تلویزیون هر روزه در قالب فیلمها و مجموعههای نمایشی ایرانی، تصویرهایی را از جامعه، خانواده، افراد و سبک زندگی آنها ارائه میدهد که میتواند برای بیننده معانی و پیامدهای متفاوتی داشته باشد. برای گونهشناسی، طبقهبندی و تفکیک این تصاویر از یکدیگر میتوان مدخلهای متفاوتی را برگزید.
به گزارشگروه افسران ، ابوالفضل اقبالی پژوهشگر حوزه جنسیت و خانواده در یادداشتی با موضوع شخصیتشناسی زن در رسانه ملی نوشت:
«تلویزیون هر روزه در قالب فیلمها و مجموعههای نمایشی ایرانی، تصویرهایی را از جامعه، خانواده، افراد و سبک زندگی آنها ارائه میدهد که میتواند برای بیننده معانی و پیامدهای متفاوتی داشته باشد. برای گونهشناسی، طبقهبندی و تفکیک این تصاویر از یکدیگر میتوان مدخلهای متفاوتی را برگزید. در این نوشتار تلاش شده تا با نگاهی هویتی و فرهنگی گونههای مختلف تصویر شخصیت زن از یکدیگر تفکیک گردد.
۱. زن نمایشی:
فیلمها و مجموعههای تلویزیونی ایرانی انباشتهای از تصاویر کاریکاتوری و نمایشی از زنان در قالبها و اشکال مختلف است که با واقعیات و آرمانهای زندگی زنان ایرانی هیچ تناسبی ندارد. بهطور خاص نمونه این زن نمایشی را میتوان در دو نوع بد و خوب، یا مورد نفی و مورد تأیید مشاهده کرد. زنان نمایشی بد آنهایی هستند که در قالب مادرهای الکی مهربان و کاملا منفعل، مادرشوهرهای بدجنس، زنان خبیثی که همسر دوم و یا صیغهای هستند، زنان خانهدار احمق، دختران جوان احساسی و خام که فریب میخورند و… زنان نمایشی خوب نیز معمولا مادربزرگهای فوق العاده مهربان، دختران بسیار فهمیده و عاقل و بعضا با یک چادر مصنوعی روی سرشان، زنان فداکار که حتی شوهران دزد و معتاد و بیوفایشان را صرفا از روی عشق رها نمیکنند، زنان شاغل و موفقی که شبیه مردان هستند و…
آنچه این تصویرسازیها را شدیدا مخدوش و معیوب ساخته، تمرکز روی یک یا چند ویژگی است که به شکل مصنوعی و اجباری به شخصیتهای داستانهای آبکی الصاق شده است. این زنان آن قدر دور از انتظارند و آنقدر با واقعیات ملموسی که زنان ایرانی با آن درگیرند دور هستد، که میتوان آنها را نسخه نمایشی زنان در رمانهای عامه پسند دانست. ظاهرا هدف از ارائه این تیپهای معیوب این است که بیننده از یک الگوی شخصیتی و رفتاری دوری جوید و به نوع دیگر نزدیک شود. اما متأسفانه این هدف بسیار دشوار و پیچیده است و تیپ های مزبور نه تنها کمکی جهت رسیدن به آن نمیکنند بلکه اسباب دورتر شدن از آن هستند.
۲. زن واقعی:
در سالهای اخیر برخی مجموعههای تلویزیونی با مضامین اجتماعی و تاریخی و همچنین پارهای از برنامههای مستند توانستهاند تا حدودی تصویرگر واقعیاتی پیرامون زنان جامعه ما باشند. آنچه در اغلب این آثار به چشم میآید محدود شدنشان به نمایش زنانی است که به نوعی با مسائل اجتماعی کلان مانند اعتیاد، طلاق، فرزندان بزهکار، تنگی معیشت و نظایر آن درگیر هستند. در واقع این برنامهها زنان را معمولا در شرایط خاصی نشان میدهند که گرچه در جامعه ما فراوان وجود دارند اما واقعیت ملموس زندگی تمام زنان یا تمام زندگی یک زن درگیر مسائل خاص نیست. انتخاب پارهای از بخشهای زندگی زنان در این موارد و حذف سایر ابعاد زندگی آنها هرچند عامدانه نیست، اما به نوعی تحریف واقعیات از طریق کاستن از آن و برجسته کردن وجوه خاصی از آن است. این مورد، از جمله مواردی است که در بررسی ناکامی الگوی شخصیت زن در تلویزیون مهم به شمار میآید.
۳. زن آرمانی:
یکی از اهداف رسانه فرهنگیِ پیشرو، غیر از ترسیم واقعیات و پاسخوگویی به نیازهای واقعی مخاطبان، ترسیم افقهای متعالیتر و ارتقاء بخشیدن به نیازهای مخاطبان است. ظاهرا در پیگیری این هدف است که گه گاهی شاهد پخش آثاری هستیم که سعی دارند زنان موفق و واجد ویژگیهای برجسته را همچون الگو و آرمانی برای سایر زنان ترسیم کنند. آنچه معمولا در این راستا تولید و پخش میشود مجموعههای مستندی است که به معرفی و مصاحبه با همسران و مادران شهدا و جانبازان، مادران فرزندان ناتوان، زنان مشغول به فعالیتهای خیریه و مانند آن اختصاص دارد و البته برنامههای مذهبی و خانواده که با دعوت از کارشناسان، سعی دارند زنان را برای رسیدن به زندگی مطلوب راهنمایی کنند.»