نقش فقهای شیعه در تدوین «فقه خلاف» و «فقه مقارن»

۱.کتابخانه های اسلامی پر از نوشته‌هایی است که به «فقه خلاف» و «فقه مقارن» پرداخته‌اند. فقه اهل‌تسنّن، حضور فعّالی را در این عرصه برای خود ثبت کرده است. فقهای امامیّه نیز در ورود به این عرصه علمی نقش داشته‌اند. پرسش، میزان مشارکت فقاهت شیعی در این عرصه و مقایسه آن با دیگر مذاهب اسلامی است.

۲. ضرورت پرداختن به این موضوع بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا در نگاه نخست، این تصوّر در اذهان وجود دارد که حجم مشارکت امامیّه در این عرصه علمی بسیار اندک است. با توجه به خالی‌بودن چنین پژوهشی، ضروری است این نگاه به‌درستی اصلاح ‌شود.

۳. هدف از نوشتن این مقاله، رسیدن به نگاهی واقع‌گرایانه درباره تاریخچه پیدایش و پیشرفت علوم اسلامی به‌صورت کلّی و مباحث فقهی به‌صورت خاصّ است.

۴. این مقاله به‌شیوه استقرایی و بررسی منابع کتاب‌شناسی و منابعی که به میراث معرفتی اسلامی می‌پردازند تدوین شده است. در زمینه ارزش‌گذاری این دستاوردها نیز بر شیوه تحلیلی و استدلالی تکیه کرده‌ایم.

۵. پیشینه پژوهش شامل منابع کتاب‌شناسی، مانند: رجال نجاشی از دانشمندان گذشته و الذریعه آقا‌بزرگ طهرانی، دانشمند معاصر است که کتاب‌هایی جامع و کامل به‌نظر می‌رسد. از آن‌جاکه منابع کتاب‌شناسی به‌ترتیب الفبایی نگارش یافته‌اند، نه به شکل موضوعی، اطّلاع از مجموع کتاب‌های امامیّه در این زمینه بسیار سخت است.  ناگفته نماند که برخی محقّقان شیعی به سراغ فهرست‌کردن کتاب‌های امامیّه، بدون تجزیه و تحلیل و بررسی فراگیر آنها رفته‌اند. برای نمونه، آیت‌الله سبحانی به‌شمارش ده کتاب از علمای امامیّه در مقابل ده کتاب از دانشمندان اهل‌تسنّن بسنده کرده است. نویسنده دیگر، نوزده منبع را به‌صورت کلّی فهرست کرده است که در میان آنها دو منبع شیعی وجود دارد. این دو نمونه، به‌خوبی ضرورت بحث را آشکار می‌کند. این موضوع از جنبه‌های گوناگون بررسی خواهد شد:

بُعد اول: بررسی ماهیّت فقه مقارن و فقه خلاف؛ بُعد دوم: بررسی کامل و جامع دستاوردها و تألیفات مقارنه‌ای و خلافی؛ بُعد سوم: تعیین نوع و طبیعت دستاوردها و تألیفات؛ بُعد چهارم: تجزیه و تحلیل و تبیین امتیازات آنها.

این مقاله پژوهشی در پنج بخش تحقیقی سامان یافته است.

الف) اختلاف یا اتّحاد «فقه خلاف» و «فقه مقارن»

شناخت میزان اختلاف یا اتّحاد فقه خلاف و فقه مقارن به بررسی حقیقت و ماهیّت آن‌ها بازمی‌گردد.

۱. فقه خلاف چیست؟

علم خلاف به چندین صورت تعریف شده است که دو تعریف را برگزیده‌ایم:

یکم: تعریف محمّد عبدالرحمن محلاوی:  علمی است که به‌واسطه آن می‌توان با تبیین حجّت‌های شرعی، طرح شبهه‌ها و نواقض ادلّه شرعی و دفع آنها و نوشتن و بررسی جواب‌ها، احکام فرعی مورد اختلاف میان پیشوایان و بزرگان دین را با توجّه به قوّت یا ضعف ادلّه آنها حفظ کرده یا بنیان آنها را در هم ریخت… . خلافی به مثابه یک فرد جَدَل‌کننده، یا مُجیبی است که به‌دنبال حفظ عقیده و حکم شرعی خود است، یا سائلی است که با پرسش‌های خود به‌دنبال فروریختن بنیان عقیده طرف مقابل است.

دوم: تعریف دکتر علوانی:  «علمی است که می‌توان از طریق آن، مطالب استنباط‌شده از سوی پیشوایان دینی را حفظ کرد یا بنیان نظرات مخالف آن را بدون استناد به‌دلیل خاصّی فرو‌ریخت».

دکتر علوانی در شرح ضرورتِ آوردنِ آخرین قید (بدون استناد به‌دلیل خاصّی) در تعریفش می‌گوید: چنان‌چه این فردِ خلافی، به‌دلیلی استناد و با آن استدلال کند، مجتهد و اصولی می‌شود. فرض در خلافی این است که در مورد وضعیّت ادلّه فقه، بحث و کنکاشی انجام نمی‌دهد؛ بلکه برای او همین اندازه کافی است که به عقیده و حکم پیشوا و مُقَلَّد خود متمسّک شود؛ چراکه به گمان او، مقتضیات حکم به‌صورت اجمالی نزد پیشوای فقهی او وجود دارد. از نگاه او همین اندازه، برای اثبات حکم کافی است. هم‌چنین نظر پیشوای او برای نفی حکم مخالف، نزد او حجت است و دیگر نیازی به بررسی ادلّه نمی‌بیند.

به شخصی که با این علم سر و کار دارد، خلافی گفته می‌شود. فلسفه این نام‌گذاری این است که او آن نظر پیشوا و مُقَلَّد خود را انتخاب کرده که خلاف نظر دیگرانی است که آن را از پیشوای فقهی خود گرفته‌اند.

۲. فقه مقارَن چیست؟

تعریف فقه مقارن از خودِ معنای لغوی کلمه مقارن گرفته شده است. مقارنه به‌معنای ضمیمه‌کردن چیزی به چیز دیگر است. «قَرَنتُ الشَیءَ أقرِنُهُ قَرناً؛ چیزی را به چیز دیگر محکم بستم». القَرن: به‌معنای طنابی است که چیزی با آن بسته می‌شود. قرینَهُ الرَّجُل: به همسر مرد گفته می‌شود؛ زیرا همیشه همراهش است. القرین: دوست انسان که همیشه با اوست. (گویا همیشه به او بسته شده است.) خداوند متعال می‌فرماید: «أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَهُ مُقْتَرِنین»؛ مُقْتَرِنین در آیه به‌معنای متقارنین یعنی فرشتگان، همراه با پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) است. مقارنه بر وزن مفاعله، از ریشه «ق ر ن» است. مقارنه میان دو چیز به‌معنای انضمام آنها به یکدیگر است. مقارنه در علم فقه شامل گردآوری نظرات فقهی در کنار یکدیگر و مقایسه میان آن‌هاست. تعریف فقه مقارن در دو سطح صورت می‌پذیرد: گاهی مقصود از فقه مقارن، گردهم‌آوردن نظرات فقهی گوناگون در یک زمینه، بدون مقایسه و سنجش و در نظر گرفتن ادلّه آنهاست؛ مانند کتاب حلیه‌العلماء فی معرفه مذاهب‌الفقهاء نوشته ابوبکر شاشی قفّال، که نویسنده این اثر تنها به‌آوردن نظرات اکتفا کرده و به ادلّه و سنجش آنها نپرداخته است. کتاب مختصر اختلاف‌العلماء للطحاوی، نوشته ابو‌بکر جصّاص و اختلاف‌الفقهاء نوشته محمّد‌بن نصر مروزی نیز همین نوع کاربرد معنایی را دارند.

در تعریف دوم فقه مقارن، این اصطلاح بر جمع‌آوری نظرات فقهی مختلف، ارزش‌گذاری و سنجش میان آنها از طریق بررسی ادلّه و ترجیح مستدلّ آن‌ها اطلاق شده و گفته شده است: «تعریف دوم این علم، به آن‌چه که اهل‌تحقیق از پیشینیان، آن را علم خلاف یا علم خلافیات نامیده‌اند، نزدیک‌تر است. این واقعیّت از تعریف آنها از فقه مقارن آشکارا به‌دست می‌آید؛ هرچند از نظر هدفِ پژوهش‌گر، با آن متفاوت است.

۳. ارتباط فقه مقارن و فقه خلاف

در این موضوع، دو گرایش وجود دارد:

گرایش اول: برخی پژوهش‌گران معاصر معتقدند که هیچ تفاوتی میان این دو وجود ندارد و دو نام برای یک موضوع هستند.

گرایش دوم: گروه دیگری می‌گویند با وجود نقاط اشتراک، این دو با هم متفاوتند. گرایشِ متعارف، همین است. از گفته‌های فقها چنین برمی‌آید که هرکدام از این دو به‌صورت مستقلّ، علم هستند.به‌همین‌دلیل، فقها برای هرکدام از تعریف جداگانه آورده، موضوع‌شان را مشخّص کرده و آثار و ثمرات مترتّب بر آنها را تبیین کرده‌اند.

یک فقیه موارد اشتراک و افتراق میان این دو را این‌گونه بیان می‌کند: «جهت اشتراک میان این دو در ارائه نظرات فقها و سنجش میان آنها و جهت افتراق، نزدیکی و دوری‌شان نسبت به رعایت بی‌طرفی در بحث است. خلافی احکامی را برای خودش قطعی و مفروض می‌داند و هدفش از ورود به عرصه این علم، اثبات و تقویت ذهنیّت‌های خودش و نابودی نظرات مخالف آن است. بنابراین تصویر، وظیفه عالِم (خلافی)، یا جَدَل با طرف دعوا و دفاع از نظری است که از قبل برای خود برگزیده و کشف واقع برای او به اندازه پیروزی در مقام مجادله اهمیت ندارد؛ یا وظیفه وکیلی است که خودش را یک طرف دعوا قرار می‌دهد تا از موکّل خود دفاع کند و برایش مهم نیست که ادّعای موکّلش به واقعیّت نزدیک است یا دور، امّا در فقه مقارن، عالِم، خود را در مقام حاکمی می‌بیند که مسئول بررسی تمامی اسناد و ارزش‌گذاری آن‌ها و انتخاب نزدیک‌ترین سند به‌واقع، به‌عنوان بستَرسازِ صدور حکمش است. برای او مهم نیست که در این فرایند، نظرات فقهی سابق وی تأیید می‌شود یا ردّ، بلکه چه‌بسا با بررسی اسناد موجود، به تصحیح آرای سابق خویش روی آورد.

فقیه دیگری جهات اشتراک و افتراق میان این دو را این‌گونه نشان داده است:  هر دوی آنها به ارائه نظرات فقها اهتمام می‌ورزند، با این تفاوت که هدف پژوهش‌گر خلافی از ارائه نظرات مخالف، غالباً از بین‌بردن آنها و یاری و تقویت نظرات مذهب مُقَلَّد خویش است، ولی هدف پژوهش‌گر مقارنی از ارائه نظرات، سنجش آنها برای رسیدن به نظری است که ادلّه‌اش دارای رُجحان و برتری است. خلافی، به وکیلی می‌ماند که با شجاعت کامل برای بر کرسی‌نشاندن حکم خودش و شکست دشمن دفاع می‌کند؛ درحالی‌که مقارِن مانند قاضی بی‌طرفی است که شکایت ارائه شده به حضورش را پایان می‌دهد و به نفع هرکدام از طرفین دعوا که دلایلش قوی‌تر باشد، حکم می‌دهد.

۴. ارزیابی دو گرایش

تفاوت‌های گفته شده نشان می‌دهد که انگیزه‌های شخصی و گروهی در تمایز میان علوم تـأثیر دارند. این تفاوت‌ها بر امر متعارف دیگری هم مبتنی است؛ یعنی پژوهش خلافی مسئولیت دارد که از نظر انتخابی پشتیبانی یا نظر مخالف را تخریب کند، امّا اگر پژوهشِ خلافی را در این نقش، محدود نکنیم، بلکه نقش او را سنجش و ترجیح مستدلّ اقوال و رسیدن به‌نظر درست (در هر طرفی که باشد، حتّی اگر خصم او باشد) بدانیم، دراین‌صورت دیگر تفاوتی میان بحث فقهی خلافی و بحث فقهی مقارنه‌ای باقی نخواهد ماند. نظر درست هم همین است. اختلاف در انگیزه‌های شخصی یا گروهی، هیچ‌ تأثیری بر تمایز بین علوم ندارد. مقصود از جمله معروف «ممکن است تمایز علوم براساس اختلاف غرض‌ها باشد»، این نیست که تفاوت غرض‌ها و انگیزه‌ها باعث تمایز علوم می‌شود، که در این‌صورت، علوم بی‌نهایت گوناگون بودند، بلکه منظور از هدف، ضابطه‌ای بی‌طرفانه است و نه شخصی؛ مانند تمایز میان دو دانش نحو و صرف، که در موضوع کلّی یعنی کلمه با هم متّحد، ولی در هدف با هم متمایزند. هدف دانش نحو، بررسی کلمه از نظر تغییر یا ثُبات اعراب حرف آخر، براساس موقعیّت آن در کلام و هدف دانش صرف، بررسی کلمه از نظر خود هیئت، با صرف‌نظر از موقعیّت آن در کلام است. نمونه دیگر از این دست، تمایز بین دو دانش فیزیک و شیمی است. این دو دانش در موضوع، یعنی ماده و طبیعت با هم مشترک، ولی در هدف با هم متمایزند. اهداف در این سنخ مثال‌ها به‌صورت حیثیّت تقییدیّه برای موضوع خود لحاظ شده‌اند، نه حیثیّت تعلیلیّه. مقصود از هدف در این بحث نیز هدف نوعی و با ملاحظه هدف عقلایی است، نه ملاحظه افراد و گروه‌ها.

۵. اهمّیّت علم خلاف و فقه مقارن

پژوهش‌گران به بیان میزان اهمّیّت علم خلاف و فقه مقارن و فضیلت آن دو پرداخته و گفته‌اند: «علم خلاف (فقه خلاف)، علم پرفایده‌ای است». تعبیر برخی هم چنین است: «ارزشمندترین و گران‌قدرترین علوم و بالاترین آنها در کتاب‌ها و یاد‌هاست».

محقّقان فواید علم خلاف را توضیح داده‌اند. برخی از این فواید عبارتند از:

• کمک به شکل‌گیری و تقویت ملکه استنباط فقهی محقّق این عرصه.

• ایجاد و افزایش اطمینان نسبت به احکام شرعی؛ زیرا خلافی مذهب، پیشوای دینی خود را تصحیح و ساختار اعتقادی خود را بر پایه‌های درست و راه‌های استوار تثبیت می‌کند و هر کسی می‌تواند به‌وسیله آنها بر مذهب تقلیدی او و انتخاب آن دلیل بیاورد و با دیگران محاجّه کند.

• رفع اختلاف میان مذاهب یا کاستن از شدّت و گستره آن؛ آگاهی از واقعیّت‌ها، توهّمات پیروان یک مذهب از دیگر مذهب را برطرف می‌کند. در زمان ما حوادث تلخی بر امّت اسلامی می‌گذرد. دستان مغرضان و جاهلان، درپی قطعه‌قطعه‌کردن پیکر امت اسلامی هستند و تا بیداری، پیشرفت و رویارویی با دشمنان اسلام ممکن نباشد.

اگر به‌خوبی از فقه خلاف برای تبیین واقعیّت‌ها و جهت‌دهی مثبت به عملکردها بهره می‌بردیم، می‌توانستیم آتش فتنه‌های طایفه‌گری را خاموش و از خلاف فقهی در این زمینه‌ها استفاده کنیم: نفع‌رسانی به مردم، روشن‌کردن اذهان، باطل‌کردن بسیاری از توهّم‌ها و مطالب عجیب و غریب، پاسخ به بسیاری از پرسش‌ها، ایجاد غنای فرهنگی در جهان اسلام و پشتیبانی از موضع‌گیری‌ها در برابر دشمنان خدا و پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم)می‌توان به‌جای تأکید بر نقاط اختلاف، فقه خلاف را در جهت مثبت به‌کارگرفت و از آن برای رفع اختلاف میان مذاهب یا کاستن از شدّت و گستره آن، بهره گرفت.

• زدودن شکّ و شبهه از مذاهب و ایجاد شکّ و تردید در مذهب مخالف.

• برخی شناخت نظرات فقهی اختلافی را از شروط فقاهت و اجتهاد می‌دانند.عبارات دانشمندان اسلامی در این مورد فراوان است.

۶. چند حاشیه و نقد مطالب گذشته

• توصیف علم خلاف به گران‌سنگ‌ترین دانش‌ها، خالی از مبالغه نیست.

• ایجاد شکّ و تردیدها در مذهب مخالف، از جمله فواید این علم شمرده شده است، امّا این فایده، تنها میل روانی و شخصی محقّق این عرصه معرفتی را تأمین می‌کند و حاکی از یک هدف بی‌طرفانه مطلوب محقّق نیست؛ بلکه گاهی باعث دوری از حقّ و حقیقت می‌شود. آیا پس از حقّ، جز گمراهی وجود دارد؟

• شرط‌ دانستن این علم برای اجتهاد نیز خالی از مبالغه نیست. فواید معرفتی که پژوهش‌گرِ خلافی، با این دانش به‌دست می‌آورد، هر‌چند بسیار باشد، ولی توجیه درستی برای قلمدادکردن آن از شروط اجتهاد نیست. نظر صحیح آن است که پژوهشِ خلافی باعث افزایش مهارت پژوهش‌گر می‌شود و می‌توان آن را یکی از نشانه‌های اعلم‌بودن و فضیلت علمی دانست، نه شرط اجتهاد.

• باید گفت همه فواید فقه مقارن، درباره فقه خلاف هم صدق می‌کند؛ بنابراین، بیان بحث فقها درباره فواید پژوهش فقهی مقارن ضرورتی ندارد.

ضرورت آموختن علم خلاف و علم مقارن زمانی آشکار می‌شود که بدانیم فضای فقهی رایج زمان فهم بسیاری از احادیث و روایات به شناخت این فضا بستگی دارد.


ب) نقش امامیّه در پیدایش فقه خلاف و فقه مقارن

۱. تاریخچه پیدایش «فقه خلاف»

دیدگاه محقّقان در تعیین تاریخ پیدایش فقه خلاف گوناگون است. بعضی تاریخ پیدایش آن را به صدر اسلام و بلکه به قرن اول هجری می‌رسانند. پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)، تفاوت در موضع‌گیری پس از آن و شیوه تعامل سیاسی و دینی با آن مرحله، به پیدایش اختلاف میان امّت اسلامی انجامید. شکاف این اختلاف در قرن دوم و سوم هجری گسترش یافت. بسیاری از دانشمندان اسلامی از دیرباز به مسائل مورد اختلاف پرداخته و کتاب‌های بسیاری را در این زمینه نگاشته‌اند.

گروه دیگری از محقّقان، تاریخ پیدایش این علوم؛ یعنی به قرن هفتم هجری می‌رسانند. به مرحله پس از بسته‌شدن باب اجتهاد انحصار مذاهب فقهی در مذاهب چهارگانه معروف. این مرحله در مصر و زمان حکمرانی بیبَرس بُندُقداری، چهارمین سلطان از ممالیک بحری به سال ۶۶۵ق و در بغداد میان سال‌های ۶۳۱ تا ۶۴۵ق بوده است.دیدگاه علّامه ابن‌خلدون (متوفّای ‌۸۰۸ق) نیز همین‌گونه است. او پس از پرداختن به منابع چهارگانه اصلی استنباط حکم شرعی (کتاب، سنّت، اجماع و قیاس) می‌گوید:

بدان‌که در این فقه بر‌آمده از ادلّه شرعی، به‌واسطه اختلاف اسناد و دیدگاه‌های مجتهدین، اختلاف زیادِ گریز‌ناپذیری (به‌دلایلی که پیش از این ارائه شد) پدید آمده و گستره آن هم در میان امّت اسلامی به‌شدّت افزایش یافته است. گاهی این اختلاف فقهی میان شافعی و مالک بوده و نظر ابو‌حنیفه با یکی از این دو موافق بوده و گاهی بین مالک و ابو‌حنیفه بوده و شافعی موافق یکی از آن دو بوده و گاهی بین شافعی و ابو‌حنیفه بوده و مالک با یکی از آنها هم‌نظر بوده است. در این مناظره‌ها و نظر‌پردازی‌ها منابع این پیشوایان فقهی اهل‌تسنّن و منشأ اختلاف آنها و جایگاه اجتهادهای آنها تبیین و مشخص شده است. این نوع از علم، خلافیات نامیده می‌شود.

۲. دیدگاه ما درباره تاریخچه پیدایش فقه خلاف

• گاهی بحث درباره ریشه‌های فقه خلاف است. بدیهی است که اختلاف، پیش از پیدایش این علم وجود داشته است. قرآن کریم درباره شرایط اختلاف و راه‌حلّ آن فرموده است: «…فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ..».،«وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا»؛ کشمکش (تنازع) و درگیری (اقتتال)، هر‌چند گاهی از اختلاف در موضوع، نه در حکم سرچشمه می‌گیرند، ولی اعمّ از آن دو بوده و شامل اختلاف در حکم هم می‌شوند. خداوند متعال در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى الله» که ناظر به هرگونه اختلافی، چه در موضوع و چه در حکم است.

صحابه، افزون بر اختلاف پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم)، در زمان حیات ایشان هم با هم اختلاف داشتند؛ مانند اختلاف آنها بر سر انتخاب قِران یا تمتّع یا اِفراد در حجّ.گفتنی است بین تابعان و تابعان‌تابعان نیز اختلافاتی گزارش شده است. این اختلاف‌ها، عرصه‌های علمی، اعتقادی، فقهی، تفسیری و حدیثی را در برمی‌گرفت.

طرح نظرات متضادّ، موضوع ریشه‌داری است. چه‌بسا پژوهش‌گر، ریشه‌های آن را در روزگار تابعان و تابعان‌تابعان بیابد. ابوالقاسم بغار در مُسند ابوحنیفه می‌گوید:

حسن‌بن زیاد می‌گوید: از ابوحنیفه شنیدم که در پاسخ پرسشی درباره فقیه‌ترین مردم زمان خود گفت: «هنگامی که منصور دوانیقی جعفربن محمد(علیهما السلام) را به بند کشیده بود، به‌دنبال من فرستاد و گفت: ای ابوحنیفه! مردم شیفته جعفر‌بن محمّد(علیهما السلام) شده‌اند، (برای امتحان و از چشم مردم انداختن او) چند پرسش سخت خودت را آماده کن. من چهل پرسش را برای این منظور آماده کردم. منصور به‌دنبال من فرستاد. او در آن زمان در حیره بود. به آن‌جا رفتم و بر منصور وارد شدم، درحالی‌که جعفر‌بن محمّد(علیهما السلام) در طرف راست او نشسته بود. هنگامی که ایشان را دیدم، چنان هیبتی از ایشان در دلم افتاد که با دیدن منصور دوانیقی دچار آن نشده بودم. سلام کردم و با اشاره منصور نشستم. آن‌گاه منصور رو به حضرت کرد و گفت: ای ابو‌عبد‌الله! این ابو‌حنیفه است. پاسخ داد: بله، او را می‌شناسم. آن‌گاه منصور رو به من کرد و گفت: ای ابوحنیفه! پرسش‌های خودت را از او بپرس. من شروع به پرسیدن کردم و او به من این‌گونه پاسخ می‌داد: شما نظرتان این است و اهل مدینه این‌گونه می‌گویند و نظر ما این است. گاهی ایشان تابع نظر ما بود و گاهی تابع نظر علمای مدینه و گاهی مخالف نظر همه ما بود. زمان بر همین منوال گذشت تا این‌که پرسش‌های من تمام شد و ایشان به همه آنها پاسخ داد. آن‌گاه ابوحنیفه گفت: مگر نه این است که می‌گوییم: داناترینِ مردم، کسی است که به آرا و نظریّه‌های مختلف دانش‌وران در مسائل علمی احاطه داشته باشد؟ جعفر‌بن محمّد این احاطه را دارد، بنابراین او داناترین فرد است.

ریشه‌های علم خلافی در مکتب فقهی اهل‌بیت(علیهم السلام) مطرح بوده و امامان اهل‌بیت(علیهم السلام) شاگردان خود را به فراگیری آن تشویق می‌کردند. از ابان‌بن تغلب نقل شده که گفته است: «به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: من در مسجد می‌نشینم و اهل‌تسنّن پیش من می‌آیند و از من سؤال می‌پرسند. اگر به آنان پاسخی ندهم، از من قبول نمی‌کنند و نمی‌خواهم مطالب و نظرات شما را به آنها بگویم؛ چه کنم؟ حضرت به من فرمود: بنگر، مطالبی که یقین داری عقیده آنهاست را در پاسخ‌شان بگو».

در روایتی از معاذ‌بن مسلم نحوی می‌خوانیم که امام صادق(علیه السلام) به وی فرمود:  به من خبر رسیده است که تو در مسجد می‌نشینی و برای مردم فتوا می‌دهی؟ عرض کردم: بله! مایلم که پیش از رفتن از محضر شما در همین مورد از شما سؤالی بپرسم. من در مسجد می‌نشینم و شخصی می‌آید و درباره موضوعی از من می‌پرسد. اگر او را بشناسم و بدانم از مخالفان شماست، بر طبق عقاید خودشان پاسخش را می‌دهم و فرد دیگری می‌آید و من می‌دانم از شیعیان و ارادتمندان شماست و مطالب شما را برایش بازگو می‌کنم و شخص دیگری می‌آید و من او را نمی‌شناسم و نمی‌دانم شیعه شماست یا مخالف‌تان. به او این‌گونه پاسخ می‌دهم: فلانی نظرش چنین است و دیگری چنان، و عقیده و گفتار شما را در میان جوابم وارد می‌کنم. آیا کارم درست است؟ حضرت به من فرمود: همین کار را انجام بده و من هم این کار را انجام می‌دهم.

این دو روایت را شیخ حرّ عاملی در کتاب وسائل‌الشیعه در باب «وجوب مراعات تقیّه در فتوا به هنگام ضرورت» آورده است.

۳. چند حاشیه بر دو روایت بالا

• در این دو روایت چنین برمی‌آید که امام صادق(علیه السلام)از کسب آگاهی نسبت به نظرات فقهی مختلف و مخالف و تبیین آنها برای پرسش‌کنندگان رضایت دارند. بالاتر از این، ایشان مخاطب را به فراگیری آن تشویق می‌کند و به او دستور این کار را می‌دهد و تاکید می‌کند که خودشان نیز همین کار را انجام می‌دهند.

• مقصود از تقیّه در این‌جا، تقیّه به‌سبب ترس از جان و مال نیست. همان‌گونه که این مطلب از تعبیر شیخ حرّ عاملی به ضرورت دانسته می‌شود. مقصود از تقیّه، تقیّه مداراتی است؛ آن‌گونه که ظاهر روایت ابان‌بن تغلب و روایت معاذ‌بن مسلم هم همین است. ممکن است مقصود از تقیّه، اعمّ از تقیّه خوفی و مداراتی باشد.

• اگر مقصود از تقیّه، همان تقیّه از سر ترس باشد، باز هم مطلوب ما یعنی بحث فتوادادن بر طبق نظر مخالف، هر‌چند به‌دلیل تقیّه خوفی باشد، ثابت می‌شود. به‌عبارت دیگر، مطلوبیّت فقه خلاف و فقه مقارن به‌واسطه عنوان ثانوی است. مذاهب دیگر معتقدند که این علوم به‌واسطه دفاع از مذهب مختار مطلوبیّت دارد که این هم عنوان ثانوی است.

• گاهی بحث درباره مرحله تدوین علم خلافی است، نه مرحله پیدایش این علم. دانستن این مطلب برای محقّقان مهم است؛ پس ناچار باید بر این مطلب تمرکز کنیم. با مراجعه به آثار نوشته‌شده در این زمینه در‌می‌یابیم که مرحله تدوین این علم، پیش از زمان انحصار مذاهب فقهی در چهار مذهب در قرن هفتم هجری بوده است؛ زیرا برخی نوشته‌ها و کتاب‌ها در اواخر قرن دوم هجری تدوین شده است.

• این سخن نیز چندان دور از واقعیّت نیست که گفته شود: علم فقه و فقه خلاف، از نظر پیدایش، هم‌زمان بوده‌اند یا فاصله زیادی بین پیدایش و تأ‌سیس آنها نیست. این دیدگاه با توجّه به این نکته قوّت می‌گیرد که علم خلافی را نمی‌توان، یک علم مستقلّ از فقه دانست؛ بلکه فنّی از فنون آن و تراوشی از تراوشات آن است. اگر ما تعریف علم خلاف از دیدگاه دکتر علوانی را مرجع داوری علمی خود در این بحث قرار دهیم، به نتیجه دیگری می‌رسیم؛ یعنی «تقدّم فقه مقارن بر فقه خلاف و پیدایش فقه خلاف پس از بسته‌شدن باب اجتهاد و انحصار آن در مذاهب چهارگانه معروف است»، اما این تعریف تمام نیست. بنابر تعریف دکتر علوانی، عرصه پژوهشی علم خلاف به غیر‌مجتهدان سپرده شده است.


ج) نقش امامیّه در تألیف کتاب در زمینه خلافیات و علم مقارن

با توجّه به اهمّیّت نظرات علمی مختلف در زمینه‌های گوناگون، به‌ویژه در زمینه فقه برای متصدّیان عرصه افتا و لزوم اشراف فراگیر آنها نسبت به نظرات مختلف فقهی، دانشمندان اسلامی از دیر‌باز به‌سراغ نظرات مختلف و اختلافی رفته‌اند و کتاب‌ها و نوشته‌های آنها پر از این مطالب شده است. بنابراین، می‌بینیم که این مطالب به‌صورت پراکنده در نوشته‌های گوناگون علمی وجود دارد. برخی تألیفات و نوشته‌ها عبارتند از:

۱. کتاب‌های بزرگ روایی و حدیثی: مانند: مصنّف ابن‌ابی‌شیبه؛ مصنّف عبدالرزاق صنعانی؛ موطّأ مالک‌بن‌انس؛ کافی ثقه‌الاسلام کلینی؛ من لایحضره الفقیه شیخ صدوق.

۲. کتاب‌های شرح منابع حدیثی در میان شیعه و اهل‌تسنّن: شروح صحاح شش‌گانه اهل‌تسنّن: فتح‌الباری (شرح صحیح بخاری)؛ المنهاج نووی (شرح صحیح مسلم)؛ مصابیح‌السنه بغوی (شرح صحاح ستّه) و هم‌چنین: شروح کتب اربعه امامیّه: روضه‌المتّقین (شرح «من لایحضره‌الفقیه»)؛ مرآه‌العقول فی شرح اخبار آل‌الرسول (شرح الکافی)؛ ملاذالأخیار فی فهم تهذیب‌الأخبار، نوشته مجلسی اول و دوم (شرح تهذیب‌الاخبار شیخ طوسی)؛ شرح‌الأخبار فی فضائل الأئمّه‌الأطهار، نوشته قاضی ابوحنیفه نعمان.

۳. مباحث خلافی که در کتاب‌های فقهی قدیم و جدید آمده است: مُحلّی، نوشته ابن‌حزم؛ مغنی، نوشته ابن‌قدامه؛ المبسوط فی فقه‌الإمامیه، نوشته شیخ طوسی؛ شرائع الإسلام، نوشته محقّق حلّی.

۴. کتاب‌های تفسیر، به‌ویژه با گرایش فقهی یا کتاب‌های آیات‌الأحکام: جامع أحکام‌القرآن، نوشته قرطبی؛ أحکام‌القرآن، نوشته ابن‌عربی؛ تفسیر تبیان، نوشته شیخ طوسی؛ کنزالعرفان، نوشته فاضل مقداد سیوری.

با رواج این نظرات علمی مختلف در میان این کتاب‌ها و در علوم متعدّد، دانشمندان اسلامی آنها را در تألیفات جداگانه‌ای به‌صورت ویژه منتشر کرده‌اند. میراث نویسندگی مسلمانان پر از این‌گونه معارف و علوم است. کتابخانه فقهی اسلامی از دیر‌باز و از سوی مذاهب فقهی مختلف، سرشار از کتاب‌هایی در این عرصه معرفتی شده است:

۱. تألیفات شیعه: در این زمینه به آثاری از نویسندگان گوناگون شیعی اشاره می‌کنیم: دو کتاب اختلاف‌الحجّ و اختلاف‌الحدیث اثر یونس‌بن عبدالرحمان (م ‌۲۰۸ق)؛ کتاب اختلاف‌الحدیث اثر ابو‌احمد محمّد‌بن ابی‌عمیر (م ‌۲۱۷ق)؛ کتاب اختلاف‌الحدیث اثر ابوجعفر احمد‌بن محمّد‌بن خالد برقی (م ‌۲۷۴ یا ۲۸۰ق)؛ کتاب الإجماع و الاختلاف یا الاختلاف را نوشته ابوعبد‌الله محمّد‌بن عمر واقدی (م ‌۲۰۷ یا ۲۰۹ق)، که منتسب به تشیّع است، این کتاب مشتمل بر مسائل اختلافی میان علمای مدینه و کوفه در چند باب فقه، شامل معاملات، حدود و شهادات است. کتاب اختلاف‌الشیعه والمقالات اثر ابو‌عیسی محمّد‌بن هارون ورّاق (م ‌۲۴۷ق)، کتاب‌های إبطال‌القیاس، نقض رساله‌الشافعی ونقض اجتهادالرأی علی ابن‌الراوندی اثر ابو‌سهل اسماعیل‌بن علی‌بن اسحاق‌بن ابی‌سهل نوبختی (م ‌۳۰۳ق)، از اصحاب امام حسن عسکری و امام عصر(علیهما السلام)، کتاب إبطال‌القیاس اثر ابو‌منصور صرّام نیشابوری (م ‌حدود ۳۵۰ق)، کتاب مسائل‌الحدیثین المختلفین اثر محمّد‌بن احمد‌بن داود‌بن علی (م ‌۳۶۱ یا ۳۶۸ق).

برخی تألیفات هرچند عنوان خلافی اصولی یا حدیثی دارند، ولی با توجّه به ارتباط میان اصول و فقه، مشتمل بر مثا‌ل‌های تطبیقی خلافی در زمینه فقه هستند.

دانشمندان امامیّه تألیف در این زمینه را ادامه دادند. شیخ الطائفه، ابوجعفر محمّد‌بن حسن طوسی (۳۸۵- ۴۶۰ق)، کتاب الخلاف فی الأحکام یا مسائل‌الخلاف را تألیف کرده است.

۲. تألیفات حنفیّه: ابو‌یوسف یعقوب‌بن ابراهیم انصاری (م ‌۱۸۲ق)، کتاب اختلاف أبی‌حنیفه و ابن‌أبی‌لیلی را نوشته است. این تألیف، کتاب العراقیین نامیده شده است. کتاب الردّ علی سیر الأوزاعی نیز از اوست. محمّد‌بن حسن شیبانی (م ‌۱۸۹ق) کتاب الحجه علی أهل‌المدینه أو الحجج‌المبیّنه با نام السیر الکبیر را به‌رشته تحریر درآورده است. ابو‌علی حسن‌بن زیاد انصاری کوفی لؤلؤی حنفی (م ‌۲۰۴ق) از اساتید محمّد‌بن شجاع ثلجی یا بلخی (م ‌۲۶۶ق) کتاب اختلاف‌العلماء را نوشته است.

افزون بر این کتاب‌ها، ابو‌حنیفه (م ‌۱۵۰ق) کتاب اختلاف‌الصحابه را تألیف کرده است.

نقد: در انتساب این کتاب به ابوحنیفه جای سؤال هست؛ زیرا هیچ اثری از این کتاب در کتاب‌های تراجم و کتاب‌شناسی وجود ندارد. هیچ نقل و قولی از سوی فقها حتی یک‌بار هم از این کتاب دیده نشده است. به‌نظر می‌رسد که اشتباه‌گرفتن نام أبو‌حنیفه نعمان‌بن ثابت‌بن زوطا (م ‌۱۵۰ق) با نام قاضی أبو‌حنیفه نعمان‌بن منصور مصری اسماعیلی شیعی (م ‌۳۶۳ق) مؤلف کتاب اختلاف‌الفقهاء یا اختلاف أصول‌المذاهب سبب این انتساب نادرست شده است. به‌دلیل تشابه در اسم و کنیه این دو نفر، کتاب این نویسنده شیعی را به ابوحنیفه منسوب کرده‌اند.

۳. تألیفات شافعیّه: کتاب الأمّ نوشته شافعی (م ‌۲۰۴ق): دو نفر از شاگردان شافعی به نام‌های بیوطی و ربیع، این کتاب را جمع‌آوری و از استاد خود روایت کرده‌اند. شافعیّه تألیف در این زمینه را ادامه دادند. غزالی شافعی (م ‌۵۰۵ق) کتاب مآخذ خود را در این زمینه نوشته است.

ابن‌خلدون می‌نویسد: «تألیفات حنفیّه و شافعیّه در این زمینه بیش از مالکیّه است؛ زیرا قیاس از نگاه حنفیّه اصلی برای بسیاری از فروع مذهب‌شان است».

۴. تألیفات مالکیّه: ابو‌محمّد عبد‌الله‌بن ابراهیم اندلسی اصیلی مالکی (م ‌۳۹۲ق)، کتاب الدلائل فی اختلاف‌العلماء را تألیف کرده است. مالکیّه نوشتن کتاب در این عرصه را ادامه دادند. قاضی ابو‌الحسن علی‌بن عمر‌بن احمد بغدادی، معروف به قصّار مالکی (م ‌۳۹۸ق) از جمله این افراد است و کتاب عیون‌الأدله و إیضاح‌الملّه را در این زمینه نوشته است.

۵. تألیفات حنابله: ابویعقوب اسحاق‌بن منصور مروزی کوسج (م ‌۲۵۱ق)، کتاب سؤالات إسحاق‌الکوسج را در این زمینه پدید آورده است. این کتاب در بردارنده اختلاف احمد‌بن حنبل پیشوای حنابله، با معاصران خود مانند: اسحاق‌بن راهویه و یحیی‌بن معین است. حنابله، تألیف در این زمینه را ادامه دادند؛ از جمله، علاء‌الدین ابو‌الحسن علی‌بن سلیمان‌بن احمد‌بن محمّد‌بن محمّد سعدی صالحی مرداوی حنبلی (م ‌۸۸۵ق)، کتاب الإنصاف فی معرفه‌الراجح من‌الخلاف را نوشته است. فقها نوشتن کتاب در این زمینه معرفتی را ادامه دادند؛ از جمله، ابو‌زید دبوسی بخاری (م ‌۴۳۰ق) کتاب‌های تقویم‌الأدلّه وتأسیس‌النظر فی اختلاف‌الأئمّه را تألیف کرده است. ابن‌ساعاتی (م ‌۶۹۴ق) در کتاب مختصر خود در اصول فقه، همه آرای خود در مورد فقه خلافی را گردآوری کرده است.

۱. نکته

کسی که جنبش تألیف در زمینه مسائل خلافی را پی‌گیری می‌کند، در نخستین نگاه می‌پندارد کتاب‌های نوشته شده از سوی امامیّه در این عرصه بسیار کم است. علّت این تصوّر این است که کتاب‌های شیعی با نام‌های مربوط به این مسائل بسیار نادر است؛ امّا موارد زیر این تصوّر را ردّ می‌کند:

• از بین‌رفتن برخی کتاب‌های قدیمی امامیّه در زمینه مباحث خلافی؛ مانند کتاب‌های یونس‌بن‌عبد الرحمان، ابن‌ابی‌عُمیر، نوبختی و ابن‌جنید.

• برخی کتاب‌های خلاف امامیّه در حاشیه بحث فقهی قرار گرفته‌اند و طبیعی است که مورد غفلت واقع شوند. براین‌اساس، این کتاب‌ها را بیشتر فقهی می‌دانند، تا کتاب‌های تخصّصی علم خلاف و مقارنه؛ کتاب الإعلام شیخ مفید و الانتصار والناصریات سیدمرتضی از این جمله‌اند.

• بعضی از کتاب‌های خلاف امامیّه، مشتمل بر مسائل فقهی و غیر‌فقهی مانند برخی مسائل علم کلام است. بعضی کتاب‌ها گاهی عنوان‌های عمومی روی جلد خود دارند و دیگران به خلافی و مقارنه‌ای‌بودن آن‌ها توجّه ندارند؛ مانند کتاب الإیضاح فضل‌بن شاذان و برخی از رساله‌های سیدمرتضی.

• باید گفت آمارگیری دقیقی از کتاب‌های امامیّه در زمینه خلاف فقهی به‌صورت مجزّا در دست نیست؛ بلکه اسامی کتاب‌ها در میان کتاب‌های فهرست گنجانده شده‌اند. اگر به کتاب‌های فهرست‌نویسی، تصانیف، تراجم و کتا‌های قدیمی و جدید رجالی، مراجعه کنیم، سترگی میراث فقهی شیعه در زمینه مسائل خلاف آشکار می‌شود. آمارگیری اولیّه، از تألیفات امامیّه در این زمینه نشان می‌دهد که مصنّفات آنها در مقایسه با تألیفات دیگر مذاهب اسلامی، کمی بیش از یک‌سوم است.

• باید توجّه داشت که تامّل در محتویات کتاب‌های قدیمی و جدید فقه امامیّه، خواننده را به یک حقیقت آگاه که کتاب‌ها سرشار از مسائل خلافی است؛ به‌گونه‌ای که بسیار کم اتّفاق می‌افتد به یک کتاب فقهی امامیّه دست پیدا کنیم که خالی از این مسائل خلافی باشد.

• با مراجعه به کتاب‌های فهرست، می‌بینیم که فقهای شیعه در این زمینه از برادران خود در دیگر مذاهب اسلامی عقب نیفتاده‌اند؛ زیرا افرادی مثل یونس‌بن عبد‌الرحمان که معاصر شافعی است، پیش از شاگردان شافعی و أبو‌حنیفه (که در این فنّ کتاب تألیف کرده‌اند) می‌زیسته است. اگر ادّعا نکنیم که شیعیان در این عرصه از دیگر مذاهب اسلامی جلوتر هستند، دست‌کم به موازات آنها در این عرصه به‌پیش‌رفته‌اند.

• اگر کسی کتاب‌های خلاف و فقه مقارن را رصد و فهرست کند، این نکته را خواهد دید که امامیّه، راه‌گشای پژوهش خلافی و مقارن در قلمرو وسیع آن و با فنون متنوّع و به‌صورت عمیق بوده است. این نکته از مطالب آینده آشکار خواهد شد.


د) ویژگی‌های برتر پژوهش خلافی و مقارن نزد امامیّه

ارزیابی و ارزش‌گذاری هر پژوهش خلافی یا مقارنه‌ای باید مستند به یک‌سری ملاک‌ها و شاخص‌های علمی باشد که عبارتند از:

۱. کمّیّت نظرات و اقوال مطرح‌شده در بحث‌ها

در پژوهش خلافی و مقارن هرچه نظرات مورد اختلاف، گسترده‌تر و بیشتر مطرح شوند، ارزش آن پژوهش از لحاظ علمی بیشتر خواهد شد. تحقیق و بررسی ناقص، نصاب بحث علمی و واقعی را از بین خواهد برد. آوردن شمار زیادی از اقوال به‌صورت مفصّل در یک پژوهش علمی، رویارویی و ردّ آنها، بر استحکام و قدرت نظر مختار دلالت دارد. البته مواردی که قلمرو پژوهش از همان ابتدا در آنها محدود است، از این قضیّه مستثنا هستند.

امامیّه بیش از دیگران در زمینه بررسی و کنکاش نظرات فقهی مختلف در فروع فقهی تلاش می‌کنند. برای نمونه در مسئله کاربرد پشم مردار و استخوان آن می‌بینیم که شیخ طوسی در کنار ارائه نظرات فقهای امامیّه، نظرات هشت فقیه دیگر مذاهب اسلامی را آورده است. این هشت فقیه عبارتند از: ابو‌حنیفه، شافعی، عطاء، اوزاعی، حسن بصری، لیث‌بن سعد، مالک و احمد.

شیخ طوسی در مسئله خوردن روزه از روی فراموشی، علاوه بر نظرات فقهای امامیّه، نظرات نزدیک به هفت نفر از فقهای مذاهب اسلامی را ارائه می‌کند که عبارتند از: شافعی و پیروان او، اوزاعی، ثوری، ابو‌حنیفه و پیروانش، ربیعه، مالک و احمد. علاوه بر اینها نظر سه‌نفر از صحابه یعنی امیر‌المؤمنین(علیه السلام)، ابن‌عمر و ابو‌هریره نیز آورده شده است، امّا در مقابل، این حجم از نظرات را در کتاب فقهای دیگر مذاهب معاصر، شیخ طوسی، نمی‌بینیم، تا چه‌رسد به فقهای گذشته، مانند: ابی‌نصر مروزی (۲۰۲-۲۹۴ق) در کتاب اختلاف‌الفقهاء، شاشی قفّال (۴۲۹-۵۰۷ق) در کتاب حلیه‌العلماء فی معرفه مذاهب‌العلماء وابوالحسن ماوردی بصری (۳۶۴-۴۵۰ق) در کتاب الحاوی‌الکبیر و غیر اینها.

نشانه‌های گسترش در بررسی نظرات در اواخر قرن ششم و پس از آن در تألیفات دیگر مذاهب دیده می‌شود. نادیده‌گرفته‌شدن نظر امامیّه در تألیفات غیر‌امامیّه، یک پدیده قابل‌توجّه است؛ درحالی‌که ما هیچ‌گونه مصلحت‌اندیشی ازسوی فقهای امامیّه در زمینه پرداختن به همه نظرات مخالفان‌شان حتّی تندروهای آنها نمی‌بینیم.

۲. امانت‌داری و مستندکردن نقل‌قول

موضوع بحث پژوهش‌گر خلافی و مقارن، نظرات فقهی، بیان میزان اختلاف در آنها و آن‌گاه داوری مثبت یا منفی درباره آنهاست. بنابراین، تثبیت نظر فقهی برای یک فقیه مشخّص یا برای یک مذهب معیّن، گام نخست پژوهش‌گر این عرصه است. تا زمانی که نظرات نقل‌شده با دقّت ضبط نشده باشد، در پیشرفت هیچ پژوهش سودی ندارد؛ زیرا همه گام‌های پژوهشی مبتنی بر اصل ثابت‌شدن نظر فقهی در مرحله پیشین است. تصوّر موضوع، مقدّم بر داوری نسبت به آن است و تصوّر، مقدّم بر تصدیق است.

بهتر آن است که در یک متن پژوهشی، به‌ویژه در موارد مهمّ و حسّاس، عین متن مورد استناد یا بخش‌های مورد نیاز آن هر‌چند در حاشیه و تا حدّ توان به‌صورت کامل، نقل شود. نقل ناقص و تکّه‌تکّه متن در صورت تأثیر آن بر معنا و مقصود نهایی صاحب متن، جایز نیست.

لازمه دقّت و امانت‌داری علمی، مستندکردن معلومات و نظر ثابت شده پیش از داوری به نفع یا ضرر در مورد آن است. این موضوع، نخستین دانشمندان عرصه علم رجال را بر آن داشت تا ضوابطی برای ثابت‌کردن حدیث و روایت و نپذیرفتن گفته هر گوینده‌ای قرار دهند. در زمان ما و فراوانی کتاب‌ها و منابع مکتوب، شایسته است پژوهش‌گر هنگام آوردن هر مطلب یا نظری، منبع آن را بیاورد. بالاتر از آن، اکنون مشخّص‌شدن منبع سخن، نام منبع و نام مؤلف آن کافی نیست و باید مشخّصات دیگر منبع نیز آورده شود مانند: شماره روایت، صفحه و باب آن و شماره جلد، نوبت چاپ، تاریخ چاپ و محل چاپ، تا هم پژوهش‌گر و هم خواننده به نظرات و معلومات ارائه‌شده مطمئن شوند. بنابراین، منطقی نیست که پژوهش‌گر به‌منابع واسطه‌ای و نقل شده تکیه کند؛ بلکه حتماً باید به‌صورت مستقیم از منبع اصلی نقل کند تا از اشتباه یا توهّم یا تحریف در نقل در امان باشد. تکیه بر مطالب منتشر شده بر سر زبان‌ها یا نقل‌های غیر موثّق روا نیست.

تقوای دینی و علمی پژوهش‌گر ایجاب می‌کند که معانی شفّاف و آشکار را به گویندگان آنها نسبت دهد، ولی لازمه‌های غیر شفاف را نباید به طرف مقابل تحمیل کرد و به او نسبت داد؛ مگر آن‌که او هم به آنها ملتزم باشد. اینها از جمله آفات خطرناکی هستند که پژوهش‌های علمی را تهدید می‌کنند.البته بنابر تحقیق در آثار امامیه موردی بدون ارجاع به منبع یافت نشد. از جمله شواهد این سخن ما، مراجعه به گفته‌ها و نظرات اهل‌تسنّن است که شیخ طوسی آنها را در کتاب خلاف خود آورده و در چاپ جدید، آن نظرات از منابع دست اول و معتبر اهل‌سنت استخراج شده است، امّا پدیده مستند‌نبودن سخنان برخی فقهای غیر‌امامیّه در نسبت‌دادن نظر فقهی به فقهای امامیّه را شاهدیم. از جمله این موارد مطلبی است که ابن‌نُجیم مصری (م ‌۹۷۰ق) فقیه حنفی‌مذهب، در بحث خیار عیب هنگام نقل و شرح قول نویسنده کتاب کنزالدقائق، نسفی که می‌گوید: «والکفر أقبح العیوب»، می‌نویسد:

«حکم این مسئله (خیار عیب) درباره کسی که از مذهب اهل‌سنت خارج شود، مانند معتزلی و رافضی را ندیدم، و شایسته است مانند کافر باشد؛ زیرا سنّی از هم‌نشینی با او نفرت دارد و می‌گریزد و چه‌بسا رافضی او را بکشد؛ چون رافضی‌ها کشتن ما را حلال می‌شمارند». غیر او هم در این نظر از او تبعیّت کرده‌اند؛ مانند: ابن‌عابدین که عبارت او را این‌گونه شرح داده است:

«مقصود صاحب کتاب البحرالرائق از رافضه، غیر‌غلات است؛ زیرا آنان در حکم کفّار هستند، در این‌که رفض آنها عیب شمرده می‌شود، ولی کافر نیستند؛ هر‌چند کشتن اهل‌سنت را به‌سبب وجود شبهه‌ای و دلیلی در نزدشان حلال شمرده‌اند».

چند حاشیه بر کلام ابن‌نجیم و ابن‌عابدین

• ظاهر کلام‌شان این است که مقصود از رافضه، شیعیان یا اعم از آنهاست. با چشم‌پوشی از تحقیری که در این تعبیر وجود دارد، نسبت‌دادن عقیده حلال‌شمردن کشتن اهل‌سنت به شیعه، از اساس نا‌درست است و در هیچ منبع فقهی شیعی قدیمی یا جدید، چنین مطلبی وجود ندارد. در نگاه شیعی شهادتین برای حفظ جان، حرمت مال و حفظ ناموس از تعرّض و آسیب کافی است. ما نمی‌دانیم جناب ابن‌نجیم و موافقان او این فتوا را از کجا آورده‌اند؟

• نویسنده، نام کتاب یا نویسنده کتابی که این مطلب را از او نقل کرده، به‌صورت مشخّص و دقیق نیاورده است، تا چه‌رسد به مشخّصات تفصیلی منبع و این‌که آیا به‌صورت مستقیم از آن منبع نقل‌قول کرده یا با واسطه؟ با این حساب چگونه از لحاظ شرعی چنین تهمت خطرناکی را متوجّه بسیاری از مسلمانان کرده است؟

• اسناد موجود برعکس مطلب او دلالت می‌کنند. موضع فقهای شیعه همیشه در برابر اهل‌سنت، موضع دفاع از آنها بوده است. آنها در کنار حکومت عثمانی سنّی ایستادند و بر ضدّ بریتانیای تجاوزگر جهاد کردند. موضع قاطع و آشکار و باثُبات آنها در مسئله فلسطین هم نزد همگان معروف است.

• روزهایی که تاریکی فتنه‌ها و حوادث تلخ در عراق آشکار می‌شد و خون شیعه به‌دلیل هویّت دینی او و صرفاً به‌دلیل وابستگی مذهبی آنها بر زمین ریخته می‌شد، دیدیم که مراجع دینی شیعیان، فتاوای قاطعی مبنی بر حرمت ریختن خون مسلمان صادر کردند و بالاتر از این فتاوا، در بیانات برخی از آنان این‌گونه آمده بود که اهل‌سنت برادران ما نیستند، بلکه جان ما هستند.

• به نظر شما آیا واقعیّتی که در آن به‌سر می‌بریم، این تهمت ناروای شما به شیعه را تصدیق می‌کند؟ اگر نگاهی به مناطقی که اکثریّت مطلق شیعه در آنها سکونت دارند بیندازیم، می‌بینیم که اهل‌سنت در میان آنها با وجود اقلّیّت به‌صورت کاملاً مسالمت‌‌آمیز زندگی می‌کنند. در طول تاریخ نشنیده‌ایم که خون حتّی یک نفر از اهل‌سنت به‌دلیل وابستگی مذهبی آنها ریخته شده باشد. همیشه میان شیعه و اهل‌سنت تعامل، برادری و وصلت فامیلی برقرار بوده است.

۳. بی‌طرفی در گفت‌و‌گو و پژوهش

باید گفت هدف یک پژوهش‌گر در انجام تحقیق، باید جست‌و‌جوی حقیقت باشد. بر این اساس، شایسته نیست طرف مقابل خود را فریب دهد و با عینک سیاه به او بنگرد. شایسته‌تر آن است که فرد محقّق بی‌طرفی کامل را در ارائه مطالب رعایت کند و در نقد، منصف باشد. اگر نقطه قوّتی در طرف مقابل خود دید، آن را آشکار کند و اگر به لغزشی در کلام و تفکّر طرف مقابل دست یافت، به‌همان مقداری که شایسته آن لغزش است و نه بیشتر، نقد خود را متوجّه او کند و در انتقاد خود زیاده‌روی نکند. هم‌چنین در بحث و گفت‌وگو، لازم است تصوّرات قبلی و پیش‌فرض‌های ذهنی کنار گذاشته شود؛ بلکه باید روند بحث و گفت‌وگو با صبر و حوصله پی‌گیری و مراحل منطقی پشت‌سر گذاشته شود. در این روند، گفت‌وگو گاهی به تأیید و تثبیت باورها و گاهی به عکس آنها می‌انجامد.

برای نمونه در رعایت این شاخص می‌بینیم که سیدمرتضی روایت «ألحقوا الفرائض بأهلها» را به دور از مشاجره و ادّعا به بحث علمی می‌گذارد. او اشکال سندی این روایت را توضیح می‌دهد و می‌گوید: «این روایت را راویان تنها از طریق عبد‌الله‌بن طاووس روایت کرده‌اند». و او روایت را از پدر خود و او از ابن‌عبّاس، از قول پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) نقل کرده است. ابن‌طاووس در این روایت لفظ سَمِعتُ و حَدَّثَنارا نیاورده است. مقصود سیدمرتضی این است که این روایت از خودِ ابن‌طاووس بوده و پس از آن هم مُعنعن است.

ابن‌طاووس این روایت را یک‌بار به ابن‌عبّاس در روایت وهیب‌بن خالد اِسناد می‌دهد. او تنها کسی است که این روایت را وصل کرده است. این نقل را بخاری، مسلم و دارقطنیترجیح داده‌اند. بار دیگر این روایت را سفیان‌بن سعید ثوری و ابن‌جریح از عبد‌الله‌بن طاووس به نحو مُرسل و بدون بردن نامی از ابن‌عبّاس نقل می‌کنند. نسائی و طحاوی این روایت را مُرسله می‌دانند و نسائی به ترجیح این روایت مرسل اشاره کرده است.

گفته‌اند: سفیان ثوری دارای ثُبات بیشتر اعتقادی و قدرت حافظه بالاتری نسبت به وهیب بوده است. این گفتار نشان می‌دهد این روایت، غیرمحفوظ و الفاظش به‌درستی حفظ نشده است. با این وجود، روایت ترجیح داده شده در بین این دو روایت صحیح، روایت متّصله است. گفته‌شده است در تعارض بین وصل و اِرسال در روایات و نبودِ مرجَّح، وصل مقدّم می‌شود.

در مورد معمّر اختلاف وجود دارد. عبدالرزّاق این روایت را از او به‌صورت روایت متّصل نقل می‌کند. مسلم،ابوداود، ترمذی و ابن‌ماجه هم این روایت را از او آورده‌اند. طحاوی این روایت را از معمّر و سفیان ثوری با هم به شکل مُرسل آورده است. ترمذی نیز به شکل مُرسل در سُنَن خود به این روایت اشاره می‌کند.

اما اشکالِ مُرسله‌بودن روایت، این‌گونه پاسخ داده شده است: این اشکال خدشه‌ای به این روایت وارد نمی‌کند؛ زیرا روایت از غیرطریق وهیب به‌صورت مُسند نقل شده است. ابو‌طالب انباری، از فریابی و صاغانی با هم نقل کرده که گفته‌اند: ابو‌کریب از علیّ‌بن سعید کندی، از علیّ‌بن عابس‌بن عاصم، از ابن‌طاووس، از پدرش، از ابن‌عبّاس و ایشان از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) روایت کرده‌اند که حضرت فرمود: «ألحقوا بالأموال الفرائض، فما أبقت الفرائض فلأولی عصَبه ذَکَر»؛ (اموال باقی‌مانده از مُرده را به صاحبان فریضه در ارث بدهید و اگر مالی پس از دادن سهم‌ها باقی ماند به اولین مَردی که به مُرده نزدیک است برسانید).

می‌بینیم که، سیدمرتضی این روایت نبوی را با حوصله و با بی‌طرفی کامل و به‌صورت کاملاً علمی به بحث گذاشته است، امّا برخی فقهای غیر‌شیعی به‌دلیل تعصّب و دشمنی که با شیعه امامیّه، بر‌خلاف سنّت‌نبوی فتوا می‌دهند؛ مانند فتاوای مبنی بر مستحب‌‌نبودن تسطیح قبور (چهارگوش و یک‌نواخت در‌آوردن قبرها) و نگفتن پنج تکبیر در نماز میّت.

از این نمونه برخوردهای علمی و منطقی فقهای شیعه در منابع، فراوان است؛ مانند بحث‌های علّامه حلّی با نظر مخالف در مسئله «حلّیّت نزدیکی با زن حائض پس از قطع خون‌ریزی و پیش از غُسل» و دفاع امام خمینی از ابو‌حنیفه در مسئله «حکم معاملات بچه غیر‌بالغ برای آزمودن رُشد و عدم‌سفاهتش».

۴. رعایت ادب گفت‌و‌گو با دیگری

خداوند متعال می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» از این آیه چنین برمی‌آید:

• خطاب قراردادن دیگران با نام‌ها و القاب نیکو، نه نام‌ها و القابی که دلالت بر توهین و کاستن از شأن و منزلت طرف مقابل دارند؛ مگر آن‌که این نام‌ها و القاب، جزو اَعلام شخصی متعارف و مشهور طرف مقابل باشد؛ مانند: أصمّ (نا‌شنوا) و أحول (لوچ‌چشم). انتخاب تعابیر آرام و آرامش‌بخش برای تلطیف جوّ گفت‌و‌گو و آشفته‌نکردن آن.

• به‌کار نبردن توصیف‌های تحریک‌‌کننده دیگران؛ مانند: رافضی و اهل‌بدعت برای شیعیان، لفظ مخالفین برای اهل‌سنت و لفظ خوارج برای اَباضی‌ها.

• پرهیز از کاربرد کلمات نیش‌دار و تعابیر آزاردهنده و تحریک‌کننده طرف مقابل؛ مانند: الفاظ مربوط به تمسخر، لعن و دعا برای نزول بلا و هلاکت طرف مقابل.

اگر کتاب‌های فقهای امامیّه را ورق بزنیم، مسئله احترام به دیگری در گفت‌و‌گوها و بحث‌های علمی را به‌روشنی می‌یابیم.

۵. بهره‌مندی اختصاصی امامیّه از برخی فنون و تکنیک‌های بحث خلافی و مقارن

فقهای امامیّه با تألیف در برخی فنون و تکنیک‌های بحث خلافی و مقارن، به این عرصه غنا بخشیدند. بعضی فنون و تکنیک‌ها عبارتند از:

یکم. فقه خلافیات مذهب (علم خلاف صغیر)

تعبیر «فقه خلافیات مذهب» یک اصطلاح نیست، بلکه ما آن را از عناوین برخی تألیفات به‌دست آورده‌ایم؛ مانند: کتاب مُختَلَف‌الشیعه فی أحکام‌الشرعیه نوشته حسن‌بن یوسف‌بن مطهّر اسدی، معروف به علّامه حلّی (۶۴۸-۷۲۶ق). علّامه در این کتاب درباره مسائل مورد اختلاف میان فقهای اسلامی بحث می‌کند و نظرات‌شان را به‌همراه ادلّه آنها می‌آورد، سپس آنها را با هم می‌سنجد و نظر نهایی خود را می‌دهد. این سبک از پژوهش نسبت به علم خلاف معروف، قلمرو محدودتری دارد؛ زیرا در این سبک پژوهشی، مسائل فقهی مورد اختلاف بین همه مذاهب بررسی نمی‌شود؛ بلکه به بحث درباره مسائل اختلافی میان مجتهدان یک مذهب اختصاص دارد. به‌همین دلیل، برخی محقّقان بر این سبک پژوهشی نام خلاف صغیر در مقابل خلاف عالی یا خلاف کبیر (همان مصطلح علم خلاف معروف) نهاده‌اند.

بیشتر تألیفات امامیّه، سرشار از این نوع بحث خلافی (خلاف صغیر) است. سیدجواد عاملی (م ‌۱۲۲۶ق) تداوم و پیش‌بُرد این پروژه علمی علامه حلّی را در کتاب گران‌سنگ خود با عنوان مفتاح‌الکرامه فی شرح قواعدالعلامه برعهده گرفته است. این کتاب، دستاورد تمدّنی بزرگی شمرده می‌شود.

با مطالعه کتاب‌های مفتاح‌الکرامه والمختلف، به موارد زیر برمی‌خوریم:

• گستردگی مسائل بحث‌شده؛

• بررسی کامل و جامع اقوال فقها؛

• گستردگی منابع و تعدّد نسخه‌ها؛ برخی منابع، منحصر به صاحب کتاب مفتاح‌الکرامه است؛ مانند کتاب المیسیه؛

• دقّت و ریزبینی در تجزیه و تحلیل مسائل و ادلّه آن‌ها؛

• دقّت در نوشتن اقوال، تقسیم و تجزیه و تحلیل آن‌ها.

این پروژه علمی، خدمت بزرگی به همه آن‌هایی است که درپی بحث و تحقیق و شناخت نظرات امامیّه در مسائل فقهی، از آغاز تا اوایل قرن سیزدهم هجری هستند.

دوم. فقه انفرادیات

این تعبیر به‌همراه تعابیری چون: فقه انفرادات یا فقه منفردات یا فقه مختصّات، مانند تعابیر فقه خلاف صغیر یا فقه خلاف کبیر یا فقه خلاف عالی یک اصطلاح نیستند، بلکه ما آن‌ها را از عناوین بعضی تألیفات مانند: کتاب الانتصار فی انفرادات‌الإمامیّه نوشته عَلَم‌الهدی علی‌بن حسین، معروف به سیدمرتضی (م ‌۴۳۶ق) گرفته‌ایم. این کتاب درباره مسائلی که فقه امامیّه در آنها نظر فقهی خاصّ و منحصر‌به‌فردی دارد، بحث و از آنها دفاع می‌کند. این کتاب همه مسائل اختلافی با مذاهب را شامل نمی‌شود و حوزه بحث تنها مسائل جدی مختصّ شیعه است. این مسائل، از ویژگی‌های شیعه به‌شمار می‌رود. بحث در این مسائل از سه جنبه صورت می‌پذیرد:

• بحث درباره اثبات یا نفی انتساب نظر فقهی به مذهب معیّن؛

• بحث درباره اثبات یا نفی اصل ادّعای اختصاص مذهب به یک نظر خاصّ در مسئله. گاهی انفراد و اختصاص ثابت می‌شود و گاهی به‌دلیل دست‌یافتن به وجود یک موافق از مذهب دیگر، این ادّعای اختصاص ثابت نمی‌شود؛

• بحث درباره تبیین ادلّه دیدگاه منفرد و اختصاصی و دفاع از آن.

بنابر آنچه پیش از این در تعریف علم خلاف گذشت، وظیفه خلافی از یکی از دو حالت خارج نیست: یا مُجیبی است که عقیده شرعی را حفظ می‌کند؛ یعنی به استنباط یکی از پیشوایان دینی عمل می‌کند، یا سائلی است که بنیان آرای مخالف را از بین می‌برد. بنابراین تعریف، قلمرو بحث در فقه انفرادیات از بحث در علم خلاف محدودتر است. به‌همین‌دلیل می‌بینیم بعضی از آثاری که نام فقه خلاف را بر خود دارند، در بحث خود، تنها برای نظر و مذهب خود استدلال می‌کنند؛ بدون آن‌که به نظر مخالف بپردازند. نمونه این تألیفات، کتاب طریقه‌الخلاف بین‌الأسلاف نوشته ابو‌الفتح اسمندی سمرقندی است.

گاهی بین این دو، بنابر مفاد برخی تعاریف علم خلاف، تفاوت وجود دارد؛ از این نظر که خلافی، برای حفظ یا ردّ نظر خود، به‌دلیل استناد نمی‌کند.

سوم. فقه اتّفاقیّات

فقه اتّفاقیّات هم مانند بقیّه موارد گذشته، یک اصطلاح نیست، بلکه ما آن را از عناوین برخی تألیفات مانند کتاب الأوسط فی‌السنن والإجماع نوشته ابن‌منذر نیشابوری (م ‌۳۰۹ یا ۳۱۰ق) گرفته‌ایم. از آن‌جا که در اصطلاح، مناقشه وجود ندارد، گاهی همین لفظ انتخابی ما پذیرفته می‌شود، یا کلمه دیگری جای آن را می‌گیرد؛ مانند: فقه اجماعیّات یا فقه وفاق؛ آن‌گونه که در گفتار یکی از فقهای متقدم آمده است یا علم وفاق یا فقه ائتلاف که در نوشته‌های یکی از محقّقین وارد شده است.این شیوه از بحث علمی، اخصّ از علم فقه مقارن است؛ زیرا این علم درباره همه مسائل فقهی بحث نمی‌کند، بلکه به برخی مسائل فقهی مورد اتّفاق و اجماع فقها اختصاص دارد.

برای این عرصه پژوهشی ممکن است دو حالت رخ دهد: گاهی از مسائل اجماعی میان همه مذاهب و گاهی درباره مسائل اجماعی میان فقهای یک مذهب، بحث می‌شود. براین‌اساس می‌توان گفت که این علم در دو سطح مطرح است: فقه اجماعیّات کبیر و فقه اجماعیّات صغیر؛ مانند کتاب الإعلام بما اتفقت علیه‌الإمامیه من‌الأحکام نوشته ابوعبد‌الله محمّد‌بن محمّد‌بن نعمان عکبری بغدادی، معروف به شیخ مفید (م ‌۴۱۳ق). این کتاب براساس بحث درباره مسائلی که فقهای یک مذهب، یعنی مذهب امامیّه بر آن‌ها اتّفاق‌نظر و اجماع دارند، تهیّه شده است. تألیف در این عرصه پژوهشی به موازات علم خلاف صغیر و بر ضدّ آن است.

چهارم. فقه وفاق و خلاف

علیّ‌بن محمّد قمی شیعی‌مذهب از بزرگان قرن هفتم (۶۲۰-۶۹۸ق)، کتاب جامع‌الوفاق والخلاف بین الإمامیّه و بین أئمّه‌الحجاز و العراق را تألیف کرده است. او در کتاب خود، مسائل مورداتّفاق فقها و هم‌چنین مسائل مورد اختلاف آنها را به‌صورت استدلالی بیان از نظر امامیّه دفاع کرده است. روش کتاب رحمه‌الأمّه فی اختلاف‌الأئمّه نوشته ابو‌عبد‌الله محمّد‌بن عبدالرحمان دمشقی عثمانی شافعی از دانشمندان قرن هشتم هجری نیز نزدیک به‌همین کتاب است. نویسنده تا سال ۷۸۰ق زنده بوده است.

نظر تأییدشده ترجیحی ما (آن‌گونه که از مطالب قبلی آشکار شده است) این است که این سه مقوله یعنی: فقه خلاف صغیر، فقه اتّفاقیّات و فقه انفرادیات، هر سه، فنون و شیوه‌هایی از بحث فقهی شمرده می‌شوند، نه علومی مستقلّ از علم فقه. شاهد این مدعا این است که برخی تألیفات فقهی، بیش از یکی از این سه مورد را در خود جای داده‌اند؛ مانند کتاب: جامع‌الوفاق والخلاف بین‌الإمامیّه و بین أئمّه‌الحجاز والعراق نوشته علیّ‌بن محمّد قمی شیعی که توضیحش گذشت.


نتیجه‌گیری

۱. فقه خلاف و فقه مقارن، هم در موضوع و هم در هدف با هم اتّحاد دارند.

۲. ریشه‌های بحث خلافی از دیرباز در مکتب اهل‌بیت(علیهم السلام) مطرح بوده است. امامان اهل‌بیت(علیهم السلام) این بحث را تشویق می‌کردند و به شاگردان خود دستور می‌دادند که فقه خلاف را بیاموزند.

۳. میراث فقهی شیعه در عرصه مسائل اختلافی، بسیار سترگ است. تألیفات شیعه در این عرصه، در مقایسه با تألیفات دیگر مذاهب اسلامی، کمی بیش از یک‌سوم آن‌هاست.

۴. امامیّه از برادران خود در مذهب اهل‌سنت در عرصه تألیفات خلافی عقب نیفتاده‌اند.

۵. برتری و مزیّت امامیّه بر دیگر مذاهب در کیفیّت بحث خلافی و مقارن از نظر گستردگی و شمار نظرات و گفتارهای مطرح‌شده، امانت‌داری، مستندکردن نقل‌قول‌ها، بی‌طرفی در بحث و رعایت آداب گفت‌و‌گو با دیگری است.

۶. امامیّه برخی فنون بحث خلافی را به‌صورت انحصاری در اختیار دارد؛ فنونی مانند: فقه خلافیات مذهب (علم خلاف صغیر)، فقه انفرادیات، فقه اتّفاقیّات، فقه وفاق و خلاف.


ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.