برخورد با حوادث ناگوار در سبک زندگی اسلامی

در متون دینی، بر تفسیر و ارزیابی درست از موقعیت های زندگی تأکید زیادی شده است؛ چرا که کنترل موقعیت ها در دست کسی است که کنترل ارزیابی های خود را در دست داشته باشد. رویدادها، تعیین کننده نیستند، بلکه تفسیر ما از موقعیت ناخوشایند است که در کاهش یا افزایش تنیدگی و فشار روانی، اثر دارد.

#برخورد_با#حوادث#ناگوار

انسان به وسیله ارزیابی خود می­ تواند موقعیت های ناخوشایند زندگی را کنترل و مدیریت کند.

هنگام مشکلات و سختی ها، نیازمند صبر هستیم تا موقعیت ناخوشایند به کنترل انسان درآید. در حقیقت، صبر، عاملی برای کنترل چنین موقعیت هایی است و تحقق این عامل، خود، نیازمند به کارگیری اصولی است که به انسان کمک می کند تا تسلط و کنترل خود را بر امور حفظ کند. یکی از مهم­ترین این اصول کنترل کننده عبارت است  از:

کنترل تفسیری (تفسیر درست از رویدادهای تلخ)

از دیگر عوامل کنترل موقعیت ناخوشایند، تفسیر درست موقعیت است.کنترل تفسیری؛ یعنی مهار موقعیت ناخوشایند و مدیریت کردن آن از راه تفسیر درست.
انسان هر موقعیت ناخوشایندی را ارزیابی می کند. این ارزیابی ها بر فشار روانی حاصل از موقعیت، تأثیر مستقیمی دارد.اگر موقعیت ناخوشایند را مثبت ارزیابی کنیم یا دارای بار مثبت بدانیم، تحمل­پذیر خواهد بود و اگر منفی ارزیابی کنیم، از کنترل ما خارج و تحمل ناپذیر می شود. در حقیقت، ما آن گونه که پیشامدها را تفسیر می کنیم، به آنها واکنش نشان می دهیم.
به بیان دیگر، رویدادها، تعیین کننده نیستند. تفسیر ما از موقعیت ناخوشایند است که در کاهش یا افزایش تنیدگی و فشار روانی، اثر دارد. بنابراین، ما به وسیله تفسیرهای خود می توانیم موقعیت های ناخوشایند را کنترل و مدیریت کنیم. کنترل موقعیت ها در دست کسی است که کنترل تفسیرها و ارزیابی های خود را در دست داشته باشد. به همین سبب، در متن های دینی، بر تفسیر و ارزیابی درست از موقعیت ها تأکید زیادی شده است.
از دست دادن داشته ها، از حوادث تلخی است که سبب تنیدگی می شود. انسان به آنچه دارد، هم احساس وابستگی می یابد و هم نسبت به آنها دل بسته می شود. آنچه مصیبت فقدان مال و عزیزان را ناخوشایند می سازد، همین احساس وابستگی و دل بستگی انسان است. در بسیاری موارد، از دست دادن اموال و عزیزان، همچون از دست دادن پاره ای از وجود انسان است. این، به سبب احساس مالکیتی است که در برابر آن داریم. جدا شدن از آنچه مال ماست و دل بسته آن هستیم، تنش زا و دردناک است.

از دست دادن فرزند

کسی از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، فرزند خود را از دست داد و بسیار بی تاب شد. پیامبر نامه تسلیتی برای وی فرستاد که در بخشی از آن چنین آمده بود:
فَقَدْ بَلغَنِی جَزَعُکَ علی وَلَدِکَ الَّذِی قَضی اللّه عَلَیْهِ وَ إِنَّما کانَ ابْنُکَ مِنْ مَواهِبِ اللّه الْهَنیئَهِ وَ عَوارِیِه المُسْتَوْدَعَهِ عِنْدَکَ، فَمَتَّعَکَ اللّه بِهِ إِلی أَجَلٍ وَ قَبَضَهُ لِوَقْتٍ مَعْلُومٍ فَإنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.[۱]
پس به من، خبر بی تابی تو نسبت به فرزندت که خداوند [به مرگ او] حکم کرده، رسیده است. همانا فرزند تو از هدیه های گوارای خدا و از عاریه های به ودیعه گذاشته او نزد تو بود.خداوند، تا مدتی تو را از آن بهره مند ساخت و در وقتی که مشخص شده بود، او را ستاند. پس ما از خداییم و به سوی خدا بازمی گردیم.[۲]
در حقیقت، پیامبر خدا با اشاره به امانت بودن فرزند، وی را آرام ساخت و تسکین بخشید. نکته مهم دیگری که در این حدیث وجود دارد، به کار بردن جمله «اِءنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»، هنگام مصیبت است. پایه شناختی این جمله، همان  «از خدا بودن» انسان است و اینکه او مالک هیچ چیز حتی خودش نیست.

ابوطلحه، از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یکی از فرزندانش را بسیار دوست داشت. این فرزند، بیمار شد. همسر ابوطلحه وقتی دید مرگ فرزندش نزدیک است، ترسید آسیبی به شوهرش برسد.ازاین رو، هنگام مغرب، وی را به مسجد نزد پیامبر فرستاد. پس از رفتن او، فرزند از دنیا رفت. مادرش او را در پارچه ای پیچید و در گوشه ای از خانه پنهان ساخت. از دیگران نیز خواست که هیچ خبری به طلحه ندهند. سپس غذای خوشمزه ای آماده کرد و خود را آراست. وقتی ابوطلحه بازگشت، سراغ فرزندش را گرفت. همسرش به او گفت که حال او خوب است. ابوطلحه پرسید: «آیا غذایی هست که بخوریم؟» همسرش غذا را آورد.
پس از آنکه ابوطلحه به آرامش رسید، همسرش به وی گفت: « آیا ناراحت می شوی از اینکه ودیعه ای را که نزد ما بوده، به »: صاحبش بازگردانده باشیم؟» ابوطلحه گفت: «سبحان اللّه!نه».
همسرش گفت: «پسر تو نزد ما امانتی بود که خداوند، آن را پس گرفت.» ابوطلحه که فرزندش را بسیار دوست می داشت، گفت: «پس من به بردباری کردن، شایسته تر از تو هستم.» سپس از جا برخاست و غسل کرد و دو رکعت نماز خواند و به سوی مسجدالنبی حرکت کرد….[۳]
این، معجزه امانت دانستن فرزند است. مادر آن فرزند، خود، با تکیه بر همین منطق، بردباری کرد و وقتی همین منطق را برای همسرش (یعنی پدر آن فرزند) بازگو کرد، او نیز بی تاب نشد. این، نشان دهنده نقش شناخت در واکنش های انسان به حوادث تلخ و ناگوار است. شناخت منطقی و نگرش خردمندانه می تواند موقعیت های ناخوشایند را تحمل پذیر سازد و بدین سان، از بروز فشارهای روانی جلوگیری کند.

همه چیز از آنِ خداوند بزرگ است و آنچه دردست ماست، امانتی از سوی اوست.

چکیده : یکی از حوادث تلخ زندگی، از دست دادن اموال است؛ بهترین کار، هنگام از دست دادن مال این است که انسان ، مال را امانتی بداند که باید به صاحبش بازگرداند . با این اعتقاد ، اگر از دست رفتن مال را باز پس گرفتن و گیرنده را مالک اصلی آن بداند، دیگر برای از دست رفتن مال ، غمگین نمی شود.

همانطور که در بخش اول مقاله اشاره کردیم، تفسیر و ارزیابی درست از موقعیت های زندگی اهمیت بسیار زیادی دارد؛ چرا که ما به وسیله تفسیرهای خود می توانیم موقعیت های ناخوشایند زندگی را کنترل و مدیریت کنیم. در واقع کنترل موقعیت ها در دست کسی است که کنترل تفسیرها و ارزیابی های خود را در دست داشته باشد. یکی از این موقعیت­ های ناخوشایند، از دست دادن مال است که در این مقاله به آن می­ پردازیم.

از دست دادن مال

شکایت کردن هنگام فقدان، به این دلیل است که تصور می شود قدرت قاهری، چیزهایی را که ما «مالک» آن بوده ایم، تصاحب یا نابود کرده است، ولی آیا واقعیت همین است؟ آیا آنچه از آن ما بوده است، از ما گرفته اند یا امانتی را بازپس گرفته اند؟ «گرفتن»، یعنی آنچه مال ما و ملک ما بوده است، به ناحق گرفته اند، ولی «پس گرفتن» ، یعنی گیرنده ، آنچه را به امانت نزد ما سپرده بوده، بازپس گرفته است. واقعیت این است، همه از آنِ خداوند بزرگ است و آنچه دردست ماست، امانتی از سوی اوست. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره این پدیده می فرماید: یَقُولُ ابْنُ آدَمَ : مِلْکِی مِلْکِی! وَ مالِی مالِی! یا مِسْکِینُ! أَیْنَ کُنْتَ حَیْثُ کانَ الْمِلْکُ وَ لَمْ تَکُنْ؟ وَ هَلْ لَکَ إلّا ما أَکَلْتَ فَأَفْنَیْتَ أَوْ لَبِسْتَ فأَبْلَیْتَ أَوْ تَصَدَّقْتَ؟ فَأَبْقَیْتَ إِمّا مَرْحُومٌ بِهِ وَ إِمّا مُعاقَبٌ عَلَیْهِ.فَاعْقِلْ أَنْ لایَکُونَ مالُ غَیْرِکَ أَحَبَّ إلیْکَ مِنْ مالِک.[۱]
آدمی می گوید: ملک من ملک من، و مال من مال من. ای بینوا!کجا بودی زمانی که ملک بود و تو نبودی؟آیا مال تو جز همان مقداری است که می خوری و از بین می بری یا می پوشی و کهنه می کنی یا صدقه می دهی و
[برای آخرتت]باقی می گذاری؟ که به خاطر آن، یا مشمول رحمت می شوی و یا کیفر می بینی؟ پس بیندیش که مال دیگری را بیشتر از مال خودت دوست نداشته باشی!

در این کلام شریف، چند نکته اساسی وجود دارد. نکته اول اینکه ببینیم مال، مقدم بر ماست یا ما مقدم بر مال هستیم؟ اگر پیش از آنکه ما وجود پیدا کنیم، مال وجود داشته باشد، چگونه می توانیم آن را مال خود بدانیم؟ اگر مال ماست، پیش از آن، مال چه کسی بوده است؟ تأمل در این سخن می تواند نشان دهد که بشر، مالک نیست . پیش از بشر، مال وجود داشته و پس از او هم وجود خواهد داشت. پس مالکیت مال، از آنِ کسی غیر از بشر است.
نکته دوم اینکه چه چیزی از آنِ بشر است؟ آنچه می ماند و دیگران ارث می برند یا آنچه از آن استفاده می کند؟ آنچه از مال بماند و به دیگران برسد، مال ما نیست. انسان، چیزی از این دنیا بیرون نمی برد.پس آنچه را استفاده کرده است، از آنِ او خواهد بود، نه آنچه مصرف نمی کند. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله می فرماید: یَقُوُل الْعَبّدُ: مالِی مالِی! وَ إِنَّما لَهُ مِنْ مالِهِ ثلاثٌ: ما أَکَلَ فَأَفْنی، أَوْ لَبِسَ فَأَبْلی، أَوْ أَعْطی فَاقْتَنی، ما سِوی ذلِکَ فَهُوَ ذاهِبٌ و تارِکُهُ لِلنّاسِ.[۲]
بنده می گوید: « مال من، مال من است» و حال آنکه تنها سه چیز از مالش برای اوست: آنچه خورده و از بین برده و یا پوشیده و پاره کرده و یا بخشیده و پایدار ساخته است. هر چیزی جز این را برای مردم باقی می گذارد و خود می رود. بنابراین، آنچه مصرف نشده، اگر از دست برود، مال او نبوده است. آنچه مال اوست، گرفتنی نیست و آنچه گرفته می شود، ازآنِ او نیست.
نکته سوم اینکه آنچه مصرف نشده، از آنِ ما نیست و نباید دل بسته آن شد و غم آن را خورد.
با توجه به آنچه گفته شد، بهترین کار، هنگام از دست دادن مال این است که انسان، مال را امانتی بداند که باید به صاحبش بازگرداند. پس با این اعتقاد، اگر از دست رفتن مال را «باز پس گرفتن» و گیرنده را مالک اصلی آن بداند، دیگر برای از دست رفتن مال، غمگین نمی شود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.