تشدید حکومت مافوق اجتماعی و سقوط نظام پهلوی
مهم ترین عامل قدرت اقتصادی در دوران محمد رضا پهلوی نفت و درآمدهای حاصل از فروش آن بود. این ماده سیاه که محمد رضا همیشه از آن به عنوان ماده شریف یاد می کرد، بنیادهای سیاسی و اقتصادی حکومت را استوار نموده بود.
#سقوط#پهلوی#حکومت#اجتماعی#انقلاب#اسلامی
در دوران حکومت محمد رضا، به موازات افزایش و یا کاهش درآمدهای نفتی، تأثیرات قابل ملاحظه ای در حوزه های سیاسی- اقتصادی ایجاد می گردید. در خلال دهه های سی و چهل خورشیدی، درآمدهای نفتی به گونه ای بسیار نامحسوس افزایش یافت، اما به یکباره در اوایل دهه پنجاه به صورتی افسانه ای این درآمدها به بیش از چهار برابر رسید که تأثیری مهمی در ایران (در دو سطح حکومت و جامعه) بر جای گذاشت. سوال محوری این پژوهش، حول این موضوع است که افزالیش قیمت نفت چه تأثیر مهمی در بعد سیاسی بر نوع حکومت محمد رضا ایجاد نمود؟ فرض اولیه، این است که افزایش قیمت نفت و چهار برابر شدن درآمدهای نفتی در ایران (در سال ۱۳۵۲) موجب تقویت قدرت اقتصادی پهلوی گردید که در نتیجه به عدم پاسخگویی بیشتر حکومت و استقلال آن از جامعه انجامید. به موازات افزایش درامدهای نفتی، روند اخذ مالیات حکومتی نیز کمتر پیگیری شد و بدین ترتیب، حکومت از جامعه بیشتر از گذشته بی نیاز گرددی. این رویداد، یکی از عوامل مهم سقوط حکومت محمد رضا گردید.
در این مقاله کوشش خواهیم کرد در ابتدا به دولت مافوق اجتماعی در جهان سوم پرداخته و سپس به روایط دو سویه مالیات ستانی و پاسخ گویی سیاسی بپردازیم. در ادامه به عواملی که موجب تشدید دولت مافوق اجتماعی در ایران زمان محمد رضا گردید و بر فقدان پاسخگویی هر چه بیشتر این حکومت تأثیر نهاد و در نهایت شاه را به دیکتاتور بلامنازع تبدیل نمود، اشاره خواهیم کرد.
یادآوری می شود عامل فوق (تقویت دولت مافوق اجتماعی) تنها عامل سقوط حکومت محمد رضا نبود و عوامل مهم دیگری نیز مؤثر بودند که نویسنده منکر آنان در سقوط حکومت پهلوی دوم نیست.
چارچوب نظری بحثدر تعدادی از کشورهای جهان سوم، دولتهای مافوق اجتماعی و یا رانتیر (تحصیل دار) بر سر کارند. رانت در اصطلاح، سود اضافی است یا درآمدی که از مواهب طبیعی عابد می گردد. دولت رانتیر را می توان دولتی نامید که قسمت عمده درآمد خود را از منابع خارجی و نه از مردم و به شکل رانت دریافت می کند.در چنین رژیمهایی، رانت (که قسمت عمده ای از درآمد دولت را شامل می شود) به دولتها این امکان را می دهد که اتکای آنان ب رمردم کم شده و در نتیجه از طبقات جامعه مستقل شوند. در این حالت، دولتها کمتر سعی می کنند به مالیاتهای مردمی روی آورند و بیشتر از طریق همان رانت به حیات خود ادامه می دهند. از طرفی، دولت نیز چون وابستگی به جامعه ندارد، خود را ملزم به پاسخ گویی (بیشتر از نوع سیاسی) به شهروندان نمی داند. دولتهای فروشنده نفت در جهان سوم را می توان جزء دولتهای مافوق اجتماعی دانست. در این جوامع درآمد نفت- که مستقیماً به حکومت تعلق می گیرد- مایه کاهش وابستگی به اجتماعی در زمینه دریافت مالیات شده و به صورت سرچشمه ای تقریباً منحصر به فرد قدرت اقتصادی و اجتماعی در می آید، قدرتی که به شدت از کوششهای مولد جامعه جداست. بنابراین می توان گفت دولت نفتی، دولتی نیست که از مالیتهای مردم ارتزاق نماید.
ارتزاق دولت نفتی از نفت است و به میزان افزایش درآمد نفتی، قدرت دولت نفتی نیز افزایش می یابد. همچنین، استفاده انحصاری دولت از نفت به این نهاد امکان می دهد که به یک نقش فراطبقاتی روی آورد. علاوه بر این،پدیده مذکور، دو اثر مهم دیگر ینیز در روند استفاده انحصاری دولت از نفت می تواند به ارمغان آورد: نخست آنکه به گونه ای مشخص و مشهود بخش خصوصی را تابع خود گرداند و آن را از حرکت مستقل به عنوان سرمایه داار ملی باز دارد و دوم آنکه، نیرومندی و ناتوانی دولت با درآمد نفت و قیمت آن خود تابعی از بازار جهانی شود. در چنان شرایطی دولت دیگر نه کارگزار و نه جواب گوی جامعه است. در چنین جوامعی دولت فقط به رشد اقتصادی توجه دارد، در نتیجه دموکراسی در این جوامع پا نگرفته و یا کم دوام است. احزاب نیز یا وجود نداشته و یا به صورتی فرمایشی است. فساد در بین کارگزاران حکومت و به خصوص شخص اول آن کاملاً چشمگیر است و این به خارط عدم نظارت مردم و فقدان پاسخگویی کارگزاران حکومتی است.
شوک اول نفتی، آغازی بر تسریع فروپاشیدر اکتبر سال ۱۹۷۳ جنگ چهارم اعراب با اسرائیل سر گرفت و به دنبال آن اغراب در صدد تحریم نفتی کشورهای دوست با اسرائیل برآمدند. بهانه تحریم نفتی اعراف وقتی بوجود آمد که دولت انگلیس ممانعت خود از فروش هر گون تسلیحات به خاورمیانه، و رئیس جمهور آمریکا (نیکسون)، فروش ۲/۲ میلیارد دلار سلاح به اسرائیل را اعلام نمود. بنابراین، در پاسخ به امتیاز آمریکا و انگلیس به اسرائیل، وزاری نفت کشورهای عرب یروز هفدهم اکتبر در نشستی تصمیم به استفاده از کاربرد سلاح نفتی گرفتند و غرب را به دلیل حمایت از اسرائیل تحریم کردند. وزاری عرب در این نشست اعلام نمودند تا وقتی اسرائیل از سرزمینهای اشغالی اعراب خارج نشود، هر ماه به میزان پنج درصد از تلید نفت خود را خواهند کاست. همچنین، آنان توافق نمودند که بهای نفت صادراتی خود را از بشکه ای ۳/۱ دلار به ۵/۱۲ دلار افزای شدهند.
کمبود عرضه نفت توسط کشورهای عربی و افزایش بهای آن که توسط خود آنان نیز صورت پذیرفت، واقعه را به وجود آورد که به شوک اول نفتی معروف گردید. اغراب قدرت خود با ادامه تحریم نفتی به جهانیان ثابت نمودند و توانستند ظرف مدت چندماه، قیمت نفت را به بشکه ای ۱۱/۵۶ دلار افزای شدهند.
در میان کشورهای دارنده نفت، مهم ترین کشوری که در تحریم اعراب شرکت ننمود ایران بود. محمد رضا پهلوی در مصاحبه ها و سخنرانیهای مختلف تحریم را امری کاملآً نامعقول ئو ناکارا توصیف کرد و آنرا غیر عاقلانه خواند:
ما به هیچ وجه با تحریک موافق نیتسمی، زریا توسل به این اقدام ممکن است اشکالات سختی را برا یکشور محروم از نفت فراهم کند و روابط دوستانه با کشورهای مذکور را مختل سازد… متقابلاً کشورهای شامل تحریم نیز همان سیاست را درباره صدور کالاهای صنعتی خود در پیش گیرند … استفاده از نفت به عنوان یک سلاح سیاسی، اصلاً کار عاقلانه ای نیست.با چنین تفکری، صادرات نفت ایران که رد سال ۱۹۷۲ به رقم ۴۴۹۸۰۰۰ بسکه رسیده بود، در سال ۱۹۷۳ (سال تحریم) به رقم ۵۳۹۶۰۰۰ بشکه در روز رسید. با توجه به این افزیاش تولید و ورود دلارهای اسانه ای به خزانه محمد رضا، (به میزان چهار برابر قبل از شوک نفتی) درامد نفتی یکی از عوامل قهقهرایی ساختار مالیاتی گردید که دولت را ترغیب می نمود تا نه تنها مالیات بر درآمدهای خود را اعمال نکند، بلکه از تدوین روشهای مترقی دریافت مالیتها نیز اجتناب نماید. دولت محمد رضا، با ردآمدهای نفتی خود اساساً می توانست بدون دریافت مالیات نیز سر کند و از این روی، هرگز به طور جدی سعی نکرد که نظام صحیح مالیاتی اعمال کند. نه برای ایجاد توازن معقول تری در بین سطح درآمد و نه برای آماده شدن روزی که درآمدهای نفت روی به کاهش می گذاشت. با توجه به افزایش درامدهای نفتی، حکومت ایران درآمد کلان خود را برای کنترل حساس ترین صنعتهای پویای بخش صنعت و معدت و اقتصادی از راه سرمایه گذاری دولتی به کار برد. همچنی حکوت سرمایه گذاری بخش خصوصی را عمدتاً در بخشهای ساختمانی و خدمات و قسمتهای کمتر پویای بخش صنعت و معدن متکرز نمخود. طی سالهای دهه ۱۹۷۰ حکومت با داشتن کنترل مستقیم بر حیاتی ترین بخش و کنترل غیر مستقیم بر بخش مهمی از باقیمانده اقتصادی از راه بانگهای تخصصی توسعه، سرمایه گذاریهای خاندان سلطنت و مکانیسمهای گوناگون ناشی از قانون و مقررات، می توانست سیاستهای اقتصادی را به صورت تقریباً مستقل از بروژوازی ایران به اجرا درآورده و به این ترتیب، شدیداً از توان بورژوازی برای اعمال نفوذ بر حکومت بکاهد .کنترل حکومت بر صنایع پیشگام ایران و بیشتر بر زیربنای اقتصادی آن و نیز بر بانکهای تخصصی، توسعه بورژوازی ایران را به شدت به قدرت متکی ساخته و در نتیجه، موجبات تضعیف هرچه بیشتر آن را فراهم آورد.
از طرفی، میزان مالیات گیری حکومت، هر چند که در مجموع کم بود، اما متناسب با درآمد نفت رد نوسان بود . هر چقدر درآمدهای نفتی افزونتر می گردید، درآمدهای دولت از طریق مالیات کمتر می شد. در طی سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۷، میزان کل درآمدهای حکومت از مالیات، حدودا ۱۹ درصد را تشکیل می داد.، اما آماری گه ذکر شد، میانگین این سالها را نشان می دهد. در سال ۱۹۶۳، درآمدهای حکومت از مالیات، ۳۵ درصد بود که این مقدار در سال ۱۹۷۷ به ۲۱/۸ درصد کاهش یافت. طی این سالها، درآمدهای دولت از نفت در سال ۱۹۶۳ در حدود ۶۵ درصد بود که در سال ۱۹۷۷ به ۷۳ درصد بالغ گردید. البته ممکن است گفته شود میزان مالیات ستانی حکومت طی سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۶۵)، به لحاظ کمی، افزایش یافته است. (جدول شماره ۱). اما تناسب دریافتهای نفتی دولت و مالیات ستانی با هم همخوانی ندارد. به عبارتی به موازات افزایش درامدهای نفتی (جدول شماره ۲) درا»دهای مالیاتی دولت نیز افزایش نیافت. هم چنین ، در خصوص افزایش کمی دریافت مالیاتی دو عامل تورم و افزایش سطح درآمد سرانه مردم را باید رد نظر آورد. برای مثال می توان به سال ۱۳۵۶ اشاره نمود که در این سال، شاخص بهای کالاها در خدمات مصرفی ۱۷/۸ درصد بالاتر از سطح مشابه سال ماقبل بود. همچنین درآمد سرانه در سال ۱۳۵۱ (۵۰/۸ هزار ریال) بوده است که رقم مذکور در سال ۱۳۵۶ بالغ بر (۱۰۵ هزار ریال) گردیده است از طرفی این نکته را باید مد نظر قرار داد که نسبت درآمدهای مالیاتی دولت به کل درآمدها در دهه پنجاه، سیری نزولی به خود گرفت و با توجه به افزایش درامد نفت، کاهش یافت. (جدول شماره ۳).
جدول شماره ۱- درآمدهای مالیاتی (مستقیم) ۵۶-۱۳۵۱ (ارقام به میلیارد ریال)
سال | درآمدهای مالیاتی |
۱۳۵۱ | ۱۴/۶ |
۱۳۵۲ | ۱۸/۶ |
۱۳۵۳ | ۲۰/۴ |
۱۳۵۴ | ۳۰/۲ |
۱۳۵۵ | ۴۷/۹ |
۱۳۵۶ | ۵۷/۵ |
جدول شماره ۲- درآمدهای ناشی از نفت ۶-۱۵۳۱ (ارقام به میلیون ریال)
سال | درآمدهای مالیاتی |
۱۳۵۱ | ۲۵۳۶/۰ |
۱۳۵۲ | ۵۰۷۳/۰ |
۱۳۵۳ | ۱۸۶۷۲/۰ |
۱۳۵۴ | ۱۹۰۵۴/۰ |
۱۳۵۵ | ۲۰۶۷۰/۷ |
۱۳۵۶ | ۲۰۷۱۳/۵ |
جدول شماره ۳- سهم مالیات در کل درآمد هیات دولت (ارقان به میلیارد ریال)
درآمدهای مالیاتی | کل درآمدهای دولتی | |
سال | دریافتی | |
۱۳۴۵ | ۳۶/۰ | ۱۰۲/۹ |
۱۳۴۶ | ۴۰/۳ | ۱۱۳/۳ |
۱۳۴۷ | /۵۰/۳ | ۱۳۴/۴ |
۱۳۴۸ | ۶۱/۲ | ۱۶۲/۸ |
۱۳۴۹ | ۷۱/۲ | ۱۸۳/۳ |
۱۳۵۰ | ۸۲/۲ | ۲۷۱/۹ |
۱۳۵۱ | ۱۰۲/۶ | ۳۲۰/۳ |
۱۳۵۲ | ۱۳۱/۱ | ۴۸۴/۳ |
۱۳۵۳ | ۱۵۷/۲ | ۱۴۱۸/۵ |
۱۳۵۴ | ۲۷۰/۸ | ۱۶۱۷/۶ |
۱۳۵۵ | ۳۴۲/۹ | ۱۸۸۳/۱ |
۱۳۵۶ | ۴۴۳/۶ | ۲۱۰۲/۵ |
س از افزایش بهای نفت در پاییز ۱۳۵۲، حکومت شاه که نمای کمرنگ از حکومت مافوق اجتماعی را با خود به یدک می کشید، به یکباره حصلت مافوق اجتماعی بودن آن تشدید گردی و به آخرین حد خود رسید. عقده های شاه با افزایش بهای نفت، به یکباره به بیرون ریخته شد و او را تبدیل به فردی کرد که با گذشته اش تفاوت بسیاری نمود. از آن موقع، شاه خود را رهبر دنیای چهارم که تازه به وجود آمده بود (کشورهای نفت خیز) فرض نمود. در داخل کشور نیز هر جا و همه جا، می بایست از شاه یاد می شد. نویسندگان کتاب شاه و کارتر در این خصوص (پس از شوک اول نفتی) می نویسند:
عکس شاه همه جا هست … به ندرت، فعالیتی حرفه ای پیدا می شود که شاه با اعضای خانواده اش … دخالتی مستقیم یا نمادین در آن نداشته باشند. زونیس نیز که به عنوان یکی از منتقدین شاه، پیش از انقلاب شناخته شده بود، در خصوص بیش از حد بزرگ جلوه یافتن شاه در کتاب خود چنین می نویسد: در دهه ۱۹۷۰ هیچکس به گرد شاه نرسید. در آن سالها به نظر می رسید که نماد رسمی شاهنشاهی ایران که روی سکه ها، تمبرها و پرچم کشور نقش بسته بود، جان گرفته است. این نماد، تصویر شیری بود که شمشیری به دست داشت و قسمتی از یک خورشید تابان را که بخش دیگر آن همچنان می درخسید، پوشانده بود.در واقع شاه می درخشید. در ایران زمان مذکور، می توان گفت که دیگر هر گونه اعمالی و حتی کم اهمیت ترین آن می بایست با کسب اجازه از شاه صورت می گرفت. واژه های جادویی، عنوانی بود که محمد رضا، به شاه ایران (خودش) لقب داده بود. شاه، به لقب پیشین نیز بسنده ننمود و خود را مرشد و مقتدا و معلم کشور نیز نامید.شاه تا بدان حد خود را بزرگ فرض نمود که توانست به فالاچی بگوید که (حکومت و نظام سلطنتی تنها فرم موجه برای حکومت یاران است، به شرطی که من شاه باشم) و پس از مدتی به علم (سال ۱۳۵۳)، خاطر نشان ساخت که (آدمی که به آرای مردم متکی نباشد، آزاد است که مستقیماً به صلاح مملکت اقدام کند با چنان تفکری بود که شاه هر اقدامی را در خصوص عزل و نصب کارگزاران حکومتی انجام می داد، بی آنکه کسی متعرض آن گردد. وزیر دربار شاه در خاطرات خود در خصوص افسار گسیختگی شاه پس از شوک اول نفتی چنین می نیوسد:
پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۵۳
شاه گفت: … این منم که حرف آخر را می زنم و واقعیتی که فرک می کنم ببشتر مردم با خوشحالی می پذیرند… اگر وزاریم دستواتشان را بی درنگ و بدون تأخیر انجام می دهند، فقط بدین علت است که متقاعد شده اند هر چه من می گویم درست است. من (علم) گفتم: اما هرگز نباید این موضوع را نادیده گرفت که مردم از ترس ایشان مو بر اندامشان راست می شود. ظاهراً از این مطلب خیلی کیف کرد.نتیجه استبداد شاه، دوری گزیدن هر چه بیشتر وی از مردم کشورش بود. این دوری بیش از حد تا بدان جا ختم گردید که مردم حتی جزأت صحبت نمودن با وی را به خود راه نمی دادند. ملک حسین که هر از چند گاهی به ایران سفر می نمود تا از مراحم ملوکانه شاه بهره مند شود، در خصوص جدایی شاه از مردمش می گوید:
قبل از انقلاب (منظور پس از شوک اول نفتی)، به یاران آمدم و به شاه گفتم بیا برویم میان مردم و حرفهایشان را گوش بدهیم. حتی گفتم من حاضرم خود هم با شما بیاویم، اما ایشان جوابی ندادند.جنون ناشی از خود بزرگ بینی که در نتیجه بدست آوردن توان اقتصادی بیشتر دچار شاه شده بود، او را به یکه تازی قهار در زمینه های سیاست و فرهنگ و اقتصادی تبدیل کرده بود. ارتشبد فریدون جم در خصوص اواخر دوران رژیم پهلوی و مناسبات میان نخست وزیر و وزارا و شاه می گوید:
در حقیقت نخست وزیر خود اعلیحضرت، وزیر خارجه اعلیحضرت بود، وزیر اقتصاد اعلیحضرات بود. من یک بار به هویدا گفتم … گفت: شما خیالل می کنی من نخست وزیر هشتم، این وزار تمامشون می روند کارهاشونو مستقیماً با اعلیحضرت حل و فصل می کنند، دستورات می گیرند و من هم برای اینکه خودم را از تک و تاز ننندازم، تظاهر می کنم که بله ما کردیم … و من بهتون گفتم. پس از چهار برابر شدن درآمدهای نفتی، شاه اقدامات مستبدانه خود را به صورت بی مانندی افزایش داد. اقداماتی که به چی وجه مدنظر جامعه نبود و مردم کشورمان به شدت از آن اقدامات ناراضی و گریزان بودند. اقدامات شاه (پس از افزایش بهای نفت) شامل موضوعهای اساسی زیر بود: تشکیل حزب رستاخیز،تقویت روز افزون ارتش و ساواک، افزایش فساد به نحوی چشمگیرتر از گذشته، و مبارزه با ارزشهای اسلامی- ملی. در ادامه، به شرح و توضیح هر یک از این مقوله های می پردازیم.
۱. تشکیل حزب رستاخیز
با الهام از سخنان شاهنشاه آریامهر در روز یازدهم اسفند ۱۳۵۳، مرام نامه حزب رستاخیز ملت ایران اعلام می گردد.(۳۳)جمله مذکور در ابتدای مرام نامه حزب رستاخیز بود که به دستور شاه پس از افزایش قیمت نفت مطرح گردید. تا پیش از افزایش افسانه ای بهای نفت در سال ۱۳۵۲، چندین حزب در عرصه سیاسی ایران فعالیت می نمودند. این احزاب، شامل احزابی چون پان ایرانیست، ایران نوین و مردم بودند که دو حزب اخیر، احزابی کاملاً حکومتی بودند و کادرهای نظام را تشکیل می دادند.
در دهه چهل خورشیدی، شاه بارها و بارها ضمن حمایت (به طور زبانی) از احزاب، به اهمیت و نقش آنان در جامعه پرداخت. او در کتاب «مأموریت براتی وطنم» در خصوص این که باید در کشورش حزب باشد، نوشت:
م چون شاه کشور مشر.طه هستم، دلیلی نمی بینم که مشوق تشکیل احزاب نباشم و مانند دیکتاتورها از یک حزب دست نشانده خود پشتیبانی کنم.(۳۴)شاه در ادامه نوشته اش به شبهات و سئوالاتی احتمالی که در ذهن مردم از بعضی مردم درباره فلسفه و کارکرد احزاب دست نشانده در آن زمان (ملیون و مردم) به وجود آمده است، پاسخ می دهد. او می نیوسد:
بعضی از افراد، از احزاب ما انتقاد می کنند با این عنوان که این حزب، از طرف مردم بنیان گذاری نشده و از طرف مقامات عالیه کشور تحمیل گشته اند.حتی برخی از بدبینانه مدعی اند که این احزاب دست نشانده مقام سلطنت و دولت هستند… (اولا افراد باید بدانند که) هر گاه افراد احزاب اراده نمایند،؛ می توانند بدون هیچ مانعی مرسسین اولیه حزب را برکنار ساخته و حزب را طبق منویات خویش مجدداً تشکیل دهند و رهبران دیگری انتخاب نمایند.
حضور و استمرار دو حزب عمده حکومتی، تا پیش از افزایش بهای نفت (و کمی پس از آن) در جامعه سیاسی کشورمان ادامه یافت، با این تفاوت که حزب ملییون، جای خود را به حزب ایران نوین سپرد. چندی قبل از افزایش بهای نفت (پاییز ۱۳۵۲)، شاه بر سر عقیده خود (مبتنی بر ادامه حیات دو حزب در کشور) پافشاری نمود. وی در مصاحبه با نمایندگان مطبوعات اعلام کرد که کشور ایران بر اساس سیستم تک حزبی که معمولاً به دیکتاتوری منجر می شود، اداره نخواهد شد. البته نباید این موضوع را از نظر دور داشت که شاه، بارها به زمامداران و مقامات بلند پایه سیاسی جهان گفته بود که مردم ایران، آمادگی پذیرش دموکراسی واقعی را ندارند و چنان که این حق به آنها داده شود، مملکت را به بی نظمی و نابودی می کشانند.(۳۸) شاه تا پیش از افزایش بهای نفت، اجازه داده بود که یک دموکراسی نیم بندی (ولو صوری و نمایشی) وجود داشته باشد، ولی سرازیر شدن دلارهای نفتی و افزای شتوان شاه، آنچنان وی را قدرتمند کرد که همه احزاب را منحل نمود و حزبی تازه (که متناسب با وضع جدید وی و حکومتش بود) بر پا ساخت. با توجه به یان موضوع، وی ناگهان به ادغام حزب ایران نوین (به رهبری هویدا) و مردم (به ریاست دوست مورد اعتماد خود، علم) در حزب واحد رستاخیز تصمیم گرفت. استدلال غیر طبیعی شاه رد توجیه این حرکت نابهنگام این بود که از همه قشرهای جامعه و همه گروههای فکری در یک حزب واحد حضور داشته باشند تا این حزب، بتواند به عنوان یک مکتب بزرگ سیاسی و عقیدتی عمل کند. وی در لزوم تشکیل حزب رستاخیز چنین گفت:
ما باید صفوف ایرانیان را به خوبی بشناسیم و صفوف را از هم جدا کنیم. کسانی که به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن عقده دارند و کسانی ندارند. به آنهایی که دارند من امروز پیشنهاد می کنم که برای این که رودربایستی در بین نباشد… ما امروز تشکیلات جدید سیاسی را پایه گذاری کنیم و اسمش را هم بد نیست بگذاریم رستاخیز ایران.(۳۹)البته شاه، منکر قابلیتهای دو حزب ملییون و مردم که در گذشته آنها را بهترین نمودهای تبلور مشارکت مردم در امور خودشان دانسته بود، نشد ولی معقتد بود این احزاب، دیگر کارایی لازم را (یعنی آن چه که او می خواست) نداشتند:
تمام احزابی که در این اواخر فعالیت داشته اند، صد در صد نسبت به کشور وفادار بوده اند احزاب وفادار نیازی به منحل شدن ندارند منتهای شکل و فرم آنها دیگر کارایی نداشت زریا حزبی که به قدرت می رسید از ثمرات پیشرفت برخوردار می شد و احزاب اقلین صد در صد بازنده بودند، اما اکنون با ایجاد حزب جدید سیاستمداران اقلیت نیز امکان آن را دارند که با دولت به همکاری بپردازند. به گفته شاه در حزب جدید که به تازگی ابداع شده بود، راه برای نضج گرفتن سلیقه ها و اندیشه های مختلف و تشکیل آنها در جناحهای مختلف حزبی البته در زیر لوای سه رکن بنیادی و تغییر ناپذیر حزب یعنی نظام شاهنساهی و قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت کاملاً فراهم گردیده است. از آنجا که قرار بود حزب رستاخیز حزبی فراگیر باشد، در اولین قدم همه کارمندان دولت مجبور شدند به صورت اجباری در آن حزب عضو گردند.
همچنین، برای تبلیغات بیشتر در خصوص شناساندن رستاخیز، پنج روزنامه، رستاخیز یومیه، رستاخیز کارگران، رستاخیز کشاورزان، رستاخیز جوانان و اندیشه رستاخیز، ارگان حزب گردیدند که در جهت تبلیغ منابع رستاخیز و اقدامات شاهنشاه گام بر می داشتند.
از طرفی برای پاسخ به فرمایشی بودن حزب و این که مردم نپندارند که حزب از بالا میابشد، برای حزب دو جناح محافظه کار و ترقی خواه ایجاد گردید که هوشنگ انصاری و جمشید آموزگار رهبران دو جناح مذکور بودند.
می توان گفت حزب رستاخیز در عمل مانند همه سیستمهای تک حزبی تحت رژیمهای خودکامه، فقط دنباله اجرایی صورت حاکم گردید. این حزب که به گفته علم (حزب شاه می باشد به صورتی کاملاً منفعلانه شروع به کار نمود، آن هم در راستای آن چه اعلی حضرت عنوان نموده بود. علم در خاطرات ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۴ خود می نویسد:
به دستور شاه در نخستین گنگره حزب جدید به نام رستاخیز، حضور یافتمک در حدود ۴۴۰ نماینده از سراسر کشور شرکت کرده و آماده بحث درباره ی اساسنامه موقت حزب بودند. همه مراسم، خوب کارگردانی شده بود، اما توخالی بود. به کلی توخالی و ساختگی. شاه در نظر داشت که با تأسیس حزب رستاخیز، یک دموکراسی هدایت شده را (آن چنان که خود می خواست) در سراسر کشور برقرار نماید. به عبارتی هدف شاه این بود که مردم در امور خود مشارکت داشته و به این طریق نمونه ای از دموکراسی متجلی گردد، ولی مشارکتی که مردم در آن حضور نداشته باشند.
با توجه به آن چه گذشت بسیار طبیعی بود که مردم در حزب رستاخیز هیچ گونه مشارکتی نداشتند و آن دسته از مردم که اسم خود را در حزب به ثبت رسانیده بودند، فقط اسمشان عضو حزب بود، تصمیم از بالا اعمال می شد و آنان فقط گوش به فرمان بودند.
حزب رستاخیز که فقط به گسترش و نقش بیشتر شاه در کشور کمک می کرد. مردم کشور را از ایفای نقش فعال در جامعه سیاسی کشور محروم می نمود. طبق آماری که محسن دها (یکی از مسئولین حزب رستاخیز) ارایه می دهد، تا پایان سال ۱۳۵۴ دو میلیون و چهار صد هزار نفر به عضویت کانونهای حزبی درآمده بودند. رقم مذکور در یک سال بعد (۱۳۵۵) به ۵/۴ میلیون عضو رسید. به نظر می رسید که تنها هدف حزب بالا بردن کمیت اعضای آن بود که عملاً نمی توانست گامی در جهت حضور واقعی مردم در صحنه های سیاسی بردارد.
آخرین سفیر شاه در انگلیس در خاطرات خود می نویسد:
گر چه فقط در عرض چند ماه، عده ی زیادی ظاهراً به عضویت رستاخیز درآمدند، اما گفتنی است که رستاخیز، علی رغم تعداد کثیر اعضایش از کمترین حمایت مردمی برخوردار بود. در حقیقت حالت انجمن فرصت طلبان سیاسی را داشت که در ان، عده ای دور هم می نشستند و کاری جز تدوین وظایف حزب و ستایش از اعمال شاه انجام نمی دادند. در واقع می توان گفتن نقش این حزب این بود که هیچ نقشی در تصمیم گیریهای نداشته باشد. نقش حزب چنین بود که دستورات را از مراجع بالا (در رأس آن شاه) می گرفت و به اعضای خود اعمال می نمود. راجی، خاطره ای جالب در این زمینه نقل می کند:
امروز با سرگرد بهرامی ناهار خوردیم. او گفت: در کنگره اخیر حزب رستاخیز نمایندگانی از سراسر کشور در تهران گرد آمدند و به همه آنها نیزاطمینان داده شد که با برخورداری از آزادی کامل می توانند فرد دیگری را به جای جمشید آموزگار، به عنوان دبیر کل جزب انتخاب نمایند. ولی هنوز ۳ روز به پایان کنگره و انجام انتخابات برای گزینش دبیر کل باقی نمانده بود که شاهنشاه طی نقطقی اعلام داشت: دو مقام دبیر کلی حزب رستاخیز و نخست وزیری از هم قابل تفکیک نیست و حالا شاه بی اعتنایی و سرخوردگی ۱۵۰۰ نفر را مجسم کنید که پس از ۳ روز بخث و تبادل نظر برا یانتخاب دبیر کل جدید چگونه کوشش خود را به کلی بی فایده دیده و موظف به اجرای تصمیمی شدند که اصلاً در آغاز آن دخالتی نداشته اند.گرچه در داخل و خارج، نظام تک حزبی شاه منتقدینی را به دبنال خود آورد ولی شاه به این موضوع بی توجه ماند. از دید شاه موضع خود او و ملتش در نتیجه وجود نفت و رهبری موفقیت آمیزش آنچنان نیرومند بود که هر گونه انتقاد از سیساتهایش یا سرکوب می شد و یا بی نتیجه می ماند.
با توجه به آنچه عنوان شد می توان گفت که مردم ایران متوجه گردیدند که حضورشان در صحنه مشارکت سیاسی نقش کاملاً فرمایشی داشته و آنها تابع متغیری از خواسته ها و تمیالات نفسانی شاه تازه به دوران رسیده در قالب یک حزب نمایشی به نامرستاخیز هستند که این حزب فقط رهنمودهای شاهانه را اجرا کرده و هیچگونه نقشی را به آنان واگذار نمی نماید.
۲. تقویت ارتش و ساواکیکی دیگر از برنامه هیا حکومت شاه پس از افزایش بهای نفت، تأکید بیش از گذشته روی نقش ارتش و تقویت آن، و گسترش لمرو فعالیتهای سازمان اطلاعات و امنیت (ساواک) بود. این موضوع را در محورهای جداگانه زیر پی می گیریم.
الف) تقویت ارتش و خرید بیش از پیش تسلیحات نظامی تأسیس ارتش مدرن و دایمی در زمان حکومت رضا خان شکل گرفت. رضا خان که قزاقی بیش نبود، دریافته بود که مهم ترین پایه های قدرت هر دیکتاتوری نیروی نظامی است. بنابراین، برای قدرتمند کردن این پایه، به هزینه نمودن مقدار زیادی از بودجه کشور مبادرت ورزید. تفکر محمد رضا نیز مانند پدرش بود با این تفاوت که از وقتی به حکومت رسید تا کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، نمی توانست به گونه ای مؤثر و تمام و کمال ارتش را در انحصار خود درآورد. پس از کودتای ۲۸ مرداد، محمد رضا به سرعت به تقویت ارتش و رسیدگی به آن پرداخت و سعی نمود که آن را تحت اختیار کامل خود درآورد. به همیندلیل شاه یکی از پایه های عمده قدرت خود را، ارتش و نظامیان آن یم دانست. با توجه به عنصر ارتش و قرار گرفتن آن به عنوان یکی از پایه های قدرت ظام شاهنشاهی، شاه همواره (تا پیش از شوک اول نفتی) در صدد افزایش توان این واحد برامده بود ولی درآمدهیا کم نفتی، کفاف ارضای نظرات وی را نمی کرد. با افزای شتدریجی درامد نفت، شاه با گشاده دستی بیشتری به خرید انواع سلاحهای جنگی مبادرت کرد. در واقع می توان گفت وی درصدد بر آمد که آرزوی دیرینه اش را جامه عمل بپوشاند. قبل از افزایش بهای نفت و در سال ۱۳۴۹ بودجه نظامی ایران هشتصد و هشتاد میلیون دلار بوده است که این مقدار بودجه در سال ۱۳۵۲ به عدد تقریبی یک میلیارد . پانصد میلیون دلار بالغ گردید.
در سال ۱۳۵۶ (پس از افزای شبهای نفت) بودجه نظامی ایران تقریباً به ۹ برابر سال ۱۳۴۹ رسید، یعنی به مرز نه میلراد و نیم میلیون دلار. شاه طی مصاحبه ای (۱۳ اسفند ماه ۱۳۵۴) در خصوص افزایش خریدهای تسلیحاتی بیان نمود که ایران، سالانه ۸ میلیارد دلار یعنی ۲۵ درصد کل بودجه را صرف مخارج نظامی می کند. فرد هالیدی، در خصوص خر یدهای تسلیحاتی بیش از حد شاه و تجهیز ارتش شاهنشاهی می نویسد:
ایران در سال ۱۹۷۹ به اندازه جمهوری توده ای چین مخارج نظامی داشت ولی تعداد افراد نظامیش، یک دهم آن کشور بود و به این ترتیب، مخارج نظامی سرانه ایران (سیصد و چهارده دلار) بیست و شش برابر چین (دوازده دلار) بود.همچنین کل مخارج نظامی ایران در مقایسه با کشور همسایه اش عراق، که شماره نفرات نظامیش کمی بیش از نصف ایران (۱۵۸۰۰ به ۳۰۰۰۰) است، هشت برابر بود. در دهه پنجاه در میان کشورهایی که ایران از آنان خرید تسلیحاتی می نمود، بیشترین خریدها از ایلات متحده بوده است. طبق گزارش کمیته سنای آمریکای در سال ۱۹۷۶ خریدهای نظامی ایران از آمریکا از ۵۲۴ میلیون دلار رد سال ۱۹۷۲، به ۳/۹۱۰ میلیارد لار در سال ۱۹۷۴ رسید و به عبارت دیگر هفت برابر شد. این رقم در سال ۱۹۷۷ به ۵/۵ میلراد دلار رسید. ریچار هلمز، آخرین سفیر جمهوری خواهان در یاران، در سال ۱۹۷۵ در پایان مأموریت خود ادامه همکاریهای نظامی آمرکیا با یاران را یک سیاست کلی اعلام نمود. در راستای اجرای این سیاست کلی بود که ارزش قراردادهای خریدهای نظامی که در فاصله بین ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۸ با آمریکا امضاء گردید مجموعاً به ۲۰ میلراد دلار می رسید که ۹ میلیارد دلار آن، به تمامی پرداخت شده بود. خریدهای بی سابقه اسلحه توسط شاه، پی آمدهای گوناگونی به ارمغان آورد:
۱. تا حدی، بحران سرمایه داری آمریکا را کاهش داد.
۲. صنایع تسلیحاتی آن کشور ا جانشین صنایع بحران زده غیر نظامی کرد و سبب کاهش نرخ بیکاری در آن کشور گردید.
۳. خرید این جنگ افزارها سبب شد که مستشاران نظامی کشور فروشنده، برای آموزش به ایران وارد شوند و ارز هنگفتی را برای حق کارشناسی خود بگیرند. طبق آمار رسمی، تعداد افراد آمریکایی اعم از مستشاران نظامی و هیأتهایی که از سوی پنتاگون و کارخانجات و شرکتهای فروشنده جنگ افزار به ایران اعزام می شدند- از رقم ۱۶۰۰۰ نفر در سال ۱۳۵۱ به رقم ۲۴۰۰۰ نفر در سال ۱۳۵۵ بالغ گردید.
۴. وجود چنین داد و ستدی سبب شد که دوره آموزش افسران و کادرهای نظامی در کشور فروشنده برقرار شود و هزینه آموزش نیز بر عهده کشورمان قرار گیرد.
۵. این جنگ افزارها، به سرعت کهنه می شدند و نیاز به تعویض داشتند. به علاوه ابزارهای یدکی آنها را یم بایست به قیمت گزافی از همان کشور تهیه کرد.
۶. مشاغل کاری که ارتباطی با تولید نداشت و صرفاً جنبه خدماتی و انگلی داشت در جامعه گسترش یافت.
با توجه به آن چه نوشته شد، اقدام شاه در خصوص خرید روز افزون تسلیحات منتقدین و مخالفین و دست آخر ناراضیان زیادی را برانگیخت. در پایخ به ناراضیان و منتقدین، شاه بیشتر به خطر همسایه شمالی و نقش حساس ایرن در منطقه خلیج فارس اشاره می نمود، که این استدلال، مورد قبول مردم و یا حتی بسیاری از مطبوعات غربی واقع نمی شد. متقدین و ناراضیان استدلال می نمودند که خریدهای گسترده نظامی برای منابع محدود انسانی و مالی کشور ما، بار بسیار سنگینی است زیرا، که نیروهای مسلح حتی با استفاده از ابزار جنگی پیشرفته خود ضعیف تر از آن بودند که بتوانند از کشور در برابر حمله احتمالی اتحادیه شوروی دفاع کنند. از سوی دیگر، برقراری امنیت داخلی و دفع هر گونه تعرض احتماللی از جانب هماسایگان، نیاز به خرید چنین افزارهای پیچیده و مفصلی نداشت.
در مجموع می توان گفت در میان مردمی که تحقیرها و نابه کاریهای فراوانی از آمریکاییان دیده و شنیده بودند، مانند کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، موضوع کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی، گرفتن حق توحش توسط آمریکاییان، بی توجهی به ارزشهای اسلامی- ملی و … غیر قابل تصور بود که دلارهای حاصل از نفت، به جای قرار گرفتن در مسیر توسعه (و حتی رفاه) به جیب آنها سرازیر گردد. هر چند که مردم ایران در آن زمانها (تا قبل از انقلاب) نتوانستند به صورت کاملاً مشهودی نفرت خود را زا شاه آمریکایی نشان دهند، ولی اظهار نفرت در خصوص آمریکاییها و اقدامات شاه در حین و پس از انقلاب خود را نشان داد. «مرگ بر این شاه آمریکایی» شعاری بود که رد آن اثنا در دهان اکثریت مردم ایران جاری بود.
ب) تقویت سازمان امنیت و توسعه بیشتر اختناقسازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) در اواخر سافند ۱۳۳۵ تأسیس گردید. برنامه اصلی این سازمان، حفظ امنیت داخلی و به دست اوردن اطلاعاتی خارجی بیرون از مرزهای ایران مقرر گردید. اولین رئیس این سازمان سپهبد تیمور بختیار بود که مشت اهنی شاه محسوب می گردید و نقش بسیار مهمی در سرکوب توده ای ها و مخالفان محمد رضا در زمان تصدی فرمانداری نظامی تهران بر عهده گرتفه بود. این مرد بی رحم که از انسانیت فقط ظاهری را با خود یدک می کشید، در پی اختلافاتی که با شاه پیدا نمود، توسط محمد رضا برکنار و در نهایت به خارج زا کشور تبعید گردید. از آن بع بعد، ساواک به عنوان سازمان ملقب به (گوش و چشم شاهنشاهی) دانسته تر عمل کرد و کسانی را به این کار گماشت که تا پایان حکومتش با وی همراهی کردند. پاکروان، نصیری و مقدم، سه فمرانده دیگر ساواک بودند که پس از بختیار بر عرصه ساواک حکم راندند و هیچ کدام از این چهار تن، سر سالم بر گور ننهاد ند. اولی را شاه از میان برداشت و سه نفر دیگر را قهر انقلاب.
با افزایش توان اقتصادی شاه در دهه پنجاه، ساواک نیز بر قدرت خود ( با حمایت وسیع شاه) افزود. اولین اقدام شاه برای تقویت ساواک افزایش بودجه آن بود. بودجه منظور شده، برای نظم و امنیت در سال ۱۳۵۰ (قبل از افزایش قیمت نفت) رقم ۱۴۴۹۲۹۸۴ (هزار ریال) بود که این رقم در سال ۱۳۵۳ به رقم ۳۱۶۴۴۵۴۲۳ (هزار ریال) افزایش یافت. رقم مذکور در سال ۱۳۵۶ بالغ بر ۵۷۶۹۰۸۳۳ (هزار ریال) گردید که اگر بخواهیم این رقم را به نسبت سال ۱۳۵۰ بسنجیم مشاهده خواهیم کرد که بودجه مذکور حدوداً چهار برابر گردیده است. به تناسب افزایش بودجه ساواک، شاه نقش بیشتری از این سازمان در توسعه خفقان و انهدام گروههای مخالف خود خواستار گردید. بنابراین، بسیار طبیعی بود که در دوره پس از افزایش بهای نفت نسبت به قبل، ساواک دست به اقدامات بسیار وسیع تری در مقایسه با گذشته سیاه خود بزند. در سال ۱۳۴۶ زندانیان سیاسی کشورمان، کمتر از یکصد نفر بودند که این رقم در سال ۱۳۵۶ به حدود ۵۰۰۰ نفر بالغ گردید. پس از افزایش قیمت نفت، یکی از مهم ترین اقدامات ساواک (که البته در گذشته نیز وجود داشت) سانسور کتابها و فیلمهای گوناگون بود. کریستین دلانوآ، در این خصوص می نویسد:
سانسور کسب و کار ساواک بود به مرور که رژیم به خودکامگی می لغزید سانسور شدیدتر می شد… در سال ۱۳۵۴ پس از تأسیس حزب رستاخیز، ساواک مستقیماً بخش بزرگی از انتظارات را از طریق وزارتخانه هایی چون آموز شو پرورش، بهداری و سازمان جلب سیاحان، که بزرگ ناشران کشور بودند کنترل می کرد. نتیجه کار خیلی زود آشکار شد. سه سال بعد تعداد عنوان کتبهای منتسر شده از چهار هزار در سال به هزار و سیصد تقلیل پیدا کرد.ساواک تنها به سانسور کتابها و نشریات بسنده نمی نمود. یکی از مهم ترین اقدامات این سازمان، سانسور فیلمها بود. فریدون هویدا در خاطرات خود یم نیوسد:
ساواک فیلمها راب ه میل خود زیر قیچی می بدر و حتی یکبار از نمایش فیلم ساخته یکی از دوستانم بنام ابراهیم گلستان، که داستان مرد تازه به ثروت رسیده ای را مطرح می کرد و به نظر ساواک مشاهده چنین ماجرایی می توانست قضیه شاه بعد از بالا رفتن قیمت نفت را در ذهن بیننده را تداعی کند جلوگیری شد.وظیفه ساواک در طی سالهای دهه پنجاه، به وجود آوردن جوی از اختناق سانسور و کنترل شدید مردم و مخالفان در ایران بود. این موضوع به خط مشی محمد رضا در برخورد با دلارهای نفتی تازه به ارث رسیده بر می گشت. وی که رفاه اقتصادی را خواهان بود و آن را تبلیغ می کرد هیچ وقعی به آزادیهای سیاس یو فعالیتهای واقعی مردم در سیاست نمی گذاشت، بنابراین وظیفه ساواک کاری جز از بین بردن فعالین سیاسی در جهت رسیدن محمد رضا به جامعه ای خالی از افراد سیاسی مخالف نبود پرویز راجی، آخرین سفیر ایران در لندن (پیش از انقلاب) در دیداری که با خبرنگار سیاسی روزنامه تامیز در تیرماه ۱۳۵۵ داشته می گوید:
چون شاه در حال حاضر مشغول فعالیت است تا ایران را از وضع قرون وسطایی خارج کند… هدف ما از دموکراسی فقط می تواند در جهت دستیابی به غذا، مسکن و تأمین افراد تخصیل کرده خلاصه شود… لذا نمی توان به مردم اجازه آزادی فعالیتهای سیاسی را داد. ساواک ید طولانی نیز در آزاد و اذیت و شکنجه مخالفان خود داشت. تا پیش از شوک اول، این نقش کم و بیش به صورتی (ظاهراً) قانونی خود را نشان می داد. برای مثال می توان از محاکمه های نیمه علنی زندانیان سیاسی تا سال ۱۳۵۱ یاد نمود که حداقل امکان رسیدگی به ادعاهای شکنجه آنان را فراهم می کرد. اما در فاصله سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶ همه محاکمات، پشت درهای بسته صورت می گرفتند و حتی بسیاری از افرادی که دستگیر می شدند هیچ گاه محاکمه نیز نشدند و نیز انهای یکه در زندانها می مردند حتی اجسادشان به خانواده هایشان تحویل داده نمی شد، بنابراین امکان کالبد شکافی اجساد نیز فراهم نمی آمد. ساواک به منظور اختناق هر چه بیشتر جامعه ایران، به گرفتن منابع وسیع و تبلیغ خود در میان مردم مبادرت می نمود.این شویه ای بود که ساواک برگزیده بود: همه بدانند کهساواک در همه جا وجود دارد! آخرین سفیر آمریکا در یاران، سولیوان، خاطره ای جالب از سال ۱۹۷۷ را نقل می کند که می تواند عمق اختناق حاکم در جامعه ایران را نشان دهد. وی می نویسد:
توسط رایزن اقتصادی سفارت، میهمانی شامی در محل سفارت آمریکا برپای گردید و حدود ده نفر از دست اندرکاران مسایل اقتصادی ایران نیز، مهمان بودند. در این مهمانی من تردیدها و نگرانیهای خود را درباره برنامه هیا اقتصادی ابراز داشتم. وقتی که من مطالب خود را بیان می کردم آثار ناراحتی و عصبانیت در چهره بسیاری از میهمانان ظاهر شد. بعد از سخنان من، وزیر اقتصاد (هوشنگ انصاری) به دفاع جدی از سیاستهای خردمندانه اقتصادی شاه پرداخت. پس از وزیر اقتصادی، دو یا سه نفر دیگر هم در تدیید نظرات وی مطالبی گفتند. اولین میهمان که در پایان شب مهمانی را ترک کرد، وزیر اقتصاد بود. مرا به کناری کشید و گفت: مطالبی که شما بیان کردید درست بود… و من در آن جلسه نمی توانستم جز دفاع زا برنامه های شاه سخن بگویم… شگفت اور اینکه بقیه مهمانها یکی یکی [دور از چشم دیگران] حرفهای مرا تأیید کردند. پس از خداحافظی موضوع را با میلکوس [معاونم] در میان گذاردم. او گفت: هیچ یک از آنها که درو میز نشسته بودند نمی دانستند کدامیک از بقیه میهمانها مأمور یا رابط ساواک است… در نتیجه هیچ یک از آنها نمی توانستند مطلبی ختی در پرده، در انتقااد از بنرامه هیا شاه به زبان بایورند، زیرا اگر چنین گزارشی به گوش شاه می رسید، فردای همان روز از کار برکنار می شدند.اختناق حاکم شده توسط ساواک و در واقع توسط شاه در دهه پنجاه، افراد بله قربانگو و چاپلوس را بیش از پیش نموده بود. این عامل فرصتی کسب اخبار صحیح را از خود شاه نیز می گرفت و به واقع شاه قربانی جوی گردید که خود آن را به وجود آورده بود. احسان نراقی در ملاقاتی که با شاه داشته (مهر ۱۳۵۷) می گویدک شاه از اینکه در جریان امور قرار نمی گیرد اظهار تعجب می کند. در پاسخ نراقی علت را به سیستم شاهنشاهی معطوف می کند و برای شاه توضیح می دهد که زمانی که سیستم هرمی شکل است و در آن حتی نخست وزیر صرفاً به بالا دست خود چشم دارد، هیچ کس خود را از نظر سیاسی مسوول احساس نمی کند زیرا تنها چیزی مورد مورد قبول است که از طرف شما صادر گردیده باشد، هنگامی که تصمیمهای نهایی انحصاراً توسط شاه گرفته می شود؛نخبگان هم صرفاً می خواهند تا با ارائه عناصری در جهت سایت شاه خدمتی کرده باشند.
اقدامات سرکوبگرانه مخوف ساواک، به این نتیجه رسید که مدیر کل دفتر بین المللی صلح جهانی (مارتین انالز) در ۲۶ دی ماه ۱۹۷۴ عنوان نمود که هیچ کشوری در جهان به اندازه ایران سابقه و پرونده های ضد حقوق بشر ندارد.
همچنان که ذکر گردید، افزایش بهای نفت به افزایش بسیار قابل توجه بودجه ساواک منجر گردید و این اهرم، بسیار بیشتر از گذشته توسط شاه برای از بین بردن مخالفتهای مردمی استفاده گردید. ساواک که دریافته بود نقش گسترده تری نسبت به دوره پیش از شوک اول بدان محلو شده است، دست خود را بازتر از گذشته برای سرکوب ناراضیان و مخالفان رژیم پنداشت و بدون کوچکترین دغدغه ای به اقدامات خود پرداخت. البته باید گفت که جو حفقان و این که امر تنها امر شاه است، رعب و وحشتی ایجاد کرد از دید مردم ایران دور نماند و مردم، همه این اقدامات را به شاه منتسب کرده هر چه بیشتر از وی فاصله می گرفتند. وجود استبداد و جو حفقان قبل از انقلاب، تا بدان حد توسط ساواک تشدید گردید که کروهی از نویسندگان و پژوهشگران انقلاب اسلامی، علت اصلی به وجود آمدن انقلاب را ناشی از استبداد و جو حفقان بیش از حد نظام شاهنشاهی معرفی کرده اند.
۳- افزایش فساد در سطحی وسیع تر از گذشتهو مبارزه با ارزشهای اسلامی- ملی
هم چنانکه، در گذشته عنوان گردید، یکی از پیامدهای نبود احزاب واقعی در جامعه گسترش فساد است. در جامعه ایران دهه پنجاه، تنها حزب رستاخیز وجود داشت که آن از طرف شاه- و نه مردم- ایجاد شده بود. در این دهه نبود حزبی واقعی و سرازیر شدن دلارهای بادآورده دو عامل مهمی گردید که فساد هر چه بیشتر مسئولین نظام شاهنشاهی، شاه و خانواده وی انجامید. فساد خانواده شاه تا بدان حد فزونی یافته بود که نخست وزیر آن زمان (هویدا) در سال ۱۹۷۵ به برادر خود گفته بود که اگر نظام سلطنتی سقوط نماید، تقصیر عمده بر عهده خانواده شاه است. ی در ادامه به برادر خود توضیح می دهد که (تو نمی توانی درک کنی که در دربار چه می گذرد؟ مسابقه غارت گری است. لانه فساد است… من بارها با شاه این موضوع را در میان گذارده ام و به او تذکر داده ام که اگر بناست با فساد مبارزه شود بایستی این کار را از خانه خود آغاز کند).
شوکراس در تاب خود (آخرین سفر شاه) در خصوص فساد اخلاقی شاه می نویسد:
در طول سالهای دهه هفتاد، شابع بود که زن بارگی شاه اکنون دیگر غیر قابل تحمل شده است … دختران تلفنی مؤسسه ماداک کلود پاریس برای شاه و مقامات درباره همه روزه به ایران آورده می شدند. حسین فردوست یکی از نزدیکترین دسوتان شاه، در خاطرات خود به گوشه ای از مفاسد بیش از حد شاه پرداخته و در خصوص فاسد بودن وی، به خصوص در زمینه پول توضیحات جالبی به خواننده ارائه می دهد. قماربازیهای شاه، خوردن و بردن زمینهتی شمال، پورسانت گرفتنهای شاه و .. در قسمتهای مهم خاطرات فردوست جای گرفته است، که برای اطلاع بیشتر خواننده را به فصل سوم کتاب، ارجاع می دهد. هم چنین، در این خاطرات از اشرف به عنوان شیطان نام برده شده است که اقدامات وی شامل مواردی چون : فساد، هرزگی نسبت به جنس مخالف، دزدید از اموال عمومی، ایجاد شبکه توزیع مواد مخدر در ایرت و غیره ذکر شده است. با توجه به جوی که داخل درباره در خصوص دست زدن به انواع مفاسد به وجود آمده بود، نزدیکان شاه نیز خود را از این خوان پر نعمت بی نصیب نمی گذاستند. فردیدون هویدا (نماینده ایران در سازمان ملل تا پیش از انقلاب) در کتاب خود می نویسد:
% به خاطر می آورم که ضمن ملاقات با برادرم در مرداد ۱۳۵۵ از او پرسیدم: چرا تجار و صاحبان صنایع هیچ گوه کمک مالی به توسعه امور هنری و فرهنگی نمی کنند؟ امیر عباس پاسخ داد: آنها اگر می خواهند کمک کنند، فقط کافی است که دست از دزدید بردارند! با شنیدن این پاسخ از امیر عباس پرسیدم: چرا آنان را محاکمه نیم کنید؟ و او جواب داد: چه فایده! چون آب از سرچشمه گل آلوده است و اگر قصد مبارزه با این مفسدین باشد، باید از بالا و اول از همه از شاه و خانواده اش شروع کرد.
هم چنین نویسندگان کتاب ایران بر ضد شاه، در خصوص فساد مالی مقامات دربار می نویسد که به ندرت وزارایی در کابینه ها پیدا میشوند که اهل رشوه نباشند. پس از افزای بهای نفت، فساد در میان کارگزاران نظام و مرتبطین آنها به حدی گسترش یافته بود که شاه ایران در سال ۱۳۵۷ برای جلوگیری از سقوطش به شریف امامی اجازه دااد که در پست وزیری مبارزه ای هر چند به صورت ظاهری علیه فساد انجام دهد!
از طرفی، به موازات افزایش فساد دولت مردان این دوره، مبارزه با ارزشهای اسلامی مردم ایران توسط حکومت گسترش یافت. تا پیش از سالهای شوک اول نفتیف دین ستسیزی حکومت کمتر به صورت آشکار و در محدوده ای خاص در جریان بود. اما پس از واقعه فوق، به صورتی آشکار و در مقیاسی گسترده مبارزه در جهت کمرنگ نمودن و یا حتی از بین بردن ارزشهای اسلامی- ملی ایرانیان آغاز گردید. تغییر تاریخ از هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی، آزادی بی حد و حصر مطبوعات در راستای تخریب ارزشهای اسلامی و گسترش فساد و فحشال در غالب جشنهای هنر را می توان از مظاهر اقدامات فوق برمشدر. ساواک در ارتباط با ابتذال جشن هنر شیراز و منافات آن با ارزشهای اسلامی و ملی می نویسد:
از: سازمان اطلاعات و امنیت فارس
به: مدیریت کل اداره سوم / ۳۴۷
درباره: جشن هنرشیرازگپیرو: ۱۴۶۰۴/ هـ ۳-۳۷ و ۱۱۹۳۹/ هـ ۱۸۱/۴/۳۷ صادر به ۳۱۲
برابر سوابق موجود در دهمین جشن هنر شیراز که در سال ۲۵۳۵ برگزار گردید برنامه هایی از جمله فیلم هزار و یک شب در سینما آریانا که رواب طجنسی بین زنان و مردان را به نحو کاملآً عریان نشان یم داد، کشتی جنوب در سرای مشیر که طی آنزنی کاملآً لخت روی صحنه ظاهر و توجه تماشاگران را از سایر صحنه های نمایش سلب و بخود معطوف نموده بود و برنامه دیگری در باغ جهان نما که ظاهراً ان هم پیرامون مسائل جنسی دور می زد نشان داده شد.
در یازدهمین جشن هنر شیراط که در سال ۲۵۳۶ بر پا گردید، برنامه «خوک، بچه، آتش» به معرض نمایش گذارده شد که به سبب نشان دادن اعمال منفی عفت، موجب اعتراض جامعه روحانیت و درج مطالب و مباحث جنجالی در نشریات گردید. با عنایت به اینکه هدف اصلی از تشکیل این گونه جشنها که بهمنظور حفظ رسالت فرهنگ و هنر بوده و مفهوم هنر در اذهان عمومی جامعه ایرانی به مراتب بالاتر و ارزشمندتر از برنامه هیا ارائه شده می باشد، اصولاً این استنباط و نظر بوجود می آید که غرض از ارائه این قبیل برنامه ها توسط کشورهای بیگانه شرکت کننده تهاجم فرهنگی به داشته های ارزشمند معنوی اجتماعی ما بوده که در پوشش هنر جلوه گر می گردد.
و خصوصاً اینکه چون اکثر جشنها با تشریف فرمایی علیا حضرت شهربانو افتتاح می گردد نمایش این گونه برنامه ها اثرات نامطلوبی به جا گذارده و فرصت مناسبی برای تحریکات عوامل مخالف و مخرب فراهم و باعث بهره برداری و تبلیغات سوء آنان می گردد.
علیهذا با در نظر گرفتن اوضاع کنونی مقرر فرمایند به هر نحو که به مصلحت باشد بررسیهای لازم پیرامون برنامه هیا جشنم هنر سال جاری معمول دارند.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت فارس- جوان
لزومی ندارد، آقای استاندار موضوع را بشرفمعرض رسانیده و اوامری نیز صادر شده در جلسه شورای هماهنگی مورخ ۵/۵/۳۷ استان نیز مطرح گردیده است. ۷/۵/با توجه به آنچه گفته شد، این سئوال پیش می آید که نتیجه فساد شاه و اطرافیانش و دین ستیزی آنان در انظار مردم چه بود؟ این که آنان می گفتند: اشرف فلان کرد، عباالرضا چنان کرد، شاه چه ها نمی کند، و … چه تأثیری بر جامعه ایران داشت؟ مهم ترین نتیجه اقدامات شاه و اطرافیانش این باور را در میان مردم به وجود آورد که دانستند رژیم کارایی کافی ندارد، و نظام شاهنشاهی رژیمی ناکارا با نقاط ضعف فراوان است. رژیمی که فرصتهای برابر را ایجاد نمی کند و فقط به یک الیگارشی اندک حاکم کمک می کند. پس با این توصیف مشروعیت نظام در میان شهروندان کم رنگ تر از پیش گردید و ذهنیتها برای مقابله با حکومت آماده گردیدند.