ولایت باطنی ائمه و شبهات آن

یکی از شبهاتی که بر اصل امامت وارد شده، شبهه ناسازگاری اصل امامت با اصل خاتمیت رسل است که در این نوشتار آن شبهه را آورده و بررسی خواهیم کرد.

۱ – شبهه ناسازگاری امامت با خاتمیت
کلام در بررسی شبهاتی درخصوص ناسازگاری اصل امامت با اصل خاتمیت رسل است. برخی مدعی‌اند که «خاتمیت، پایان و خاتمه حجیت، قداست و پذیرش بدون مطالبه دلیل است، چراکه آنها جزء مختصات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودند و با رحلت آن حضرت، دیگر ما به انسانی قائل نیستیم که قول و فعلش برای ما حجت و شخصیت حقوقی داشته باشد که دارای قداست و موجب تعبد و التزام به آن بدون مطالبه دلیل واجب باشد، برای اینکه حجیت ذاتی شخصیت‌های دینی به پیامبران اختصاص داشته و در آیین اسلام تنها حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از آن بهره‌مند بود.

بر این اساس جایگاه ویژه‌ای که شیعیان به امامان می‌دهد و آنان را دارای مقام قدسی و حجت الهی وصف می‌کند، با اصل خاتمیت تعارض دارد» دکتر سروش در این وادی در جاهای متعدد حکمفرمایی کرده و نظریه فوق را نوعی «غلو» شمرده است. البته پیش از سروش برخی دگر‌اندیشان شیعی چون ابوالفضل برقعی اشکال فوق را مطرح کرده بودند.
شیعیان معتقدند حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) و دوازده امام با عالم غیب و فرشتگان مرتبط بوده و فرشتگان الهی بر آنان فرود می‌آیند. چنین توصیفی از ائمه اطهار- که در لسان روایات به «محدث» و «مفهمون»، «ملهمون» تعبیر می‌شود، با اصل خاتمیت نبوت تهافت دارد. پیشتر شاه ولی‌الله دهلوی در این زمینه گزارش شد که می‌گفت: «ایشان (شیعیان)…. وحی باطنی در حق امام تجویز می‌نمایند. پس در حقیقت ختم نبوت را منکرند… و این با پیامبری تفاوت چندانی ندارد.»

۲ – نقد و بررسی
در نقد این شبهه نکات ذیل قابل توجه است.

۲.۱ – فراتری امامت و ولایت از نبوت
نبی با نفس قدسی خویش و عنایت الهی می‌توانند با عالم غیب مرتبط شده و از طریق وحی شریعت آسمانی دریافت و به ابلاغ و تبلیغ آن بپردازد و یا حداقل با دریافت ماموریت آسمانی به تبلیغ و زدودن آفت شریعت پیشین دست زند که در اصطلاح از قسم اول به پیامبران تشریعی و از قسم دوم به پیامبران تبلیغی تعبیر می‌شود. اما در میان پیامبران برخی پیدا شدند که علاوه بر ارتباط غیبی و دریافت شریعت به ارتباط خاص با مقام قدسی الهی مفتخر شدند که آن مقام اعلی و کامل از کشف و مواجهه با تجلیات الهی است. مصداق روشن آن اعطای مقام امامت توسط خداوند به حضرت ابراهیم بعد از گذشت سال‌ها از مقام نبوت وی می‌باشد.

از آن کاملا برمی آید که مقام امامت مافوق مقام نبوت می‌باشد. از این‌رو عارفان مسلمان نظریه اصالت و گوهرانگاری مقام ولایت بر مقام نبوت را مطرح کردند، به این صورت که انسان‌های دارای مقام ولایت و امامت با اتصال و مواجهه با فرشتگان به تعبیر دینی و یا عقل مجرده به تعبیر فلسفی و عرفانی می‌توانند از طریق آنان اسرار و اخبار غیبی را دریافت کنند که آن شامل معارف دینی نیز می‌شود، این نوع مواجهه با امر قدسی مرهون داشتن نفس زکیه و تکامل یافته است که با عنایت الهی میسور می‌شود.
این نوع مواجهه با انسان‌های کامل با امر قدسی از طریق وحی اصطلاحی و دریافت شریعت نیست تا بر آن نبوت خصوصا نبوت تشریعی صدق کند و با اصل خاتمیت ناهمخوان باشد. ابن‌عربی عارف نامور جهان اسلام در این‌باره می‌گوید: «ان الولایه هی الفلک المحیط العام و لهذا لم تنقطع و لها الانباء العام و اما نبوه التشریع و الرساله فمنقطعه و فی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قد انقطعت فلانبی بعده، یعنی مشرعا او مشرعا له و لارسول و هو المشرع الاان الله لطیف بعباده فابقی لهم النبوه العامه التی لاتشریع فیها» وی در جای دیگر می‌گوید: «فالخلیفه عن الرسول من یاخذ الحکم بالنقل عنه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او بالاجتهاد الذی اصله ایضا منقول عنه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و فینا من یاخذ عن الله فیکون خلیفه عن الله بعین ذلک فتکون الماده له من حیث کانت الماده لرسوله»
همو اشاره می‌کند که حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در هر دو مقام یعنی مقام نبوت و ولایت به نقطه کمال و اوج نایل آمده و دیگران تابع او هستند. بر این اساس ممکن است بعد از دوره خاتمیت پیامبر اسلام بعضی انسان‌ها پیدا شوند که به نقطه تکامل معنویت و مقام ولایت نایل آمده و مورد توجه و عنایات الهی قرار گیرند و در پرتو آن با عالم غیب و درجات مختلف آن ارتباط برقرار نموده و اخبار غیبی را از آن ناحیه دریافت کنند، که وجود چنین انسان‌هایی و پذیرش آن با اصل خاتمیت منافات ندارد، چراکه آنان مدعی مقام نبوت و دریافت شریعت جدید یا ابلاغ وحی نیستند و امر خاتمیت تنها به این ادعا مهر پایان زده است. پس اصل ادعا ارتباط با عالم غیبی و فرود فرشتگان امر ممکن و مطابق آیات نیز بر غیر پیامران واقع شده است اما بحث دیگر تطبیق آن مقام بر مصادیق خود است.
امام‌ خمینی در بیان فراتری، در مقایسه ولایت و امامت نسبت ‌به نبوت معتقد است که نبوت برخلاف ولایت، مظهر اسمی از اسمای حق نیست؛ زیرا «نبی» از اسمای خداوند نمی‌باشد و جهت این‌سویی و خلقی دارد، اما ولایت مظهر اسم «ولیّ» است و جنبه آن‌سویی و حقی دارد. به‌ همین دلیل نبوت (نبوت تشریعی) منقطع و پایان‌پذیر است؛ ولی ولایت انقطاع ندارد و در دو عالم مظهر دارد و مظاهر «ولی» در این عالم، پس ‌از ختم نبوت تشریعی، ظهور و بروز دارد.

به اعتقاد ایشان، ولی مطلق در همه عوالم و این عالم کسی است که مظهر حضرت ذات به مقام جمعی و اسم جامع الله باشد و آن مقام ولایت پیامبر ختمی‌ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که مظهر اسم جامع الله است و دیگر اولیاء (علیهم‌السّلام) مظاهر و تجلیات او شمرده می‌شوند. همچنان‌ که نبوت همه انبیا (علیهم‌السّلام) مظهر نبوت او و شرایع آنان مظهر شریعت اوست. امام‌ خمینی معتقد است در نشئه ظاهر، گاهی نبوت ظاهر و ولایت پنهان است و گاهی ولایت ظهور پیدا می‌کند. مظهر اولی این ولایت و نبوت و خلافت مطلقه حضرت ختمی‌مرتبت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که به نبوت ظاهر شده‌ است و با ظهور او نبوت پایان‌یافته است.

و به جهت اتحاد حقیقت محمدیه و علویه، علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) نیز مظهر ولایت مطلقه کلیه است. ایشان حیطه خلافت و نبوت الهی را بر اساس اسمای حاکم بر آنها می‌داند؛ ازاین‌جهت هر چه حیطه آن اسم الهی بیشتر باشد دایره ولایت و خلافت گسترده‌تر و جامع‌تر است و ازآنجاکه پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مظهر اسم جامع الله است، خلافت او دائمی، محیط، ازلی و ابدی خواهد بود. امام‌ خمینی خلیفه اعظم الهی را همان اسم الله می‌داند که اصل ظهور جمیع اسمای دیگر و ربّ حقیقت محمدیه است که این خلافت با حقیقت ولایت علویه متحد است.

۲.۲ – اعتراف اهل‌سنت به اصل الهام و مکاشفه
اکثر عالمان اهل سنت اعم از متکلم، محدث و مفسر به اصل وجود الهام و مکاشفه بر غیر پیامبران اعتراف نموده‌اند، چراکه وقتی مسئله‌ای مورد نص قرآن کریم باشد، مخالفت با آن جایز نیست، لذا مفسران اهل سنت مانند مفسران شیعی در تفسیر آیات الهام و وحی بر غیر پیامبران، وحی به غیر پیامبر را بر معنای الهام و القا در قلب و نوعی مکاشفه اخذ و تفسیر نمودند.
ابن‌تیمیه – از علمای اهل سنت که سلفی‌گری و مشرب ظاهرگرایی او معروف است- الهام را برای آحاد مومنان ممکن می‌داند لکن با مشرب سنی‌گری‌اش این نکته را هم می‌افزاید که الهام و مکاشفه هیچ کس به پای مکاشفه الهام عمر خلیفه دوم نمی‌رسد. فخر رازی در ذیل آیه ۳۱ سوره فصلت به تاثیر ملائکه در ارواح بشری از طریق الهام، مکاشفه و مقامات معنویه تاکید داشته است.
عبدالوهاب شعرانی (م۹۷۳ق) تصریح می‌کند فرشته بر «ولی» اخبار شریعت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را چنان مستقیما گزارش می‌کند که گویا «ولی» این اخبار و معارف را از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اخذ نموده است. [۱۹] علاوه آنکه در منابع روایی اهل سنت برخی از شخصیت‌های خودشان مانند عمر «محدث» توصیف شده است [۲۰] [۲۱] که لازمه محدث بودن، الهام و فرود فرشته است. غزالی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت نقل می‌کند که از امت اسلام «محدث‌هایی» هست که عمر از شمار آنهاست.
حال سئوال این است که اگر الهام و فرود فرشتگان و مقام محدث بودن برای جناب عمر بن خطاب، خلیفه ثانی از سوی اهل سنت روا دانسته می‌شود و برای این امر با اصل خاتمیت هیچ تعارضی انگاشته نمی‌شود آیا روا نیست که این امر در مورد شخصیتی چون حضرت امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) که اولا روایات متعددی درخصوص ولایت و امامت ایشان و فرزندان ایشان بعد از پیامبر از سوی حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد گردیده است و ثانیا در درجات و کمالات انسانی بعد از پیامبر دوم فرد ابناء بشریت است به نحوی که زلال وجود ربانی‌اش سیراب‌کننده کام تمام تشنگان حقیقت و رهیافتگان به دریای معرفت است نیز بحث الهام و فرود فرشتگان برای این جناب و سلسله امامان رواداشته شده و برای این ارتباط منافاتی با خاتمیت فرض نشود.

۲.۳ – تصریح به روح باطنی در روایات نبوی
پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خود و اهل بیتش را در روایات مختلف به «موضع الرساله و مختلف الملائکه و معدن العلم» توصیف می‌نمودند که بر عنایت خاص خداوند بر اهل بیت دلالت می‌کند که محل رسالت الهی و محل فرود آمدن فرشتگان و معدن علم است. «نحن اهل بیت طهرهم الله من شجره النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه و بیت الرحمه و معدن العلم»
علاوه بر آن حضرت علی (علیه‌السّلام) که از دوران کودکی قرین و همراه پیامبر در غار حرا و غیره بود، هنگام نزول وحی نور وحی را دیده و رایحه نبوت را استشمام نموده و جبرئیل را نیز مشاهده و صدایش را می‌شنیدند. «اری نور الوحی و الرساله و اشم ریح النبوه و لقد سمعت رنه الشیطان حین نزول الوحی علیه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)…»

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ضمن تائید این مسئله به این نکته متذکر می‌شد که علی (علیه‌السّلام) مانند پیامبر است و فرق آن دو در خاتمیت نبوت یا رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. «انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الاانک لست بنبئی؛ تو‌ای علی می‌شنوی هرآنچه را که من می‌شنوم و می‌بینی هرآنچه را که من می‌بینم و در این امر تفاوتی میان ما نیست مگر آنکه تو نبی نیستی»

ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه، در آخر خطبه سوم، مشابه روایت اول نبوی را از امام علی (علیه‌السّلام) نقل می‌کند که فرمود: «نحن اهل بیت النوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه و عنصر الرحمه و معدن العلم و الحکمه…»[۳۲] از طریق اسناد شیعی روایات بسیاری در برخورداری امامان از روح باطنی و القای الهام توسط ملائکه بر آنان گزارش شده است که شیخ کلینی در کافی و علامه مجلسی در بحار الانوار به تفصیل بدان‌ها پرداخته‌اند.

۲.۴ – پاسخ نقضی به دعاوی دهلوی
شاه ولی‌الله دهلوی کوشیده است با مستمسک‌ها و حیل مختلف الهام و وحی باطنی ائمه اطهار را نقد و جرح کند. وی سنگ بنای استدلال خود را بر یک رویای خود گذاشته است که در آن رویا موفق شده است بنا بر ادعای خود روح پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را مشاهده کند، وی مدعی است: «در عالم رویا از روح پیامبر درباره مذهب تشیع سئوال کردم و حضرت فرمود مذهب ایشان باطل است»
سئوال این است که آیا رویای وی یک رویای صادق است که واقعه وی به ارتباط با روح پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مفتخر شده، به گونه‌ای که موفق شده از روح پیامبر سئوال نموده و پاسخ شنود؟ یا اینکه رویای وی کاذب است و دهلوی صرفا دچار خیال شده که با روح پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ارتباط برقرار نموده است؟
پاسخ این سئوال از دو حال بیرون نیست. اگر پاسخ مثبت باشد معلوم می‌شود که ارتباط با ملکوت آن هم ارتباط با روح پیامبر اسلام ولو از طریق یک رویای صادق امری ممکن است که بر شخصیتی مثل دهلوی اتفاق می‌افتد و این را هم می‌دانیم که وحی بعضی از پیامبران از طریق رویاهای صادق صورت می‌گرفت. در این فرض این سئوال را مطرح می‌کنیم، چرا آقای دهلوی خود با ادعای الهام برای خویش وقوع الهام و مکاشفه برای امامان شیعه – که اهل سنت نیز قطعا اعتقاد دارند مقام امام علی (علیه‌السّلام) و دیگر امامان از دهلوی بالاتر است – را برنمی‌تابد؟

آیا واقعا فکر می‌کند که وی به مقامی از عرفان و ولایت باطنی دست پیدا کرده است که – العیاذ بالله – امثال امام علی (علیه‌السّلام) از آن بهره‌ای ندارند؟!!!
علاوه اینکه در این فرض یعنی ادعای مکاشفه خود و رد الهام امامان ادعای وی نیز با رویا و استدلال خویش ناسازگار می‌افتد آنجا که می‌گوید: «چون از آن حال افاقت دست داد در لفظ امام تامل کردم که ایشان (شیعه)… وحی باطنی در حق امام تجویز می‌نمایند، پس در حقیقت ختم نبوت را منکرند» در این استدلال دهلوی می‌کوشد هر نوع وحی باطنی را مخالف نبوت و ختم آن معرفی کند، اما خود ادعای وحی باطنی نموده است!!!

فرض دوم رویای دهلوی پاسخ منفی است به این معنی که رویای وی اصل و حقیقت ندارد و وی با روح پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ارتباط برقرار نکرده است. ما هم این فرض را می‌پذیریم در این صورت خواب وی واقعا خواب خواهد بود و هیچ نوع حجت و ارزش معرفتی بر آن مترتب نمی‌شود و دیگر به استدلال خواب وی نیازی نیست.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.