آسیب شناسی انقلاب اسلامی/توصیف انقلاب از زبان نظریه پردازان
یکی از نظریه پردازان شوروی سابق در توصیف انقلاب اسلامی مینویسد: «انقلاب اسلامی شعار اصلی جنبشهای سیاسی، اسلامی مختلف در بسیاری از کشورهای اسلامی مشرق زمین است… مسأله مشترک برای این جنبشها، اسلامی کردن تمام جوانب زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و خانوادگی تمام شهروندان کشورهای خود و اعلان سومین راه رشد، که با سرمایه داری و سوسیالیسم متفاوت هست، میباشد.»
یکی از نظریه پردازان شوروی سابق در توصیف انقلاب اسلامی مینویسد: «انقلاب اسلامی شعار اصلی جنبشهای سیاسی، اسلامی مختلف در بسیاری از کشورهای اسلامی مشرق زمین است… مسأله مشترک برای این جنبشها، اسلامی کردن تمام جوانب زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و خانوادگی تمام شهروندان کشورهای خود و اعلان سومین راه رشد، که با سرمایه داری و سوسیالیسم متفاوت هست، میباشد.»
به این معنا، انقلاب اسلامی با رویکرد به مذهب، خط مشی جدیدی در زمینه توسعه و استقلال، آزادی و عدالت برای جهان سال ۱۹۷۹، و برای تمامی کشورها و جنبشهای انقلابی که تا آن زمان روی پای خود ایستادن را تجربه نکرده، و به سمت بلوک غرب یا شرق متوجه شده بودند، ارائه میدهد. این موضوع برای قدرتهای جهان آن روز، تکاندهنده بود. به ویژه در این خصوص مسأله صدور انقلاب و پیوند بین جنبشهای اسلامی و آزادی بخش و حمایت از آنان در مبارزه با سلطه جویان و استعمارگران دنیای سرمایه داری و کمونیسم، بسیار قابل توجه است. در این زمینه، فرد هالیدی، استاد و کارشناس برجسته مسایل خاورمیانه، طی سمیناری در انگلیس میگوید: «انقلاب اسلامی در ایران جذابیت ایدئولوژیکی بسیار زیادی میان اعراب تا الجزایر و سودان دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. به علاوه، در جمهوریهای آسیایی شوروی، بخصوص آذربایجان و گرجستان، عراق، افغانستان و پاکستان، با توجه به بافت اجتماعی این کشورها، دین و فرهنگ ایران دارای نفوذ بسیار زیاد است.»
تاریخ بسیاری از انقلابها نشان میدهد که معمولاً انقلابیون و مصلحان گامهای اولیه را با موفقیت برمیدارند و رژیم سیاسی ظالم حاکم را بر انداخته و وضع موجود را متحول میسازند، ولی در تحقق اهداف انقلاب و بنای جامعه مطلوب ناکام میمانند. برای مثال، انقلاب مشروطیت هرچند حرکتی وسیع و مردمی بود و خونهای زیادی در راه آن نثار شد، اما با گذشت کمتر از چهارده سال از فرمان مشروطیت، شاهد کودتای ۱۲۹۹ و پایهگذاری دیکتاتوری رضاخان و روی کار آمدن غربزده ها میباشیم. در ناکامی انقلاب مشروطیت، عوامل زیادی نقش داشت. بر ماست که از آن انقلاب درس عبرت گرفته، عوامل ناکامی آن را در انقلاب اسلامی از بین ببریم.
مقام معظم رهبری (دام ظلّه) در مورد تلاش دشمنان برای نابودی انقلاب اسلامی فرموده اند: «از وقتی ملت ایران با پیروزی انقلاب توانست دین خدا و اسلام را در قالب یک نظام اجتماعی مجسم و متبلور کند، ترس از اسلام در دل مستکبران به وجود آمد. تلاش و مبارزه خودشان علیه اسلام را به هر طریق ممکن شروع کردند. مبارزه با جمهوری اسلامی هم به خاطر اسلام است؛ زیرا وقتی که جمهوری اسلامی پایبندی خود را نسبت به معتقدات و اصول اسلامی ثابت کرد، به عنوان یک خطر بزرگ تلقّی شد و تمام دستگاههای استکبار علیه آن به کار افتادند.»
از سوی دیگر، انقلاب اسلامی را آفتهایی از درون تهدید میکند که میتواند منجر به افول آن گردد. مشکلاتی که همراه و درون انقلاب میباشد، «آفت»های انقلاب، و مشکلاتی که از بیرونْ انقلاب و انقلابیون را تهدید میکند، «موانع» انقلاب شناخته میشود. آنچه در پی میآید مروری بر گوشههایی از آفتها و موانعی است که انقلاب اسلامی را تهدید میکند و توجه به آنها بر همه دلسوزان این نهال مقدس و حافظان آن لازم و ضروری است.
پیش از پرداختن به اصل موضوع، یاداوری این مطلب ضروری است که آفات انقلاب را میتوان به دو دسته کلی تقسیم نمود: الف) آفات طبیعی: که دست بشر یا در آنها دخالتی ندارد و یا اگر دارد دخالت تام ندارد، مثل افزایش بیرویه جمعیت، توزیع نامناسب جمعیت، مهاجرت بیرویه، بیسوادی و حوادث طبیعی همچون سیل، زلزله و خشکسالی آفتهای انسانی؛ که دست بشر در پیدایش آنها نقش دارد. مراد ما از آسیبها، در این بحث، نیز همین نوع دوم است.
آسیبهای درونی
۱. تحریف ارزشها بررسی تاریخ اسلام نشان میدهد که پس از وفات پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله مسیر انقلاب جهانی آن حضرت و شکل و محتوای آن، تا حدود زیادی عوض شد؛ این مسأله بر اثر رخنه افراد فرصت طلب و دشمنانی که تا دیروز با اسلام می جنگیدند، اما بعدها با تغییر شکل و قیافه، خود را در صفوف مسلمانان داخل کرده بودند، به وجود آمد. بدین ترتیب، از اواخر قرن اول هجری، تلاشهایی آغاز شد تا از این انقلاب با ماهیت اسلامی، به یک انقلاب دارای ماهیتی قومی و عربی تعبیر شود. وارثان میراث پیامبر به جای اعتقاد به تأثیرگذاری اسلام و ارزشهای اسلامی در پیروزی آنان، و به جای حفظ و تداوم دستاوردهای انقلاب اسلامی با معیارها و اصول اعتقادی خاص خود، به انقلابْ ماهیتی قومی و عربی دادند و معتقد شدند که علت پیروزی آنان بر ملل غیر عرب «ملت عرب» بوده است. بدیهی است که همین امر برای ایجاد شکاف در درون جامعه اسلامی کافی بود.
در مقابل، گروهی به حق مدعی بودند که آنچه این گروه مطرح میکند، اسلام واقعی نیست؛ زیرا در اسلام حقیقی، مسایل قومی و نژادی ارزش و اعتباری ندارند. از سوی دیگر، گروهی نیز این مسأله را مطرح کردند که اکنون که پای قومیت در میان است، چرا ما نباید سروری و آقایی داشته باشیم؟ به این ترتیب، نطفه جنگهای قومی، نژادی و ـ به اصطلاح امروز ـ ناسیونالیستی در میان امت مسلمان بسته شد.
نهضت خدایی باید برای خدا آغاز شود و برای او ادامه یابد و هیچ خاطره و اندیشهای غیر خدایی در آن راه نیابد تا عنایت و نصرت الهی شامل حالش گردد. حضرت امام قدسسره در وصیتنامه خود، فراموش کردن اهداف فرهنگی قیام ملت و مکتب الهی اسلام، به انزوا کشاندن روحانیت، غرب زدگی و شرق زدگی و سلطه بیگانگان بر مقدرات مراکز تعلیم و تربیت را از آفات فرهنگی انقلاب معرفی مینماید.
اندیشه های بیگانه ممکن است از طریق دشمنان یا دوستانی که مجذوب آرای دیگران شدهاند، نفوذ کنند. نمونه این گرایشها را در قرون اولیه اسلامی میتوان دید. مثلاً، مجذوب شدگان به پارهای اندیشه های فلسفی و آداب و رسوم ایرانی و تصوف هندی، نظریات و اندیشههایی را به عنوان خدمت، و نه به قصد خیانت، وارد اندیشههای اسلامی کردند.
بنابراین، در مسأله ورود و نفوذ اندیشه های بیگانه باید به زمینه های داخلی آن نیز توجه کرد. یکی از علل رواج مانوی گری و مزدک گرایی، عدم اجرای عدالت از جانب حکومتها بود.
۲. تجددگرایی افراطی در مقابل تمسّک به اسلام ناب، تجددگرایی افراطی یا التقاطی، و زهدگرایی منفی قرار دارد. تجددگرایی افراطی تلفیق اسلام با اندیشه های غیر اسلامی برای زیبا جلوه دادن آن میباشد. آنچه که مراحل پدیداری انقلاب و سپس گذار را به شدت از خود متأثّر میسازد، موضوع مدرنیته است. در اینجا نمیتوان در باب نسبت مدرنیته با انقلاب یا نسبت مدرنیته با دین، به تفصیل سخن گفت؛ تنها به این مطلب اشاره میشود که مدرنیته و مراحل پایین تر آن، یعنی مدرنیسم و مدرنیزاسیون، به طرز اجتنابناپذیری در بستر تحولات و مؤلّفههای انقلاب و حیات دینی حضور دارند: مدرنیسم، به خصلت شمولیت مدرنیته و مدرنیزاسیون به پذیرشهای متجددانه مدرنیته تأکید دارد. این پذیرش عمدتا خود را در مظاهر و مصنوعات جلوهگر میسازد و کمتر از عناصر مرکزی و اصلی همچون عقلانیت، خودیت، و ارکان کلیدی مدرنیته بهره مند است. به هر حال، منظور توجه دادن به حضور اجتناب ناپذیر فضای برخاسته از مدرنیته در جوامع دینی، همانند جامعه ماست.این حضور در مراحل مختلف انقلاب محسوس است؛ اما در مرحله شکلگیری انقلاب کمتر به چشم می خورد. در مراحل گذار است که مدرنیته یا شبه مدرنیته، آشکار میگردد و انقلابیون نمی توانند نسبت به تبعات آن بی توجه باشند. بی توجهی در این مقوله، یعنی تن دادن به نارسایی تفسیر انقلاب از مسایل نو. اگر هم انقلاب خصیصه دینی داشته باشد، به معنای نارسایی آن دین قلمداد خواهد شد.
به هر حال، انقلاب دینی باید تکلیف خود را با مسائلی از قبیل توزیع قدرت سیاسی ـ اقتصادی، علم آموزی جدید و مباحث روش شناسانه و فناورانه معلوم کند. دوران استقرار و ثبات انقلاب فرصت لازم را در این خصوص به نیروهای انقلاب میدهد. اما توجه به نوگرایی را نباید با بهت زدگی و انفعالگرایی و تأثیرپذیری خود فراموشانه در برابر مؤلّفه های مدرنیسم اشتباه گرفت.
۳. رواج سکولاریسم ترویج اندیشه سکولاریسم برای انقلابی که بر اساس یگانه انگاری دین و سیاست پاگرفته و جوهره آن را بر آمدن سیاست از دین تشکیل میدهد، سم مهلکی است که به پایههای آن آسیب جدی و جبران ناپذیری وارد میسازد.
«این همانی» دین و سیاست از قویترین نقاط یک جامعه دینی، به ویژه در عصر جدید، به شمار میآید. سادهترین و بهترین وضعیت برای یک جامعه دینی پذیرش این نکته است که دین و سیاست را جفتی توأمان بدانند و حتی بیش از آن، حالتی «این همانی» میانشان برقرار سازند. در چنین شرایطی، نقاط قوت دین و سیاست با هم رابطه تعاطی را تشکیل میدهند. سیاست به هنگام، منسجم و قوی میتواند پشتوانه لازم برای اعتبار و شکوه دین قرار گیرد و متقابلاً دین مقبول و مطلوب و جای گرفته در اعماق ذهن و قلب اعضای جامعه که در عین حال، خود در بردارنده آموزههای سیاسی است، تکیه گاهی مناسب برای سیاست شمرده میشود. چنین رابطهای را میتوان از سیره پیامبر و آثار اسلامی نیز اخذ کرد، ولی پرداختن به این مهم خارج از چهارچوب و حوصله این مقاله است.
اگر حکومت دینی حکومتی است که از صدر تا ذیل آن بر اساس دین تعریف میشود، بهترین راه مقابله با آن ارائه تفسیری از دین است که سیاست و اداره جامعه را در دست هر کس برتابد و دخالت دین در سازو کارهای حکومت و جامعه را نیز نپذیرد؛ دین را امری فردی و آن جهانی بداند و جامعه را از قلمرو الزامات دینی خارج سازد.
۴. جدایی حوزه و دانشگاهدر واقع یکی از کلیدیترین مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه اسلامی ما حفظ و تقویت وحدت دو نهاد حوزه و دانشگاه است که جدایی آنها آفتی بزرگ به شمار میآید. از مهمترین مراکز فرهنگی یک جامعه، که میتواند محافظ و توسعهدهنده فرهنگ آن باشد، مدارس و دانشگاههای آن کشور است؛ زیرا نسل آیندهساز هر جامعه معمولاً از این مسیر پرورش مییابد. از اینرو، در تهاجم فرهنگی به کشور ما نیز تلاش گستردهای از سوی بیگانگان و وابستگان آنها برای تغییر ارزشها و از خودبیگانگی صورت گرفته است که در پاسخ به آن موضوع اسلامی کردن دانشگاهها مطرح شد.
۵. فساد اداری و اجتماعیحضرت علی علیهالسلام میفرماید: همانا فلسفه نابودی رژیمهای پیشین این بود که حق مردم را ندادند تا آن را به رشوت خریدند، و راه باطلشان بردند و آنان پیرو آن گشتند.
۶. دنیاطلبی و اشتغال به زینتهای دنیویاگر زندگی تجملی و روحیه تکاثر طلبی در میان عناصر انقلابی فزونی گیرد و نیروهای انقلابی روحیه خود را از دست دهند، داعیه دفاع از انقلاب و ارزشهای آن تضعیف میشود. ابن خلدون نیز در بحث فراز و فرود تمدنها به دورانهای زیر اشاره میکند: دوران ظفر، دوران قدرت، دوره تجمل و فراغت، دوره خرسندی و بالاخره دوره اسراف و تبذیر و انحطاط. در دوران آخر، عصبیت (همبستگی اجتماعی) از بین میرود و تن آسایی، تجمل و حاکمیت روابط فزونی میگیرد.
امام صادق علیهالسلام در حدیثی میفرمایند: «ما ذئبان ضاریان فی غنم قد فارقها رعاوءها، احدهما فی اولها و الآخر فی آخرها بافسد فیها من حب المال و الثروه فی دین المسلم»؛ ضرر دو گرگ درنده که به ابتدا و انتهای گله بیچوپانی حملهور شوند هیچگاه از زیانی که از حب مال و جاهطلبی متوجه دین مسلمان میشود بیشتر نیست.
امام سجاد علیهالسلام نیز در یک روایت مفصل ریشه بسیاری از خصلتهای ناپسندیده، به ویژه جاهطلبی را در حب دنیا میداند و حب دنیا را ریشه هر خطا معرفی میکند.
و به گفته حضرت امام خمینی قدسسره دنیادوستی با شعب مختلفش و به ویژه جاهطلبی ممکن است انقلاب و نظام اسلامی را به سقوط بکشد؛ چنانکه در کنار تعهد عملی، نقش عمده تخصص علمی در رهبری نیز بر همگان آشکار است و فقدان آن میتواند در زمره آفات خطرناک انقلاب به شمار آید.
۷. فرار مغزهانداشتن برنامهای همه جانبه برای جلوگیری از مهاجرت تحصیلکردگان و متخصصان، و نیز مشخص نبودن مرزهای «تعهد» و «تخصص» موجب ظهور پدیده فرار مغزها به کشورهای دیگر جهان میشود. این امر از یک سو، انقلاب را از تواناییهای افراد متخصص محروم میکند و از سوی دیگر، به ابزاری در دست دشمنان برای جوسازی علیه انقلاب مبدّل خواهد شد.
۸. سوء مدیریت مدیران انقلابامام علی علیهالسلام عوامل افول دولتها را چهار چیز میداند: تباه نمودن اصول اساسی، فریبکاری، مقدم داشتن فرومایگان و مؤخر داشتن فرزانگان.
عوامل مزبور از ضعف یا سوء مدیریت مسؤولان حکومتی ناشی میشود و به تضعیف مشروعیت دولت میانجامد.
۹. ناتمام گذاشتن آرمانهای نهضتبه تعبیر استاد مطهری، متأسفانه تاریخ نهضتهای اسلامی صدساله اخیر، نشان از یک نقیصه در رهبری روحانیت شیعه دارد و آن اینکه روحانیت نهضتهایی را که رهبری کرده تا مرحله پیروزی بر خصم ادامه نداده است.
در مورد انقلاب اسلامی ایران هر چند وضعیت متفاوت است، اما هنوز همه آرمانهای داخلی و خارجی انقلاب تحقق نیافته است. تلاش در جهت تقویت و اجرای این آرمانها از طریق افزایش آگاهیهای عمومی و بسیج امکانات، به افزایش اقتدار و استحکام داخلی و نفوذ بینالمللی انقلاب میانجامد.
۱۰. ابهام طرحهای آینده انقلابانقلاب باید طرحهای روشن و خالی از ابهام و مورد قبول و تأیید رهبران ارائه دهد تا جلوی ضایعات گرفته شود. تجربه نشان داده است که کلیگویی و روشن نبودن طرحهای آینده، به تناقض در عمل منجر میشود و مشکلات اساسی به بار می آورد.
۱۱. تفرقه واختلافامام علی علیهالسلام راز تداوم انقلاب را دوری از تفرقه و تحکیم ارکان مودت و محبت و ترغیب و توصیه نسبت به آن معرفی مینماید. مهمترین عوامل تهدیدکننده بالندگی یک ملت از دیدگاه آن حضرت عبارتند از: کاشتن بذر نفاق و کینه در سینه، پشت کردن به یکدیگر، ترک یاری هم نوعان و تبدیل الفت و محبت به پراکندگی و تفرقه.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نیز پیوسته بر دوری از تفرقه و لزوم وحدت برای تداوم انقلاب تأکید داشتند. از دیدگاه ابن خلدون نیز «عصبیت» مهمترین عامل اعتلای یک ملت و تمدن محسوب میشود. عصبیت به مثابه رشته مشترکی، خانواده ملت را به هم پیوند میدهد. اصولاً وجود اختلاف سلیقه و عقیده امری طبیعی و انکارناپذیر است و همه افراد بشر با توجه به نوع آموزش، تربیتها، محیط زندگی خانوادگی و اجتماعی، روابط عاطفی و انسانی و برداشتهای خود از مسائل و پدیدهها، دارای دیدگاهها و نظرات خاص خود میباشند که لزوما با دیدگاههای دیگران یکسان نیست. تجمع گروهها و دستجات فکری زمانی ایجاد میشود که نسبت به عقاید اصولی، توافقهای کلی و عمومی وجود داشته باشد و هدف مشترکی دنبال شود.
معمولاً در هنگام احساس خطر برای ارزشها و معیارهای مورد علاقه و احترام تشکلها، بسیاری از اختلافات و نظرهای متفاوت و در عین حال غیر مهم نادیده گرفته میشود و صفبندیها هم منسجمتر میگردد.