تعبیر وقوع دو نوع غیبت / تصریح اصل دو شکل بودن غیبت
پرسش :
بر حسب مضمون روایات موجود غیبتِ حضرت صاحب الامر(علیه السلام) به دو صورت واقع شده است در غیبت اوّلى ارتباط با آن حضرت به وسیله نوّاب و وکلا ایشان ممکن بوده است ولى با تمام شدن این دوره و شروع غیبت دوم که غیبت تامّه است دوره مأموریت وکلا و نوّاب خاص هم پایان یافته است.
سۆال این است که، آیا تعبیر از این دو غیبت به صغرى و کبرى از اوّل رایج بوده است یا این کار در عصرهاى بعدى مثل عصر صفویه رواج پیدا کرده است؟
پاسخ:
بحث در مثل این مطالب نباید بحث لفظى باشد خواه کسى غیبت نخستین را که کوتاه تر و کم تر بوده غیبت صغرى و کوچک تر یا غیبت قصرى و کوتاه تر بخواند یا غیبت دوم را که مدتش طولانى است غیبت کبرى و بزرگ تر یا غیبت طولى و درازتر بگوید یا با هر لفظ دیگر از این دو غیبت یاد کند این کار واقع و حقیقت امر را تغییر نمى دهد در هر حال این دو غیبت واقع شده است.
مسئله این است که اصل دو شکل بودن غیبت حتى قبل از وقوع آن در اصول و کتاب هاى حدیث مورد تصریح بوده است و نعمانى و دیگران که قبل از پایان غیبت صغرى مى زیسته اند آن را نقل نموده اند و این امر دلیل بر مطرح بودن دو شکل از غیبت است. به علاوه با وجود چندین روایت معتبر در این زمینه هیچ کس نمى تواند ادعا کند که تعبیر غیبت صغرى و کبرى ساخته صفویان یا غیر ایشان مى باشد.
در دوره غیبت صغرى اگر چه موقعیت شیعه حساس بوده است با این حال هیچ کس نمى تواند ادعا کند که این همه احادیث که از ائمه (علیهم السلام) در کتاب هاى چون غیبت فضل بن شاذان یا نعمانى و کمال الدین صدوق; روایت شده است. همه مجعول و بعد از وقوع غیبت ساخته شده اند.
مسئله این است که اصل دو شکل بودن غیبت حتى قبل از وقوع آن در اصول و کتاب هاى حدیث مورد تصریح بوده است و نعمانى و دیگران که قبل از پایان غیبت صغرى مى زیسته اند آن را نقل نموده اند و این امر دلیل بر مطرح بودن دو شکل از غیبت است
این که مى بینیم شیعیان شهرها و نقاط مختلف مراجعه به نوّاب مى نمودند، این ها بدون دلیل این کار را نمى کردند، حتماً علایم و دلایلى در دست بوده است که نشان مى داده که این ها با امام ارتباط دارند. وگرنه محال است که افرادى مانند على بن بابویه با آن مقام علمى و عظمت فکرى از طریق نوّاب در پى ارتباط با امام(علیه السلام)برآید بى آن که ارتباط آن ها برایش مثل روز روشن شده باشد; این واقعه خود نشان مى دهد که آن ها دلیل روشنى بر حقانیت نواب در دست داشته اند.
و مسأله دیگر این است که اگر چه ابو جعفر عمروى ـ عثمان بن سعید ـ و سایر نوّاب وسیله اتحاد شیعه بودند و وکالت آن ها از امام در همه محافل و مناطق شیعه نشین به خصوص در مثل شهر قم مورد قبول کامل همه بوده است، ولى این اتحاد، به خاطر اعتقاد به امامت امام دوازدهم بوده است، این مسأله موجب نفوذ معنوى سفرا شده بود نه این که آن ها بدون در نظر گرفتن مسأله امامت سبب اتحاد شیعه شده باشند.
در غیبت صغرى تعیین نوّاب بطور مستقیم توسط شخص امام(علیه السلام)بوده است و این که مى بینیم بزرگانى در مقابل نواب سر تسلیم فرود مى آورند دلیل آن این است که این انتخاب توسط شخص امام (علیه السلام) بر اساس شایستگى نوّاب بوده است و اصل تسلیم همه طبقات و شخصیت هاى علمى و سیاسى دلیل بر این است که رهبرى اصلى در دوره غیبت صغرى با شخص امام(علیه السلام) بوده است
اتحاد و اتفاق شیعه در اعتقاد به امامت امام دوازدهم سبب اتحاد آن ها در پیروى از نواب امام(علیه السلام) بوده است.
چنانکه امروزه هم اعتقاد به امامت آن حضرت سبب نفوذ معنوى علما و فقها به عنوان نایب عام آن حضرت در دل هاى مۆمنان مى باشد.
در غیبت صغرى تعیین نوّاب بطور مستقیم توسط شخص امام(علیه السلام)بوده است و این که مى بینیم بزرگانى در مقابل نواب سر تسلیم فرود مى آورند دلیل آن این است که این انتخاب توسط شخص امام (علیه السلام) بر اساس شایستگى نوّاب بوده است و اصل تسلیم همه طبقات و شخصیت هاى علمى و سیاسى دلیل بر این است که رهبرى اصلى در دوره غیبت صغرى با شخص امام(علیه السلام) بوده است.
و در اثر وجود شواهد و دلایل قانع کننده بوده است که رجال علمى شیعه و شخصیت هایى نظیر «ابو سهل نوبختى» و «ابن متیل» و «حسن بن جنانصیبى» و دیگر بزرگان شیعه به حقانیت نوّاب معتقد بوده اند.
چنانکه بعد از درگذشت نایب چهارم ـ على بن محمد السمرى ـ نیز این مسئله که دوره غیبت و نیابت خاص نوّاب به پایان رسیده است مورد پذیرش همه قرار گرفت و اگر کسى ادعا نیابت مى کرد بر اساس همین اصل او را تکذیب مى کردند و ضمناً مى توان گفت که یکى از حکمت هاى مهم غیبت کوتاه، آشنا کردن شیعه با مسأله غیبت و زمینه سازى براى عصر غیبت طولانى بوده است، تا شیعه بتواند در دوره اى طولانى بدون حضور ظاهرى امام (علیه السلام) به حیات خود ادامه دهد و این امتحان بزرگ الهى را با موفقیت پشت سر گذارد.