چرا احکام دینی زنان و مردان باید متفاوت باشد؟!

تفاوت های جسمی و روحی مرد و زن موجب می شود احکام آنها که از سوی خالق آنها (داناترین شخص به ویژگی ها و تفاوت آنها) تشریع شده، به منظور تناسب یافتن با ویژگی های شخصیتی آنها، مختلف و متفاوت باشند. جنس زن براى انجام وظایفى متفاوت با مرد آفریده شده و به همین دلیل احساسات متفاوتى دارد.

قانون آفرینش، وظیفه حساس مادرى و پرورش نسل هاى نیرومند را بر عهده او گذارده به همین دلیل سهم بیشترى از عواطف و احساسات به او داده است در حالى که طبق این قانون وظایف خشن و سنگین تر اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بیشترى از تفکر به او اختصاص یافته است. بنابراین تفاوت ها، تشریع احکام یکسان و اختصاص حقوق و تعریف نقش های یکسان برای دو جنسی که تفاوت های ماهوی با همدیگر دارند، نه تنها عادلانه نیست بلکه بسیار هم غیرمنطقی است.

در مواجهه با مباحث زنان و تفاوت تکالیف و احکام آنان با مردان، دو دیدگاه اساسی وجود دارد. عده ای خصوصا در دنیای غرب تلاش می کنند میان زن و مرد از لحاظ قوانین،‌ مقررات، حقوق و وظایف، وضع واحد و مشابهی پدید آورند و تفاوت های طبیعی و غریزی جسمی و روحی زن و مرد را نادیده بگیرند. برخی دیگر خصوصا با عنایت به آموزه های اسلام، معتقدند که زن و مرد در جهاتی متعدد با یکدیگر تفاوت دارند و خلقت و طبیعت، آنها را یکنواخت نخواسته است و لذا در موارد بسیاری از حقوق، تکالیف و مجازات‌ ها وضع مشابهی ندارند.

بر این اساس، تفاوت هایی که در برخی‌ احکام اسلام بین زن و مرد وجود دارد، شائبه بی عدالتی احکام اسلامی و نگاه تبعیض آمیز این دین آسمانی را علیه زنان در ذهن برخی از مردم به وجود آورده است. ما در اینجا برای رفع این شبهه می کوشیم نظر اسلام را درباره اصل وجود این تفاوت های جسمی و روحی و آثار اجتماعی و حقوقی و شرعی مترتب بر آن را بیان کنیم و توضیح بدهیم.

سرشت و طینت الهی واحد زنان و مردان در آفرینش

اولین پرسش در زمینه تفاوت زن و مرد این است که آیا زن و مـرد‌ از نـظر ماهیت و اصل‌ آفرینش‌ تفاوتی با هم دارند یـا خیر؟ آیا تفاوت زن و مرد ریـشه در تـفاوت آنها در سرشت و طینت شان دارد؟ آیا آن ها دارای دو سرشت‌ متفاوت اند؟ پاسخ به این‌ سؤال نوع نگرش به‌ زن‌ و مرد را متفاوت‌ خواهد کرد اما پیش از پاسخ به این پرسش باید این اصل مهم اسلامی و قرآنی را در نظر بگیریم که در دیدگاه دینی، تفاوتی بین زن و مرد در اصل خلقت و بهره مندی از گوهر آفرینش وجود ندارد.

درباره خـلقت زن و مـرد، آیات‌ متعددی وارد شده اند که شاید مهم ترین‌ و صریح ترین آنها آیه اول سـوره نـساء است که در آن می خوانیم: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیرًا وَنِسَاء»؛ (ای مردم بترسید از پروردگارتان، آن که، شما را از یک تن بیافرید و از آن یک تن همسر او را و از آن دو، مردان و زنان بسیار پدید آورد).

قرآن پس از سفارش به‌ تقوا داشتن‌ از پروردگاری که انسان را خلق کرده است می فرماید: همان پروردگاری کـه‌ شـما‌ را‌ از نـفس واحدی آفرید و همسرش را نیز از همان نفس و ماهیت خلق کرد و از این دو صنف، مردان‌ و ‌‌زنان‌ فراوانی پدید آمدند. این آیه تصریح می کند که‌ همه انسان ها، اعم‌ از‌ زن و مرد، از«یک‌ نفس» آفریده شده‌ اند. مرحوم طبرسی‌ در ایـن باره می فرماید: مراد از«نفس»در آیه، به اجماع همه مفسّران آدم(علیه‌ السّلام‌) است. این بدان معناست که جمله افراد بشر اعم از زن و مرد از یک ریشه و اصل‌ سرچشمه می گیرند و گوهر آفرینش‌ آنها به یک‌ گوهر‌ و یک نفس‌ برمی گردد.

تفاوت زنان و مردان در نیروهای جسمی و روحی و اقتضای این تفاوت ها

برخورداری مشترک زن و مرد از این گوهر الهی، لزوما به این معنا نیست که آنها در همه چیز برابرند و همراه یکدیگر گام بردارند. با توجه به اختلاف دامنه دارى که بین نیروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد، روشن می شود که لازم نیست این دو جنس در همه چیز مساوی باشند. جنس زن براى انجام وظایفى متفاوت با مرد آفریده شده و به همین دلیل احساسات متفاوتى دارد.

قانون آفرینش، وظیفه حساس مادرى و پرورش نسل هاى نیرومند را بر عهده او گذارده به همین دلیل سهم بیشترى از عواطف و احساسات به او داده است در حالى که طبق این قانون وظایف خشن و سنگین تر اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بیشترى از تفکر به او اختصاص یافته. بنابراین اگر بخواهیم عدالت را اجرا کنیم باید پاره اى از وظایف اجتماعى که نیاز بیشترى به اندیشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گذارده شود و وظایفى که عواطف و احساسات بیشترى را مى طلبد بر عهده زنان و به همین دلیل مدیریت خانواده بر عهده مرد و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است.

اما چرا این چنین است؟ زنان و مردان مشخصا چه تفاوت های جسمی و روانی با یکدیگر دارند که موجب تفاوت آنها می شود؟ در پاسخ به این سؤال می گوییم که حتی با صرف نظر از تفاوت های زنان و مردان در مواردی همچون اختلاف کروموزوم ها، تفاوت در هورمون ها، غدد و میزان ترشح آنها، تفاوت نوع سلول ها، تفاوت دستگاه تناسلی و پیچیدگی آن نزد زنان، تفاوت در طول عمر، تفاوت در استخوان بندی بدن به خصوص جمجمه و استخوان های لگن و…؛ جدا از همه این تفاوت های جسمی که مورد تأیید و تأکید دانشمندان، پزشکان و فیزیولوژیست های رشته‌های علمی گوناگون واقع شده است، مردان و زنان تفاوت های بسیار برجسته ای نیز در مسائل روانی و شخصیتی دارند.

پسران در محاسبه مسائل مربوط به فضا و ریاضیات، به خصوص در هندسه تجسمی موفق تر از دختران هستند و دختران در یادگیری زبان های خارجی و ظرائف هنری، توانمندتر از پسران اند. علاوه بر آن مردان در دریافت و تحلیل مفاهیم انتزاعی بهتر از زنان اند، وسعت بخشی از مغز که هنگام درگیری زنان با خاطرات غم انگیز فعال می ‌شود، هشت برابر مردان است و مغز مردان به گونه ای طراحی شده که اطلاعات را منظم تر و مرتب تر دسته بندی می کند. مغز پسران برای واکنش به اشیاء و اشکال و مغز دختر ان برای حساسیت در برابر انسان ها و چهره ها طراح شده است.

شکل گیری هویت دختران، تنها برای استقلال شخصیت نیست بلکه برای همکاری و صمیمیت و مراقبت از دیگران نیز هست. در حالی که هویت پسران از اساس برای استقلال و رقابت و فردیت شکل می گیرد. گفت و گو و تبادل نظر برای پسران، وسیله ای برای انتقال پیام است اما برای دختران، بیشتر ابزاری برای ارتباط عاطفی و همدلی است. از دوره کودکی، خودنمایی در دختران بیشتر به چشم می خورد و با آرایش ظاهر و پوشیدن لباس زیبا به لذتی وصف ناپذیر دست می یابد. مردان عصبانیت خود را غالبا به صورت خشونت های فیزیکی اعمال می کند و به رقابت میل بیشتری دارد اما زنان عصبانیت خود را بیشتر به شکل غیرمستقیم، یعنی مقاومت منفی که گاه به شکل قهر، کینه توزی، سکوت یا شایعه پراکنی است، ظاهر می سازند.

تفاوت زنان و مردان در مدیریت عواطف و احساسات

علاوه بر این موارد، تفاوت روانی مهم دیگری نیز بین زنان و مردان وجود دارد. تسلّط بر خود و ضبط و مهار عواطف و احساسات، شرط اول تفکر صحیح و سنجش و داوری درست است و زن در این زمینه آسـیب پذیرتر و ناتوان تر است. زیرا‌ شدت‌ عاطفه در‌ زنان مانعی‌ جدی از نگرش عـقلانی بـه مـسأله است اما مرد چون عواطف ضعیف تری دارد با سهولت بیشتری می تواند بر خود‌ تسلّط یابد و با فرو نشاندن گرد و غباری که‌ عواطف و احساسات برمی انگیزند به‌ روشنی‌ و وضوح‌ واقعیات را ببیند و از سـر واقع بینی حکم و داوری کند.

به تعبیر دیگر، تفکر واقع بینانه و ژرف نگرانه و درست فقط در ‌‌فضای‌ خالی از عواطف و احساسات روی می نماید. بنابراین پیش‌ از هر کار باید این عوامل مزاحم را از صحنه‌ خارج‌ کرد. در‌ زنان این طرد و اخراج‌ با دشواری بسیار صورت می پذیرد و در مرد با صعوبت کمتر. اینکه قدرت تعقّل‌ در مرد‌ بیشتر است ناشی از قوت خود مرد نیست بلکه معلول صفت دشمنان تعقّل‌ در اوست. در واقع می توان‌ گفت قدرت تعقّل‌ در هر دو‌ جنس‌ وجود دارد ولی در مرد به‌ لحاظ اینکه مانع کمتر می باشد، اقتضای‌ تعقّل بیشتر است.

همه این تفاوت ها موجب می شود احکام زنان و مردان که از سوی خالق آنها (داناترین شخص به ویژگی ها و تفاوت آنها) تشریع شده، به منظور تناسب یافتن با ویژگی های شخصیتی آنها، مختلف و متفاوت باشند. مثلا در مسأله قضاوت در اسلام، زنان نمی توانند قاضی شوند. شاید یکی از حکمت های این حکم این باشد که قاضی بـا شـنیدن یـا تخیل و تصور اتهاماتی طرح شده در محکمه، هر چند مـصنوعی، شـدیدا نـگران و مـضطرب مـی شود و آرامـش‌ روحی‌ و روانی ای را که برای قاضی در مقام استماع و بررسی گـفته ها و تصمیم گیری ضروری است به آسانی از دست می‌دهد. زیرا زنان در‌ ایمان‌ قوی‌ و در مقام خشم و خشنودی بسیار سریع عمل می کنند.

از آن گذشته خوش باوری‌ زنان‌ به‌ قدری است که سریع تر از حد معمول و متعارف به نـتیجه مـی رسند و مطمئن‌ می شوند‌ و رأی می دهند و نیز بیشتر از مردان تحت تأثیر عوامل احساسی و عاطفی قرار‌ می گیرند.‌ یعنی اگر تطمیع شوند و یا جان و مال خود یا فرزندان شان مورد‌ تهدید‌ قرار‌ گیرد دست و زبـان شان از صـدور رأی و اجرای حکم سست می شود و در‌ نتیجه‌ اگر حکم خلاف هم ندهد حکم به حق نمی دهد و پرونده را متوقف‌ می کند.

مثال دیگر تفاوت حکم زنان و مردان در موضوع «قصاص» است. ممکن است بعضى ایراد کنند که در آیات قصاص دستور داده شده که نباید «مرد» بخاطر قتل «زن» مورد قصاص قرار گیرد. مگر خون مرد از خون زن رنگین تر است؟ چرا مرد جنایتکار به خاطر کشتن زن و ریختن خون ناحق، از انسان هایى که بیش از نصف جمعیت روى زمین را تشکیل مى‏ دهند قصاص نشود؟

در پاسخ باید گفت: مفهوم آیه این نیست که مرد نباید در برابر زن قصاص شود بلکه همان طور که در فقه اسلام مشروحاً بیان شده اولیاى زن مقتول مى توانند مرد جنایتکار را به قصاص برسانند به شرط آنکه نصف مبلغ دیه را بپردازند. به عبارت دیگر منظور از عدم قصاص مرد در برابر قتل زن، قصاص بدون قید و شرط است ولى با پرداخت نصف دیه کشتن او جایز است. لازم به توضیح نیست که پرداخت مبلغ مزبور براى اجراى قصاص نه به خاطر این است که زن از مرتبه انسانیت دورتر است و یا خون او کم رنگ تر از خون مرد است این توهمى است کاملا بی جا و غیرمنطقى که شاید لفظ و تعبیر «خون بها» ریشه این توهم شده است. پرداخت نصف دیه تنها به خاطر جبران خسارتى است که با قصاص گرفتن از مرد متوجه خانواده او مى شود.

توضیح اینکه: مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مى شوند و با فعالیت هاى اقتصادى خود چرخ زندگى خانواده را به گردش درمى آورند بنابراین تفاوت میان از بین رفتن «مرد» و «زن» از نظر اقتصادى و جنبه هاى مالى بر کسى پوشیده نیست که اگر این تفاوت مراعات نشود خسارت‏ بى دلیلى به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بى گناه او وارد مى شود لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد رعایت حقوق همه افراد را کرده و از این خلأ اقتصادى و ضربه نابخشودنى که به یک خانواده مى خورد جلوگیرى نموده است. اسلام هرگز اجازه نمى دهد که به بهانه لفظ «تساوى» حقوق افراد دیگرى مانند فرزندان شخصى که مورد قصاص قرار گرفته پایمال گردد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.