برای اسلام و مسلمین نینجامد.
تبلیغ پیوند دین و سیاست:سال ها تبلیغ جدایی دین از سیاست،نتیجه ای جز شکست برای رژیم شاه نداشت.در واقع،سکولاریسم ریشه در غرب مدرن داشت که از سوی نظام پهلوی متمایل به غرب، به شدت به کار گرفته می شد.
آنان برای خارج کردن مخالفان دین دار،القاء می کردند که دین، امری جدا از سیاست است زیرا: سیاست سخن روز است اما سخن دین، ازلی و ابدی است.سیاست،امروز چیزی می گوید و فردا سخنی دیگر در حالی که دین در همه حال، یک سخن دارد و اگر این دو جدا از هم نباشند ترقی های دنیای غرب در ایران پدید نمی آید ولی مردم تنها فساد غرب را می دیدند و از ترقی آنان خبری نبود به علاوه،مردم متأثر از سخنان امام خمینی(ره) باور نداشتند که اسلام دینی است که به سکولاریسم تن داده است!
برای تبیین و شناخت بیشتر نقش و جایگاه اسلام در پیروزی انقلاب اسلامی،،به گوشه ای از پیام ها و سخنرانی های امام خمینی(ره) نظر می افکنیم شخصیتی که که به پشتوانه اسلام،انقلاب را رهبری کرد و به پیروزی رساند:
“این قدرت اسلام بود که همه را با هم صدا کرد و همه را با هم بسیج کرد برای این که پیروز بشود و پیروز شد.ملت ما عاشق اسلام بود که در همه اطراف با دست تهی سینه های خودشان را سپر کردند جوان های خودشان را بردند در میدان،زن ها و مردها رفتند و مبارزه کردند و پیروز شدند.”[۱۱]
“اسلام این کار[انقلاب] را انجام داد مگر غیر اسلام می توانست یک مملکتی را از اول تا آخر از بچه تا بزرگ بسیج کند.”[۱۲]
“ملت ایران مسلمان است و اسلام را می خواهد،آن اسلامی که در پناه آن آزادی و استقلال است،رفع ایادی اجانب است.هدم پایگاه ظلم و فساد است،قطع کردن دست های جنایت کار و جنایت کاران است.”[۱۳]
پی نوشت:
[۱]- جواد محدثى، پیامهاى عاشورا (قم: پژوهشکده تحقیقات اسلامى، ۱۳۷۷) ص ۴۴، به نقل از: حیاه الامام الحسین بن على، ج ۲، ص ۳۲۲.
[۲]- محدثى، همان، ص ۱۱۵.
[۳]- امام خمینى، همان، ج ۱۴، ص ۲۶۶.
[۴]- محدثى، همان، ص ۱۸۲. به نقل از مفاتیح الجنان.
[۵]- همان. به نقل از: شیخ مفید، ارشاد، ج ۲، ص ۳۹.
[۶]- امام خمینى، همان، ج ۲، ص ۲۱۸.
[۷]- نساء/۱۴۱.
[۸]- حمید روحانی،بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی(ره)،ج۱(تهران:موسسه تنظیم و نشر امام خمینی،۱۳۸۳)ص۲۸۳.
[۹]- رضا موسوى ،”اسوه تقیه و مقتداى متقین،” مجموعه مقالات دومین کنگره بینالمللى امام خمینى(ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، ۱۳۷۶) ص ۵۹۹.
[۱۰]- علیرضا زهیرى، عصر پهلوى به روایت اسناد (تهران: معارف، ۱۳۷۹) ص ۲۲۲.
[۱۱]- امام خمینی(ره)،همان،ج۱۳،ص۳۰۸.مرجان کاظم زاده،بلاغ؛سخنان موضوعی امام خمینی،ج۳(تهران:امیرکبیر،۱۳۶۶)ص۹۹-۹۸.
[۱۲]- امام خمینی(ره)،همان،ص۲۷.کاظم زاده، همان،ص۱۰۷.
[۱۳]- امام خمینی،همان،ج۱،ص۲۵۰.