عدل الهی به عنوان یکی از اصول اعتقادی شیعه است؟

در طول تاریخ، مساله «عدل الهی» به عنوان یکی از صفات فعل خداوند، مورد نزاع بین اشاعره و عدلیه بوده است. اشاعره با عدم اعتقاد به حسن و قبح ذاتی افعال، منشاء عادلانه بودن هر فعلی را صدور از جانب خداوند می دانند و در مقابل، عدلیه معتقدند که با توجه به حسن و قبح ذاتی افعال، فعل الهی باید منطبق با پدیده هایی باشند که حسن ذاتی دارند.

این نزاع مهمِّ کلامی ـ تاریخی در کنار حوادث سیاسی اجتماعی که «عدل الهی» در آنها نقش ویژه ای داشت و نیز ارتباط و تاثیر مساله «عدل الهی» در حوزه آفرینش و قانون گذاری و در حوزه جزا و سایر مسائل دینی و علاوه بر آن بازگشت بسیاری از صفات الهی چون «حکمت»، «تدبیر» و «علم الهی» به «عدل» موجب گزینش آن به عنوان یکی از «اصول اعتقادی» گردیده است.

دین برنامه زندگی و تکامل انسان است و اصول دین پایه هایی هستند که اساس و بنیاد آن را تشکیل می دهند به طوری که با فرو ریختن هر یک از آنها نتیجه مطلوب حاصل نمی شود. مذهب هم برداشت ویژه ای از دین است که اصول مذهب، ارکان اساسی آن می باشند. پس ممکن است اصول هر دینی از نگاه مذاهب مختلف، متفاوت باشد.

بنابر نظریه مشهور اصول دین شامل‌ سه موضوع‌ است‌: «توحید»، «نبوت» و «معاد». به باور ما شیعیان، دو اصل «عدل»‌ و «امامت» نیز به‌ عنوان‌ اصول‌ مذهب‌ بر این سه اصل افزوده می شود. بنابراین باور نداشتن به سه اصل نخست موجب خروج از دین و کفر می گردد؛ در حالی که انکار دو اصل بعدی موجب خروج از مذهب است نه دین.

اما اینکه چرا صفت «عدل الهی» که یکی از صفات جلالیه خداوند است این اندازه اهمیت یافته است؟ شاید بتوان مهم ترین دلایل اهمیت آن را ذیل این عناوین بررسی کرد:

نزاع اشاعره با عدلیه در مساله عدل الهی

در قرن اول هجرى نزاع شدیدى میان علماى عقائد اسلامى بر مسأله ای اعتقادی در میزان اعتبار احکام عقل در گرفت که در یک سو «اشاعره» قرار داشتند و در سوی دیگر معتزله و امامیه. مجموع آنچه اشاعره به آن معتقد بودند بعدها به عنوان «حسن و قبح شرعی» شناخته شد و آراء معتزله و شیعه به «حسن و قبح عقلی» شهرت یافت.

اشاعره معتقد بودند افعال خدا را به عدل و ظلم نمى توان توصیف کرد و او مافوق این امور است و هرکارى انجام دهد عین عدالت است؛ حتى اگر تمام انبیاء را به دوزخ و تمام اشقیاء را به بهشت بفرستد. مسلماً این ترسیم زشت و وحشتناک از خداوند، انسان ها را از او دور مى سازد و باب شناخت الهی را مى بندد و حتّى بازتاب آن در جامعه انسانى منشا هرگونه زشتى و بى عدالتى خواهد بود و دین و مذهب را به عنوان یک عامل تخدیر و فساد و نابسامانى و سوءظن نسبت به تمام جهان هستى در مى آورد.

در سوى دیگرِ نزاع، شیعه و معتزله قرار داشتند که معتقد بودند خداوند حکیم و عادل است و هرگز کارى برخلاف عدالت انجام نمى دهد. ظالم را پاداش و مظلوم را مجازات نخواهد کرد. عقل ما نیز خوب و بد را درک کرده و حکم می کند که خداوند عادل و حکیم جز نیکى انجام نمى دهد. بحث از «عدل الهی» به گونه ای بود که امامیه ـ برخلاف اشاعره ـ صفت «عدل» را مستقل از سایر صفات مورد بحث و بررسی قرار می دادند و به همین سبب به عنوان «عدلیّه» شناخته شدند. به مرور زمان، «اصل عدالت» در کنار «امامت» از مشخّصات مذهب شیعه شناخته شد.

حوادث سیاسی اجتماعی که «عدل الهی» در آنها نقش ویژه ای داشت

اهمیت سیاسی- اجتماعی عدل خداوند، کمتر از اهمیت اعتقادی آن نیست زیرا عدل زیر بنای عدالت اجتماعی است. در زمان بنی امیه، که خود را خلیفه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می نامیدند و بسیار ظلم و ستم می کردند، برای توجیه بی عدالتی های خود، راهی جز تحریف معنا و مفهوم عدل نداشتند. لذا با نقشه ای ماهرانه و به وسیله شماری عالم نما، مسئله قضا و قدر و عدم اختیار انسان را مطرح کردند و چنین وانمود کردند که هر چه در عالم رخ می دهد، از جمله حکومت ظالمانه آنها به خواست و تقدیر خدا بوده و مورد رضایت اوست، بنابراین مردم باید از حکومت ستمگران راضی باشند.

آنان در پاسخ به این اشکال که «لازمه چنین قضا و قدری، جبر و ظلم است»، حسن و قبح عقلی را انکار کردند و گفتند هر کاری که خدا انجام دهد عین عدل است و لذا حکومت ظالمانه آنها هم چون قضا و قدر خداست بر اساس عدل است و کسی حق اعتراض ندارد. بنی امیه به شدت از مسلک جبر طرفداری می کردند و طرفداران اختیار و آزادی بشر را با عنوان «مخالفت با یک عقیده دینی» می کشتند یا زندانی می نمودند تا آنجا که این جمله معروف شد: «الجبر و التشبیه امویان و العدل و التوحید علویان»؛ (جبر و تشبیه [و نسبت دادن صفات مخلوقات به خالق] اندیشه هایی اموی و عدل و توحید [و تنزیه خدا] اندیشه هایی علوی اند). در این وضعیت بود که پیروان اهل بیت (علیهم السلام) در برابر این تحریف و توطئه خطرناک، عدل الهی به معنای صحیح آن را کنار توحید و از اصول دین قرار دادند بدین معنا که انکار عدل در واقع انکار اسلام است و برای عدل اهمیتی هم وزن توحید قائل شدند و این دو را اساس دین دانستند.

ارتباط و تاثیر مساله «عدل الهی» بر سایر مسائل دینی

یکی دیگر از عوامل گزینش «عدل» در ردیف اصول اعتقادی شیعه، وسعت و گستره مفهومی صفت عدل الهی است. وقتی از این صفت الهی سخن می گوییم، درباره موضوعی صحبت می کنیم که با مباحث و مسائل مختلف دینی مرتبط است. عدالت مفهوم وسیعی دارد که هم حوزه تکوین و جهان آفرینش را شامل می گردد، و هم با تشریع و قانون گذاری، و همچنین حوزه جزا و پاداش مرتبط است. جهت تبیین بحث، به هر یک از موارد فوق در حدّ لزوم اشاره می کنیم.

الف). عدالت در حوزه آفرینش: این معنا از عدل به معنای وجود اعتدال و تناسب در جهان است. اگر جهان موزون و متعادل نبود، برپا نمی بود و دارای نظم و حساب و جریان معیّن و مشخّصى نمی شد. این معنا مفاد آیه ۷ سوره الرحمن است: «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزان»؛ (و آسمان را برافراشت و میزان و قانون [در آن] گذاشت).

همان طور که مفسران گفته اند مقصود این است که در ساختمان جهان رعایت تعادل شده است و در هر چیز از هر ماده اى به قدر لازم استفاده شده است و فاصله ها اندازه گیرى شده است. در حدیث نبوى نیز آمده است: «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْض‏»؛ (آسمان و زمین به موجب عدل برپاست). در اینجا می بینیم که عدل الهی پیوند وثیقی با آموزه «خلق نظام احسن» دارد. آموزه ای که مفادش بر این حقیقت تأکید می کند که جهان در بهترین صورت ممکن آفریده شده است.

ب). عدالت در حوزه قانون گذاری: تنها کسی می تواند حقوق انسان ها و همه موجودات را رعایت کند که به جنبه های وجودی انسان و جهان علم دارد و اسباب هدایت یا گمراهی آنان را می داند. و فقط خداوند است که از چنین جایگاهی برخوردار است. حکمت و عدل خداوند در هنگام تقنین این قوانین از پدید آمدند هر گونه ظلم و تبعیضی جلوگیری می کند.

ج). عدالت در حوزه جزا: در حدیثی از حضرت علی(علیه السلام) می خوانیم: «وَ لَئِنْ أَمْهَلَ [اللَّهُ‏] الظَّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ أَخْذُهُ وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرْصَادِ عَلَى مَجَازِ طَرِیقِهِ وَ بِمَوْضِعِ الشَّجَا مِنْ مَسَاغِ رِیقه»؛ (ممکن است خدا ستمگر را مهلت دهد ولى هرگز او را بى کیفر رها نمى کند. وى بر سر راه ستمگر کمین کرده و همچون استخوانى که در گلو گیر کند راه را بر او مى بندد).

آری، بسیارند کسانى که از چنگال مکافات عمل، و مجازات دنیوی فرار مى کنند یا به قدر کافى در دنیا کیفر نمى شوند. باید براى این گونه افراد و براى همگان محکمه و دادگاه عدلى باشد و گرنه اصل عدالت اقامه نخواهد شد. بنابراین قبول «وجود پروردگار» و «عدالت او» مساوى است با قبول وجود رستاخیز و سراى دیگر و این دو هرگز از یکدیگر تفکیک نخواهند شد. به عبارتی، اعتقاد به عدل الهی با ایمان به رستاخیز نیز رابطه ی نزدیکی دارد؛ و در بحث اثبات معاد، «عدل الهی» به عنوان یکی از مقدمات «برهان اثبات معاد» قرار می گیرد.

بازگشت بسیاری از صفات الهی به صفت «عدل»

عدالت به معنای وسیع آن که به معنای «قرار دادن هر چیز در جای خود» است، با بسیاری از صفات الهی ارتباط وثیقی دارد. برای مثال می بینیم استدلال هایی که در بالا درباره موضوع «عدالت در آفرینش» شد، تعبیر دیگری از تجلّی صفاتی چون «حکمت»، «تدبیر» و «علم الهی» در آفرینش است.

همانطور که صفاتی چون «احکم الحاکمین» یا «قاضی» بودن خداوند متعال به عدل الهی در حوزه جزا و پاداش اشاره دارد. بسیاری از عقائد اسلامی نیز زیرمجموعه عدل الهی هستند و اگر این اصل پذیرفته نشود بسیاری از آموزه های اعتقادی همچون نبوت و معاد و حسابرسی و بهشت و جهنم و… قابل توجیه نخواهند بود. خصوصا مسئله معاد که کاملا متّکى به مسئله «عدل الهى» است.

سید مرتضی در این باره می نویسد: «هر کس به دنبال اجمال بوده به دو اصل توحید و عدل بسنده کرده است. نبوت و امامت که به اعتقاد ما واجب اند و از اصول دین هستند، در ابواب عدل جا دارند.

علاوه بر موارد فوق می توان به تاثیر «عدل الهی» بر رفتار و اخلاق انسان نیز اشاره کرد.

آنچه ذکر شد، از جمله عواملی هستند که سبب شده است «عدل الهی» در میان سایر صفات پروردگار شاخص و مورد توجّه واقع گردد و گرنه دیگر صفات خدا مانند رحمانیت و خالقیت و… و نیز دیگر آموزه های دینی مانند شفاعت و بداء و رجعت و… به خاطر فقدان چنین نقش پراهمیت و بنیادین در عقاید اسلامی، در رده اصول مذهب قرار نمی گیرند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.