سختگیری‌های خانواده کار دست دختر جوان داد

 تحقیقات در این پرونده از چند روز پیش و زمانی آغاز شد که ماموران یکی از واحد‌های گشت انتظامی تهران بزرگ در یکی از خیابان‌های جنوب شرق تهران به خودروی پرایدی مشکوک شدند که دختر نوجوان و پسر جوان سوار آن بودند، به همین دلیل دستور ایست دادند.

پسر جوان که رانندگی می‌کرد با شنیدن دستور ایست، تصمیم به فرار گرفت، اما در نهایت بعد از تعقیب و گریز در چند خیابان مجبور به توقف شد و دختر نوجوان و پسر راننده دستگیر شدند.

پسر راننده ابتدا گفت: این دختر مسافر بود و من قصد داشتم او را برسانم، اما، چون گواهینامه همراهم نبود ترسیدم و فرار کردم.

تحقیقات از پسر و دختر ادامه داشت تا اینکه در نهایت دختر ۱۴ ساله گفت: حقیقت این است که من از خانه فرار کرده‌ام. چند سال قبل پدر و مادرم از هم جدا شدند. پس از آن من با پدر و برادرم زندگی می‌کردم.   برادرم گاهی پیش مادرم می‌رفت، اما پدرم اصلا به من اجازه نمی‌داد به دیدن مادرم بروم. اگر سرم در گوشی بود گیر می‌داد یا اگر در خیابان آشنا یا همسایه‌ای را می‌دیدم که به هم لبخند می‌زدیم یا صحبت می‌کردم پدرم من را کتک می‌زد و حتی گاهی حبسم می‌کرد. یکبار مرا حبس کرده بود و اجازه نمی‌داد مدرسه هم بروم، من هم به دوستانم پیام دادم و آنها به مدیر مدرسه گفتند. مدیر مدرسه آمد و او را مجبور کرد که اجازه بدهد مدرسه بروم.

این دختر ادامه داد: ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شد و از آن بدتر عمویم بود. او هم گیر می‌داد. حتی او هم من را کتک می‌زد. برای همین از وضعی که پدر و عمویم برایم درست کرده بودند خسته شده بودم. این ماجرا‌ها ادامه داشت تا اینکه چند وقت پیش با پسری آشنا شد.

این دختر در مورد آشناییش با پسر رویاهایش گفت: این پسر پس از مدتی به من ابراز علاقه کرد و گفت  با من ازدواج می‌کند. آن موقع بود که به او گفتم اوضاع خانوادگی من پیچیده است و توضیح دادم چه شرایطی دارم. آن پسر پیشنهاد داد فرار کنم. او گفت ما یک باغ داریم و می‌توانی آنجا زندگی کنی و بعد هم با هم عروسی می‌کنیم. من هم به او اعتماد کردم و از خانه بیرون آمدم. البته سر قرار که آمدم آن پسر گفت دوستم را می‌فرستم خودم نمی‌توانم بیایم و همین کار را هم کرد  ودوستش را فرستاد.

پس از آن که دختر نوجوان همه چیز را به پلیس گفت، پسر راننده هم مجبور به اعتراف شد و گفت: چیزی که این دختر می‌گوید درست است، دوستم به من گفت دوست دختر دارم، برو او را بیاور. دوستم به من گفته بود قصد دارم به او تجاوز کنم و مدتی هم در خانه باغ نگهش دارم. چون دوستم خیلی خواهش کرد قبول کردم، اما از همان اول گفتم من فقط سر قرار می‌روم و می‌آورمش و در کار‌های دیگر دخالت نمی‌کنم. من اهل تجاوز نیستم، البته به دختر هم نگفتم دوستم چه نیتی دارد.

در پی این اعتراف پسر راننده بازجویی از او با بازداشتش ادامه دارد و متهم اصلی  هم تحت تعقیب قرار گرفته است. همچنین دختر نوجوان بعد از صحبت با خانواده‌اش نزد آنها بازگردانده می‌شود. 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.