تحلیلی مستند بر فاجعه سینما رکس آبادان/ نقش ساواک

ساواک چگونه می‌خواست انقلاب را در نطفه خفه کند ؟

با اینکه به ذکر واقعه «آتش‌سوزی سینما رکس» آبادان، در تقویم‌ها و کتاب‌های تاریخ انقلاب اسلامی همواره اشاره رفته است و از آن به عنوان یکی از تاسف‌بارترین وقایع تاریخ معاصر و حوادث مهم زمینه‌ساز انقلاب یاد می‌شود، اما هنوز هم تحلیل و تبیینی جدی از آن و عواملش وجود ندارد.

#آتش_سوزی#سینما#رکس#آبادان


در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۵۷، سینما رکس آبادان به آتش کشیده شد. تماشاگران که در حال دیدن فیلم «گوزن‌ها» بودند، پس از مشاهده نخستین آثار آتش‌سوزی، برای فرار از مرگ به سمت درهای خروجی هجوم بردند اما درها بسته بود. در این واقعه شوم، نزدیک ۴۰۰ نفر از مردم بی‌گناه در آتش سوختند.

اگر بخواهیم تحلیل کوتاهی از این حادثه به دست بدهیم، نگاهی به شرایط و حوادث آن روزهای ایران ضروری است. واقعه سینما رکس آبادان و آتش سوزی این سینما، شاید به دلیل وسعت و ابعاد وحشتناک آن به سرعت مورد توجه همگان قرار گرفت اما شاید جالب باشد که بدانیم چنین حوادث خرابکارانه‌ای در دیگر نقاط کشور هم به کثرت روی داده بود. خرابکاری‌هایی که با حمله به اماکن عمومی، فروشگاه‌ها و مراسم گوناگون صورت می‌گرفت.


شاید بهترین اصطلاح و واژه‌ای که بتواند در تحلیل سیاسی و تاریخی این حوادث به ما کمک کند واژه «اقدام کور» سیاسی است. اقدامات کور سیاسی، اقداماتی‌اند که برای نیل به اهدافشان، بسیاری از جزئیات و دقایق را نادیده می‌گیرند و هدفشان افزایش هزینه‌های طرف مقابل و ایجاد سردرگمی در آن -حتی به هر قیمتی- است. این نوع اقدامات در طول تاریخ هم سابقه دارند. در تاریخ اسلام، پیشنیه این نوع اقدامات به «معاویه بن ابی سفیان» باز می‌گردد. معاویه حاضر بود که برای ایجاد رعب و وحشت و بلاتکلیفی در میان لشگریان دشمن، نیروهای خودی را هم قربانی کند و یا اینکه به اماکن عمومی و غیرنظامیان حمله برد تا با ایجاد ناامنی، هزینه را برای رقبایش افزایش دهد. براساس روایات تاریخی:
«معاویه زمینه را براى ایجاد ناامنى و یغماگرى و قتل شیعیان امام (علیه السلام) مناسب دید و از این جهت با اعزام گروه‌هایى به مناطق حجاز و یمن و عراق به جنگ روانى دست زد و با ایجاد اغتشاش و قتل افراد بی‌گناه و غارت اموال زنان و بیچارگان، نه تنها امام را از اندیشه تسخیر مجدد شام باز مى‌داشت، بلکه عملاً مى‌خواست ثابت کند که حکومت مرکزى قادر به حراست مرزهاى خود نیست.
این سیاست، که به‌ حق سیاستى شیطانى بود، اثر خود را کرد. معاویه با اعزام سنگدلانى به قلمرو حکومت على (علیه السلام) هزاران تن را را به قتل رسانید. این یاغیان مهاجم حتى به کودکان و زنان نیز رحم نمى‌کردند و چنانکه خواهد آمد، دو کودک عبیداللّه بن عباس را در برابر چشم مردم سر بریدند.» [۱]
در تاریخ معاصر جهان هم چنین اقداماتی به روشی دیده می‌شود. مثلا نیروهای فرانسوی استعمارگر در الجزایر ، برای آنکه نیروهای ملی‌گرای مقاوم الجزایری را به عقب‌نشینی و سردرگمی وادارد، مخفیانه به شهرها و روستاها حمله می‌بردند و افراد را به قتل می‌رساندند. به این ترتیب مردم بومی حامی مقاومان بدون اینکه واقعا دانسته باشند از کجا تهدید می‌شوند به یک بی‌تحلیلی و در نتیجه بی‌اقدامی دچار می‌شدند که همین امر، تا مدتی نیروهای الجزایری را در برابر استعمار فرانسه منفعل و ناکام گذاشت. هم‌اکنون هم، شبیه به همین سیاست و تاکتیک نظامی را صهیونیست‌ها و حامیانشان در قبال مقاومت فلسطین اعمال می‌کنند و سعی دارد با افزایش هزینه‌های مقاومت و ایستادگی در برابر متجاوزان، مبارزان و مردم فلسطین را به سردرگمی، آشفتگی و رد نهایت سازش و عقب‌نشینی وادار کنند.

آتش‌سوزی سینما رکس و اقدامات مشابه آن که در سرتاسر کشور انجام شد، یکی از نمونه‌های این «اقدام کور» یا ترورهای کور است. رژیم پهلوی برای مقابله با حرکت ضداستبدادی مردم ایران، به این نتیجه رسیده بود که باید هزینه‌های این حرکت را بالا ببرد. به گونه‌ای که مردم به این نتیجه برسند که اگر چه استقلال، آزادی و دیگر آرزوهایی که در سر دارند مطلوب و خواستنی می‌باشند، اما هزینه‌هایی که مترتب بر آن است بیش از این مطلوبیت می‌شود. انفجار ناگهانی در یک فروشگاه یا آتش سوزی یک مکان عمومی، هزینه انقلاب و مقاومت را تا درون شهرها و اعضای خانواده‌ها هم بالا می‌برد؛ هر لحظه امکان داشت که فرزند دانش آموز یک خانواده هم قربانی این اقدامات شود.

#تیمسار#قره_باغی

برای اثبات این موضوع شواهد گوناگونی وجود دارد که نیروهای رژیم پهلوی و به‌ویژه سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، خود عامل چنین اقدامات خرابکارانه‌ای بودند تا با «ناامن» کردن شرایط عمومی کشور، در سد ایستادگی و اراده مردم رخنه کنند. تیمسار عباس قره‌باغی، وزیر کشور وقت دولت پهلوی، در خاطراتش به چنین اقداماتی صریحا اشاره می‌کند:
«در یکی از این جلسات مذاکره، اظهار کردم به طوری که می‌بینید، با وجود اعلان حکومت نظامی نه تنها آرامش برقرار نگردیده، بلکه وضع امنیت عمومی کشور روز به روز بدتر هم شده است. همچنین فعالیتی از طرف سازمان اطلاعات و امنیت کشور دیده نمی‌شود. معلوم نیست واقعا این سازمان قادر به پیش بینی و جلوگیری از این حوادث و وقایع نیست یا چرا اقدامی نمی‌کند. به نظر من لازم است یک فکر اساسی در مورد برقراری امنیت در کشور بشود.
آقای شریف امامی اظهار کرد: «فعالیت‌های ساواک به نظر من خیلی مشکوک می‌رسند.» و اضافه نمود: «برابر اطلاعات حاصله، عامل قسمتی از این آشوب‌ها خود مامورین ساواک می‌باشند. به طوری که گزارشات وقایع ساواک را ملاحظه می‌کنید تماما مربوط به وقوع آتش سوزی و انفجار یا آشوب است، و تا امروز یک گزارش از ساواک دیده نشده که موفق به کشف یا جلوگیری از این حوادث شده باشد یا با کمک مامورین انتظامی موفق به دستگیری مسئولین، قبل از انجام آتش‌سوزی و انفجار یا آشوب بشود.» و اضافه کرد: «دخالت مامورین ساواک در اغتشاشات را به عرض اعلیحضرت نیز رسانیده است.»
چون قبلا اطلاعاتی توسط سپهبد صمدیان‌پور رئیس شهربانی کشور به من رسیده بود که مقداری از این آشوب‌ها به وسیله مامورین ساواک صورت می‌گیرد، لذا وقتی نخست وزیر هم اظهار کرد: «برابر گزارشات واصله قسمتی از این حوادث توسط خود مامورین ساواک صورت می‌گیرد، لذا وقتی نخست وزیر هم اظهار کرد: «برابر گزارشات واصله قسمتی از این حوادث توسط خود مامورین ساواک انجام می‌شود.» تصمیم گرفتم که مراتب را به عرض اعلیحضرت برسانم.
در یکی از شرف‌یابی‌ها بعد از مطرح کردن مسئله امنیت عمومی کشور عرض کردم: در این مورد با نخست وزیر صحبت می‌کردم.، ایشان هم اظهار می‌نمود که مقداری از این شلوغی‌ها را مامورین ساواک انجام می‌دهند. در جواب فرمودند: «بلی ایشان معتقد است که تمام این کارها زیر سر ساواک است» و بلافاصله اضافه کردند: «شما با ایشان کار نداشته باشید، کار خودتان را بکنید!!» از جوابی که اعلیحضرت دادند متوجه شدم که ناراحت شدند.


یکی دیگر از دست اندرکاران رژیم پهلوی، در همین رابطه، عبدالمجید مجیدی ، وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه دولت پهلوی است. او در خاطراتش اشاره می‌کند که قصد داشته برای حمایت از راهپیمایی‌های اعتراضی کمیته‌های مردمی تشکیل دهد که خود، وظیفه حراست از راهپیمایی‌ها را بر عهده بگیرند. اما به گفته او، حوادثی پیش آمد که نشان داد، دمیدن در آتش آشوب‌ها و ناامنی‌ها از درون رژیم انجام می‌شود:
«یک روز شنیدیم که بمب گذاشتند و بمب منفجر شد در خانه بازرگان، پشت در خانه رحمت مقدم و پشت در خانه هدایت متین دفتری و آن یکی دیگر هم دکتر سامی بود که بعدا وزیر بهداری همین انقلابیون شد. به هر صورت، چهار تا بمب پشت در خانه آن‌ها گذاشتند که به هیچ کسی هم آسیبی نرسید فقط یک سر و صدایی کرد و نمی‌دانم، مثلا بمبی بود که [اگر] در خانه یک کسی [منفجر می‌شد] ممکن [بود] لطمه بزند. بعدا مقداری تراکت پخش کرده بودند که من [مجیدی] بودم که دستور داده‌ام این بمب را بگذارند که مسلما به نظر من کار خود ساواک بود.»
واقعه آتش سوزی سینما رکس هم بر همین اساس و با برنامه قبلی رژیم پهلوی انجام شد. شواهد بسیاری بر این موضوع دلالت دارد. از ابهام‌برانگیر بودن تعلل نیروهای آتش‌نشانی و شهربانی تا منسجم و بابرنامه بودن اقدام که نشان می‌دهد افراد آموزش‌دیده و حرفه‌ای به آن دست زدند تا شبهاتی که در دادگاه رسیدگی به حادثه تشکیل شد و یک «مجنون» را به عنوان عامل اصلی آتش‌سوزی معرفی کردند، همگی نشان از دست‌هایی در پشت پرده فاجعه خبر می‌دهد که در دست عناصر اصلی رژیم طاغوت قرار داشتند.

اما آنچه توانست نقشه‌های رزیم را نقش بر آب کند و نیروهای انقلاب و مردم را به تحلیلی درست برساند، واکنش و رهبری امام خمینی (قدس سره) بود. امام به سرعت نسبت به این جنایت واکنش نشان داد و توجهات را به سوی دستگاه استبداد برگرداند. امام نه تنها مردم را از سردرگمی و «کوری» بیرون آورد بلکه این حادثه را به یک برگ برنده و عامل هوشیاری هر چه بیشتر ملت تبدیل کرد. پیام امام خمینی در این باره با صراحت و دقت، همگان را بیدار کرد:
«من گمان نمى‏‌کنم هیچ مسلمانى، بلکه انسانى، دست به چنین فاجعه وحشیانه ‏‌اى بزند جز آنان که به نظایر آن عادت نموده‏‌اند و خوى درندگى و وحشی‌گرى، آنان را از انسانیت بیرون برده باشد. من، تاکنون اطلاع کافى ندارم؛ لکن آنچه مسلّم است این عمل غیرانسانى و مخالف با قوانین اسلامى از مخالفین شاه که خود را براى حفظ مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداخته‏‌اند و با فداکارى از هم‌میهنان خود دفاع مى‌کنند- به هر مسلکى باشند- نخواهد بود و قراین نیز شهادت مى‏‌دهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انسانى- اسلامى ملت را در دنیا بد منعکس کند. آتش را به طور کمربند در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مأمورین درهاى آن را قفل کردن، کار اشخاص غیرمسلط بر اوضاع نیست.
گفتار شاه که: تظاهر کنندگان مخالف من «وحشت بزرگ» را وعده مى‏ دهند؛ و تکرار آن پس از واقعه که: این همان وعده بوده است، شاهد دیگرى بر توطئه است؛ نه اینکه واقعاً شاه یک غیب‌گوى بزرگ است! مصاحبه سابق شاه که ایران را با ملت نابود مى‏کنم نیز شاهد این مدعا است. اظهار تأسف و تأثر در بوق‌هاى تبلیغاتى از اشخاصى که هر روز دستشان تا مرفق به خون هم‌میهنان مسلمان ما فرو رفته است. شاهد بزرگى است بر نقشه شیطانى شاه و همدستانش، هم آنان که در اکثر شهرهاى ایران دست به کشتارهاى فجیع زده‌اند.
من به ملت بزرگ ایران اعلام خطر مى‌کنم، خطر اینکه دستگاه این گونه اعمال وحشیانه و ضداسلامى را در سایر شهرهاى ایران انجام دهد تا تظاهرات پاک مردم شجاع ایران را که با خون خود ریشه درخت اسلام را آبیارى مى‏‌کنند لوث نماید. لازم است گویندگان، مطلبى را که به نابودى انقلاب رهایى‏‌بخش اسلام منجر مى‌شود براى مردم روشن نمایند.»

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.