لزوم «اذن پدر» منافی آزادی دختر در ازدواج؟!
برخی لزوم اذن پدر در ازدواج دختر را مانع استقلال و آزادی زن می دانند. در پاسخ به این شبهه باید گفت: اولا این مساله نزد فقها اختلافی است. ثانیا کسانی که اذن پدر را در نکاح دختر شرط می دانند، در صورت نکاح، آن را باطل نمی دانند. ضمن اینکه اگر اسلام دختر را قاصر می دانست، به دختر بالغ رشید استقلال اقتصادی نمی داد و معاملات او را صحیح نمی دانست. آری اذن پدر موضوعی روان شناسانه است؛ زیرا مرد بنده شهوت و زن اسیر محبت است، و دختران دم بخت زمزمه های محبت مردان را زود باور می کنند و به دام می افتند.
برخی لزوم اذن پدر در ازدواج دختر را مانع استقلال و آزادی زن پنداشته اند، در حالی که:
اولاً: در این مسئله میان فقها اختلاف است، عده ای خصوصاً فقهای متأخّر موافقت و اذن پدر را در نکاح زن لازم نمی دانند.
ثانیاً: اذن پدر را کسانی هم که شرط دانسته اند در نکاح زن باکره شرط می دانند. و برخی از کسانی هم که شرط می دانند در صورتی که بدون اذن باشد نکاح زن را باطل نمی دانند.
ثالثاً: فلسفه این که دوشیزگان لازم است [یا لااقل خوب است] بدون موافقت پدران با مردی ازدواج نکنند ناشی از این نیست که دختر «قاصر» شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعی کمتر از مرد به حساب آمده است. اگر به این جهت بود چه فرقی است میان بیوه و دوشیزه، که بیوه نیازی به موافقت پدر ندارد ولی دوشیزه و دختر باکره نیاز به اذن دارد؟
رابعاً: اگر دختر از نظر اسلام در اداره کار خودش قاصر است، چرا اسلام به دختر بالغ رشید، استقلال اقتصادی داده است و معاملات مهم او را نیز صحیح و مستغنی از موافقت پدر می داند؟
خامساً: مسأله اذن پدر به موضوعی روان شناسانه بین زن و مرد باز می گردد. این موضوع به حسّ شکارچی گری مرد از یک طرف و به خوش باوری زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف دیگر باز می گردد. آری مرد بنده شهوت است و زن اسیر محبّت. چیزی که زن را از پای درمی آورد و اسیر می کند این است که نغمه محبت و صفا و وفا و عشق را از دهان مرد بشنود. زن تا مادامی که دوشیزه است و هنوز با مردان برخورد نزدیک و زندگی مشترک نداشته است، زمزمه های محبّت مردان را به سهولت باور می کند. اینجا است که لازم است دخترِ ناآزموده با پدرش [که از احساسات مردان بهتر آگاه است و پدران جز در شرایط استثنایی برای دختران خیر و سعادت می خواهند] مشورت کند و لزوماً موافقت او را جلب کند که به نفع خود او است. در اینجا قانون به هیچ وجه زن را تحقیر نکرده است، بلکه دست حمایت خود را بر روی شانه او گذارده است.
سادساً: فقها می گویند: گرچه ازدواج زن باکره بدون اجازه و اذن ولی اش صحیح نیست ولی تزویج زن باکره یا ثیبه نیز بدون اذن و رضایت خودش صحیح نبوده و احراز قبول کامل او به این ازدواج لازم است. و لذا زن می تواند از خواستگاری که برای او شده سرباز زند، و هیچ کس حق ندارد که زن را در قبول همسر اجبار نماید. و این حکمی اجماعی است که با سنت نیز موافق است.
سابعاً: فقها گفته اند که اگر ولی، زن را از ازدواج با کفو و همتای واقعی اش منع کند ولایت او ساقط می گردد، و لذا می تواند با کفوی که تشخیص داده شده ازدواج کند؛ گرچه ولی اش اذن و اجازه نمی دهد؛ زیرا در نفوذ ولایت ولی شرط است که او حریص بر مصلحت دخترش باشد.