چرا نباید آمریکا و اسرائیل را جدا دید
در تجاوز اخیر به ایران، بار دیگر روشن شد که آمریکا و رژیم صهیونیستی دو چهره از یک پروژهاند؛ یکی طراح و دیگری مجری و تفکیک میان این دو، خطایی راهبردی در تحلیل و سیاستگذاری است.

طی روزهای گذشته در برخی محافل سیاسی و رسانهای، گاه مواضع برخی افراد به گونهای بود که گویا میان آمریکا و رژیم صهیونیستی تفاوت است و این دو منافع و رفتارهای جداگانهای دارند و میتوان با یکی مذاکره و دیگری را محکوم کرد.تحلیل نقشآفرینی مشترک واشنگتن و تلآویو در تجاوز اخیرتحولات منطقهای و بینالمللی، بهویژه تجاوز اخیر ۱۲روزه علیه ایران، نشان میدهد امریکا و رژیم اشغالگر اسرائیل در سطح راهبردی نهتنها از هم تفکیکناپذیرند، بلکه اساساً «یک جریان» با دو چهرهاند؛ یکی فرمانده، دیگری سرباز؛ یکی اتاق عملیات، دیگری اجراکننده دستورات. همانگونه که محمدجواد لاریجانی در گفتوگو با خبرگزاری فارس تصریح میکند: «در تجاوز ۱۲روزه اخیر این دولت آمریکا بود که طراح، پشتیبان و مشارکتکننده آشکار در حمله به ایران بود و رژیم صهیونیستی صرفاً نقش یک لژیونر را ایفا کرد.»در جنگها، تحریمها، ترورها و فشارهای بینالمللی، معمولاً آمریکا پشت صحنه است و اسرائیل در میدان عمل میکند. بههمین دلیل، تفکیک بین این دو اشتباه بزرگی است، چون هر دو برای یک هدف کار میکنند و در یک مسیر هستند.
ضرورت تشخیص دقیق دشمن برای سیاستگذاری عاقلانهبسیاری از کارشناسان معتقدند که درک این واقعیت که آمریکا، طراح اصلی فتنهها و بحرانهای منطقهای است و صهیونیسم تنها بازوی میدانی آن محسوب میشود، لازمه هر سیاستگذاری عاقلانه است. محمد جواد لاریجانی نیز در این باره میگوید که «هدف نهایی آمریکا، سیطره کامل بر غرب آسیاست. در این سناریو، رژیم صهیونیستی نقش سگ نگهبان این سیطره را دارد.» وی ادامه میدهد که « با این حال متأسفانه برخی مسئولان از بیان نقش جنایتکارانه آمریکا خودداری کرده و تنها رژیم صهیونیستی را متهم میکنند که این خط فکری، ناخواسته در خدمت اهداف محور آمریکایی ـ صهیونی قرار میگیرد.»نادیدهگرفتن نقش آمریکا، آسیب به امنیت ملی است اگر کسی فقط اسرائیل را محکوم کند اما نقش آمریکا را نادیده بگیرد، در واقع نیمی از حقیقت را گفته و راه مقابله درست را هم گم میکند.این هشدار از آنجا حائز اهمیت است، که هرگونه نادیدهگرفتن نقش آمریکا، به معنای ناتوانی در طراحی پاسخ مناسب و عدم تشخیص دشمن واقعی است.از این منظر، تلاش برخی برای تمایز قائل شدن میان آمریکا و رژیم صهیونیستی نهتنها فاقد ارزش تحلیلی است، بلکه به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، «بیارتباط با واقعیتهای موجود» است.
جواد لاریجانی این الگوی تفکر را مدل برجامی مینامد و چنین توصیف میکند که « مدل برجامی، بسیار ابتدایی، غیرفنی و مبتنی بر سادهانگاری است… مبتنی بر این توهم که کلید رفع تحریمها در دست آمریکا است و برای رسیدن به توافق، باید امتیازهایی چون صنایع هستهای، توان دفاعی و حتی عدم تهدید آمریکا و رژیم صهیونیستی را بدهیم.»چنین نگرشی که بیتوجه به وحدت ساختاری و عملیاتی آمریکا و اسرائیل باشد به اعتقاد تحلیلگران دیگر هم، صرفاً تکرار یک بازی باخته است که دستاورد آن چیزی جز تحمیل بیشتر، فریب مجدد و جسور شدن دشمن نخواهد بود.تصویری روشن و مستند از هماهنگی تنگاتنگ آمریکا و اسرائیلعلی لاریجانی، مشاور رهبر معظم انقلاب نیز در مصاحبه اخیر خود تصویری روشن و مستند از هماهنگی تنگاتنگ آمریکا و اسرائیل در این جنگ ارائه کرد؛ تصویری که نشان میدهد امریکا و اسرائیل، نه دو بازیگر جدا، بلکه دو ضلع یک سناریوی از پیش طراحیشده علیه جمهوری اسلامی ایران بودهاند.
لاریجانی با استناد به اظهارات مقامات آمریکایی و صهیونیستی، تأکید میکند که این جنگ بدون چراغ سبز واشنگتن آغاز نشده و از ابتدا با هماهنگی کامل صورت گرفته است. نتانیاهو هم صراحتاً گفت «این حمله با اطلاع کامل واشنگتن انجام شد»، که این نشان میدهد که ادعای مذاکره از سوی ترامپ تنها یک فریب تاکتیکی برای پنهان کردن سناریوی حمله بود. لاریجانی با اشاره به ضربالاجل ادعایی ترامپ برای مذاکره با ایران (۶۰ روز) و زمانبندی هماهنگ آن با حمله، نتیجه میگیرد که تمام روندها ـ از وعده مذاکره تا لحظه حمله ـ با هدف فریب طراحی شده بود. اینکه آمریکا از سویی برای مذاکره دعوت میکند و از سوی دیگر اسرائیل را به عملیات تشویق میکند، نشاندهنده دو نقش مکمل در یک پروژه است، یعنی جنگ را اسرائیل آغاز میکند، ولی طراحیاش از واشنگتن است.در نهایت، لاریجانی از مجموعه وقایع چنین نتیجه میگیرد که آمریکا و اسرائیل در این جنگ یک واحد سیاسی-نظامی بودند. آمریکا مسئول طراحی و پوشش دیپلماتیک و رسانهای بود و اسرائیل بازوی اجرایی و حمله. به تعبیر لاریجانی، این جنگ، پردهای از یک پروژه مشترک بود که هدف نهایی آن «سرنگونی نظام جمهوری اسلامی» بود، اما با شکست مواجه شد.
پیامدهای راهبردی یک خطای محاسباتیاز منظر راهبردی، تداوم این اشتباه محاسباتی میتواند تبعات جبرانناپذیری برای منافع ملی در پی داشته باشد؛ از تضعیف اراده دفاعی گرفته تا نفوذ بیشتر دشمن در ساختارهای تصمیمسازی. بنابراین، تفکیک میان آمریکا و اسرائیل نهتنها خطایی تحلیلی، بلکه به امنیت ملی ضربه میزند.در نهایت باید گفت که اگر سیاست خارجی ایران بخواهد بر پایه واقعگرایی و صیانت از عزت ملی بنا شود، چارهای جز اتخاذ راهبردی هماهنگ علیه «محور آمریکا ـ اسرائیل» ندارد؛ محوری که با دو ماسک و یک هدف، همواره درصدد تضعیف استقلال ایران و تسلیمسازی نظام اسلامی بوده است.