واکاوی خداشناسی برای کودکان خردسال
تربیت دینی کودکان در دوره خردسالی تنها با ایجاد احساسی خوشایند نسبت به مسائل دینی که فقط با مشاهده اجرای منظم احکام و آداب دینی توسط اعضای خانواده حاصل میشود، در مراحل بعدی به وسیله ایجاد حس تقلید در کودک، موجب عادت بهانجام فرایض دینی و نهادینه شدن خواهد بود.
تشویق و نوازش والدین در هنگام انجام فرایض دینی کودک باعث افزایش انگیزه و میل او به انجام فرایض خواهد شد. از طرفی خوشایندکردن اجرای احکام برای کودکان، تضمینکننده آینده روشن تربیتی آنها خواهد بود.
حدود سه یا چهار سالگی، بچهها، نام خداوند را یاد میگیرند. کودک، ابتدا، دنبال قویترین فرد است و چون از نوزادی، مادر، نیازهایش را رفع کرده، میپندارد که مادر، محکمترین تکیهگاه است، ولی خیلی زود میفهمد که مادر، از خیلی چیزها میترسد و چون پدر از آنها نمیترسد، پدر را تکیهگاه و قویترین آدم مییابد، ولی پدر هم از بعضی چیزها میترسد. در این زمان است که از ما میپرسد: «چه کسی قویترین است؟» به او میگوییم: «خدا». این خدا کجاست؟ به او میگوییم: «بزرگتر که شدی، برایت میگویم.» چون کودک سه، چهار ساله، در مرحله تفکر ابتدایی است، فقط آنچه را میبیند، قبول دارد. بنابراین نمیتوان به او گفت: «خدا نادیدنی است و همه جا هست.»[۱]
هیچگاه به پرسشهای کودکان درباره خدا، بیدرنگ و بدون تأمل پاسخ ندهید. پاسخ به این گونه پرسشها باید در زمان و مکان مناسبی باشد.
خدای دوست داشتنی ۵ سالگی
در فاصله سنی سه تا پنج سالگی، کودکان، خدا را شبیه انسانی میدانند که به آنها اتومبیل یا اسباببازی میدهد و مراقب همه چیز است؛ موجودی دوستداشتنی. چنین برداشتی، به چنین پرسشهایی میانجامد: «آیا خدا میخوابد؟ خدا برای تعطیلات کجا میرود؟ خدا کجا زندگی میکند؟» اگر به او بگویید: «اگر بدرفتاری کنی، خدا عصبانی میشود»، او، پدری عصبانی را مجسم میکند که آماده است برای جزییترین تخطی، او را تنبیه کند. بهتدریج که بزرگتر شد، باید خدا را به او چنان معرفی کنیم که بچهها، از او خوششان بیاید. از لطف و کرم خدا، مهربانی، قدرت خدا، بخشش و زیباییدوستی او میگوییم. درباره بهشتی که به نیکوکاران وعده داده، سخن میگوییم و اگر ضرورت خاصی پیش آمد، درباره جهنم به زبانی ساده برایش توضیح میدهیم.
پرسشهای کودکان درباره خدا را جدی بگیرید و بدانها پاسخ دهید، پاسخهایی از قبیل این که بعد «بعد میفهمی» یا «بزرگ میشوی و خواهی فهمید»، درست نیست؛ زیرا ممکن است از نا آگاهان یا غرض ورزان بپرسد و دچار سردرگمی یا انحراف شود.
هیچگاه به پرسشهای کودکان درباره خدا، بیدرنگ و بدن تأمل پاسخ ندهید. پاسخ به این گونه پرسشها باید در زمان و مکان مناسبی باشد. هنگام آشپزی، زمان آماده شدن برای خروج از منزل، هنگام مرتب کردن اتاقها و…زمانهای مناسبی نیستند و اگر کودک شما در این گونه موقعیتها پرسید، پاسخ آن را به زمان مناسبی واگذارید.
پاسخهای شما باید با سن کودک متناسب باشد. استفاده از استدلالهای ساده برای اقناع کودک خوب است؛ اما استدلالهای فلسفی سنگین فایدهای ندارد.
مهمترین و شایعترین پرسشهای کودکان درباره خدا عبارتند از:
خدا کیست و چیست؟ برای پاسخ به این سؤال، باید از اوصاف خداوند و مقایسه او با دیگران استفاده کـرد: خدا کسی است کـه مهربانیاش از پـدر مادر هم بیشتر است. او کسی است که از پدر و مادر هم بیشتر از تو مراقبت میکند. خدا از قویترین کسی که میشناسی هم قویتراست.
خدا کجاست؟ خدا همه جا است
چه طور و چگونه خدا همه جا هست؟ خدا مثل ما انسانها نیست که فقط رد یک جا هستند. او قدرتی دارد که میتواند همه جا باشد؛ مثل سخنران تلویزیون که در همه خانهها او را میبینند.
اگر خدا همه جا هست، چرا او را نمیبینم؟ خیلی چیزها مانند هوا، گرما و برق را نمیبینیم؛ اما وجود دارند. فرزندی همین سؤالراازپدرخودمیپرسد.
پدر لیوانی آب و دو حبه قند میآورد و مقابل دیدگان فرزند، آن دو حبه قند را داخل آب در لیوان قرار میدهد و آن ها را در آب حل میکند؛ آنگاه میپرسد: آیا حبههای قند داخل لیوان هستند یا از آن خارج شدهاند؟ فرزند پاسخ میدهد: داخل لیوان هستند. پدر: آیا تو آن را میبینی؟فرزند: خیر. پدر: آنها داخل لیوان هستند؛ اما با چشم دیده نمیشوند؛ خدا همینگونه است.
گرچه برای آدمی، نان و غذا «قوت» زندگی است، اما دین و ایمان «معنای» زندگی اوست. آنچه زندگی کودک را زیبا، امید بخش و شیرین میکند، کیفیت برخورداری او از خوراکهای معنوی و آموزههای دینی است.[۲]
ارزشهای اخلاقی و باورهای دین، اغلب ریشه در فطرت کودک دارد. بنابراین، لزوماً نباید این ارزشها را کودک از بیرون یاد بگیرد و درونی کند. بلکه فراتر از آن، آن چه مهم است تلاش برای کشف و شکوفایی این قابلیتها از درون اوست.
برای پرورش «حس دینی» و ارتقای «بینش دینی» کودک، قبل از هر چیز باید جلوههای دین در زندگی را با زبانی ساده و شیوهای جذاب و زیبا برای او به نمایش بگذاریم. زیرا بدون «ترغیب» درونی به دین، «تبلیغ» بیرونی ارزشهای دینی بیاثر خواهد بود.[۳]
درحدود سه- چهار سالگی بچه ها نام خداوند را یاد میگیرند. اگر رفتار افراد خانواده جنبه مذهبی داشته باشند،کودک مذهب و رفتار مذهبی را میآموزد. کودک در ابتدا به دنبال قویترین فرداست. چون از نوزادی مادر نیازهایش را رفع نموده، میپندارد مادر محکمترین تکیه گاه است؛ولی به زود ی میفهمد مادر از خیلی چیزها میترسد. چون پدر از آنها نمیترسد، پدر را تکیه گاه و قویترین آدم مییابد، ولی پدر هم از بعضی چیزها میترسد. در این زمان است که از ما میپرسد: کی قویترین است؟ به او میگوییم: «خدا». این خداکجاست؟ به او میگوییم: بزرگترکه شدی، برایت میگویم چون کودک سه- چهار ساله در مرحله تفکر ابتدائی است. فقط آن چه را میبیند، قبول دارد، نمیتوان به او گفت: خدا نادیدنی است و همه جاهست.[۴]
کودک ۷ ساله: عاشق خدا
به تدریج که بزرگتر شد، خدا را به او چنان معرفی میکنیم که بچّهها از او خوششان آید. از لطف و کرم خدا، مهربانی و قدرت خدا و زیبادوستی او میگوییم. درباره بهشتی که به نیکوکاران وعده داده، سخن میگوییم. در این سالها هرگز از قهرخدا و جهنم گناهکاران چیزی نگویید.
کودک ۷ساله به موضوعات مذهبی علاقمند میشود. عاشق دعا، نماز و نیایش میشود. دوست دارد برای او داستانهایی درباره خداوند بگوئید. دوست دارد درباره پیامبران و امامان حرف بزنید و از آنها برایشان داستانهایی تعریف کنید.[۵]
کودک ۷ساله: اثبات وجود خدا
امّا بعد نوبت به کنجکاوی میرسد. هفت سالهها از خداوند میپرسند. در مقایسه با شش سالهها بیشتر خواهان اثبات وجود خدا میشوند. کودک هفت ساله بر خلاف یک سال قبل سوالاتی را در مورد دیدن خدا، شکل خدا و غیره میپرسد. سوالات آن ها نباید به حساب سرکشی یا تمایلات ضد مذهبی قلمداد شود، بر عکس سوالات آنها بیشتر نشانه علاقه آنها به موضوع است.
به کودکان میگوییم همه موجودات در مورد خدا و خالق خویش فکر میکنند.هر موجودی تصور میکند خدا شکل اوست. ما هم که انسانیم،فکر میکنیم شاید خدا مثل ما دو دست و پا و به صورت ما باشد، ولی نه تصور آنها درست است و نه فکر ما. برای همین هیچکس نمیداند خدا چه شکلی است. اگر خدا موجودی بود که شکلی داشت و میشد او را دید، همه جا نبود. اگر پیش ما بود، دیگر پیش پدرت و یا بقیه مردم که جاهای دور هستند، نبود و میدانیم که خدا همه جا هست. برای همین خدا دیده نمیشود.
در مورد مسائل مذهبی هرگز اعمال فشار نکنید. دیکتاتوری و زور پاسخ معکوس میدهد. بچهها اگر نمازشان را میخوانند، آنها را تشویق کنید. سعی کنید از دین و مسائل دینی جز خاطرات خوش در ذهنشان چیزی باقی نماند. زمانی که از کودکی به فرزندان خود درک درستی از خدا بیاموزیم، در زندگی هرگز احساس تنهائی نمیکند، چون به یقین میدانند خدا حامی آنهاست و در سختترین لحظات با آنهاست.[۶]
پی نوشت:
[۱]- اصول و روشهای تربیت در اسلام، سید احمد احمدی، تهران: انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، ۱۳۷۳
[۲] – اسلام و تعلیم و تربیت،آیت الله ابراهیم امینی، چاپ پانزدهم، بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۴
[۳] – اصول و روشهای تربیت در اسلام، سید احمد احمدی، تهران: انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، ۱۳۷۳
[۴]- اسلام و تعلیم و تربیت، سید محمد باقر حجتی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی،۱۳۸۷
[۵]- اخلاق در خانواده و تربیت فرزند، سید محمد نجفی یزدی، کتابخانۀ دیجیتال
[۶]- بهترین هدیه، مسعود صلواتی زاده، چاپ اول، بسط النبی (صل الله علیه و آله)، قم، بهمن ۱۳۸۵