دلایل ضرورت تغییر و دگرگونی نظام پادشاهی و دیکتاتوری

آگاهی ملت ایران از ضرورت تغییر و دگرگونی نظام پادشاهی و دیکتاتوری وقتی به وجود آمد که امام خمینی (ره) رهبر جنبش انقلابی ملت ایران شد. تا آن موقع بیش از چند دهه وقت تلف شده بود و میراثی که باید در انقلاب عدالتخانه (انقلاب مشروطه) ی ملت ایران، دور انداخته می شد با حاکمیت جریانات غرب گرا و طرفدار سلطنت، متراکم و عظیم تر گشته بود.

#علل#دگرگونی#نظام دیکتاتوری#شاهی

نظام مشروطه ی سلطنتی محصول چند مرحله ی متداخل و کاملا مرتبط با هم بود:
۱. تحت حکومت مشروطه خواهان مرحله ی تشکیل یک نظام توتالیتر با هدف غربی کردن کل ایران فراهم شد.
۲. تحت حکومت رضاخان، مرحله ی تشکیل یک دولت توتالیتر و کاملا مسلط بر جامعه تحقق پیدا کرد.
۳. تحت حکومت محمدرضا پهلوی مرحله ی شکل گیری یک دولت کاملا وابسته به غرب، راکد رانت خوار و تحت سلطه ی یک دیوان سالاری خودکامه ی فاسد کامل شد.
نابودی نظام موجود مستلزم مبارزه با هر سه پدیده بود. ولی چنین مبارزه هایی می توانست مخالفت نهادهای دولتی وابسته به نظام استبدادی و حکومت آن دسته از روشنفکران را که به نظام مشروطه ی سلطنتی، فرهنگ غربی، عقاید تجددطلبی رضاخان و محمدرضا متمایل بودند را برانگیزاند. نتیجتا هر نوع مبارزه ای برای اینکه به موفقیت بینجامد می بایستی مبتنی بر اصولی کاملا محکم، مردم پسند، آرمانی و دارای رهبری سازش ناپذیر باشد، تا همان طوری که قدم به قدم پیش می رود ضمن تثبیت پیشرفت های خود، از جلب خصومت همزمان صاحبان منافع عینی و ذهنی موجود پرهیز کند. همه ی این خصلت ها در انقلاب اسلامی و رهبری امام جمع گردید.
برای امام مبارزه با میراث رژیم پهلوی کار پیچیده ای نبود. مبارزه با رژیمی که فساد، رکود اجتماعی، عقب ماندگی فزاینده ی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آن مشهود بود چندان دشوار نبود. مشکل اصلی تأثیر بر اذهان بسته ی شبه روشنفکرانی بود که اگر چه از رژیم شاه دل خوشی نداشتند اما تمایلی نیز به تغییرات انقلابی و ساختاری در سرنگونی رژیم مشروطه ی سلطنتی از خود نشان نمی دادند. مقام مشروطه ی سلطنتی عالی ترین آرمان سیاسی این جریان در ایران بود و امام برای باز کردن این ذهن های بسته مشکلات زیادی را سر راه ملت ایران می دید. از آن طرف مهم ترین سؤالی که مخالفان انقلاب اسلامی را اذیت می کرد این بود که مرزهای خواسته های اصلاحات امام کجا هستند؟
امام مانند یک استراتژیست پر قدرت با حریفان خود مبارزه می کرد. ناتوانی حریفان در شناخت حدود آرمان ها و خواسته های امام و شیوه ی مبارزه و مقابله ی او توان برنامه ریزی نیروهای حامی و هوادار سلطنت و غرب را گرفته بود و این بزرگ ترین رمز پیروزی رهبری امام بود. هدف امام مبنی بر ایجاد یک فرهنگ سیاسی نوین بی نهایت دشوار بود، زیرا نقایصی که امام از وجود آنها رنج می برد صرفا از میراث رژیم پهلوی ناشی نمی شد بلکه در تاریخ دویست ساله ی ایران ریشه ی عمیق داشت. دستگاه اداری دولت و روشنفکران وابسته به این دستگاه که بر شالوده هایی از بی نظمی، تقلیدپذیری محض، فقدان تفکر و خودباختگی قرار داشتند بزرگ ترین مشکل تلقی می شدند. اینها تنها زمینه هایی بودند که استبداد و استعمار و روشنفکری هماهنگی هنگامی که ادعای خیرخواهی و علم گرایی و خرافه زدایی داشته باشد به اوج خود را توجیه خواهد کرد و آن شرارتی که مرهم تلقی شود هیچ حد و مرزی را نخواهد شناخت و این برزگ ترین معضلی بود که امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی با آن دست به گریبان بودند.
تاریخ در ایران، مایملک پادشاه بود و او آن گونه حقایق تاریخی را به مردم عرضه می داشت که با افسانه ها، اسطوره ها و قصه های رایج زمانش همساز باشد.
شاید زیباترین بیت الغزال امام در انقلاب اسلامی این بود که چگونه در دنیایی که مذهب را از همه ی حوزه های اجتماعی خارج کرده است و آن را افیون توده ها می داند، می تواند یک نظام سیاسی مبتنی بر مذهب پایه ریزی کند و در عین حال جهان غیر مذهبی این نظام را بپذیرد و با آن ارتباط آزادانه و منصفانه و انسانی برقرار سازد؟!
بنابراین اگر گفته شود که تکوین یک فرهنگ سیاسی جدید در ایران پس از صدها سال نظام پادشاهی و دویست سال غرب گرایی، مستلزم یک ساختارشکنی یا شالوده شکنی بنیادین در باورهای رسمی بود، حرفی به گزاف نیست. امام متکی به ملت بزرگی بود و می دانست که این اتکا بسیار پرقدرت و قابل دوام است. یکی از حرکت های زیبای امام در مات کردن مخالفان ملت ایران این بود که مناقشه ی نظام جمهوری اسلامی را از سطح نخبگان به سطح مردم کشاند و دفتر دیوان جمهوری اسلامی را با مردم مفتوح کرد نه با نخبگان. امام نخبگان را که همیشه حلقه ی واسط بین حکومت و آرمان های اجتماعی بودند از صحنه حذف کرد و مستقیما به سراغ ملت رفت و پیمان جمهوری اسلامی را با مردم منعقد کرد نه با نخبگانی که استعداد پذیرش اندیشه های جدید را نداشتند.
این سخنان حتی اگر مبالغه آمیز هم باشند باز تضاد ضمنی میان رهبری مردم سالارانه ی امام را با رهبری نخبه سالارانه ی تکنوکرات ها نشان می دهد. رهبری که نظام را مردم سالار می کند و رهبری که صرفا در پی دادن امتیازاتی به مردم است تا آنها را آرام نماید. رهبری که نظام را مردم سالار می کند برای موفقیت مایل است که به طور کلی با نظام گذشته قطع رابطه کند در حالی که رهبر دوم با تأکید روی عوامل تداوم بخش به دنبال حفظ نظام گذشته است و تنها می خواهد نظام موجود را اصلاح کند.
تفاوت رهبری امام با جریان های دیگر در همین بود. رهبران جبهه ی ملی، نهضت آزادی و غیره به دنبال این بودند که نظام مشروطه ی سلطنتی باقی بماند، امتیازاتی به مردم داده شود و شاه به جای حکومت، سلطنت کند. اما، امام خمینی (ره) از اساس به دنبال تغییر نظام پادشاهی بود و اعتقاد داشت که تعلل در این کار چیزی جز فریب مردم، نادیده گرفتن حقوق آنها و از دست دادن فرصت های تاریخی نیست، فرصت هایی که در جنبش های گذشته نیز از دست رفت.
توافق درباره ی ضرورت اصلاحات نشان دهنده ی یک مصالحه درباره ی نظم موجود بود، مصالحه ای که اختلاف نظر درباره ی گذشته را تا حد قابل ملاحضه ای از نظرها پنهان می کرد. این مصالحه نتیجه اش این بود که به مردم اجازه داده می شد تا انتقاداتی را موجود خطاهای دوره ی گذشته نمایند اما تجربه ی مشروطه ی سلطنتی و نظام پادشاهی بیش از پیش اعتبار خود را حفظ می کرد.
اما هوشیارانه متوجه چنین توافقی بین نیروهای جبهه ی ملی، نهضت آزادی و رژیم شاه بود. لذا اجازه نداد که استراتژی مردم سالاری جای خود را به استراتژی مردم فریبی بدهد.
عظمت کار امام از زمانی که وارد صحنه ی مبارزات آزادی خواهی و استقلال طلبانه ی ملت ایران شد آنچنان همه را تحت تأثیر قرار داد که حتی دشمنان او نیز نتوانستند این عظمت را نادیده بگیرند.
فرمانفرمائیان در کتاب «خون و نفت» می نویسد:
حمله ی امام به کاپیتولاسیون فریادی از ته دل بود اما خیلی از ما آن را نشنیدیم… اما حالا که سخنانش را می خوانم متوجه می شوم که او چگونه از همان دردهایی سخن می گفت که همه احساس می کردیم. او از تصریب قانونی حرف می زد که ما هیچ گاه چیزی درباره اش نشنیده بودیم. مطبوعات حتی یک بار از آن سخن به میان نیاوردند و در مجلس مورد بحث قرار نگرفت. این قانون به امریکایی ها حقوقی اعطا می کرد که هیچ کشور دیگری در دنیا به یک خارجی واگذار نکرده بود. (۲)
اما در رهبری انقلاب اسلامی، ایران را به سوی آینده ی ناشناخته ای هدایت کرد اما کامیابی
در این راه پرتلاطم به توانمندی امام در تجسم و درک دنیای اطرافش بستگی داشت. دنیایی پیچیده و انباشته از ظرافت ها، ناپایداری ها، دیوان سالاری ها، تحرکات سیاسی و واقعیت های انکارناپذیر.
امام با دنیایی پر از ابهام سر و کار داشت و در این ابهام انقلاب اسلامی را رهبری می کرد. رهبری انقلاب اسلامی از جنبه ی مدیریت استراتژیک در ظاهر پر از ابهامات به نظر می رسید زیرا متفکران استراتژیک معتقدند که استراتژی های بزرگ با ابهامات سر و کار دارد. از این رو مدیری که در پی تدوین استراتژی برای پیروزی یک انقلاب بزرگ اجتماعی است باید به تحلیل مسائل، احساس موقعیت ها، تجربه ی شخصی و شم سیاسی بسیار بالایی تکیه داشته باشد تا با تصمیماتی آگاهانه به درون پیچیدگی های رهبری یک انقلاب راه یابد.
رهبری یک انقلاب اجتماعی با گستردگی ها و پپیچیدگی های ویژه ای سر و کار دارد. کسی که این رهبری را به عهده دارد نمی تواند با رویکردی ساده در برابر رخدادها عمل کند. انقلاب ها در مرز واقع بینی و آرمان گرایی قرار دارند و برقراری رابطه بین واقعیت ها و آرمان ها کار ساده ای نیست.
در رهبری انقلاب برانگیختن دیگران، یکپارچگی و به هم پیوستگی، عاطفه ی انسانی، نرمش و گرایش، قاطعیت و شجاعت، تحلیل مسائل پیچیده و خلاصه خیلی از چیزها باید با هم جمع شوند. رهبران جنبش های انقلابی باید به گونه ای عمل کنند تا علاوه بر تأثیر بر سیر و رویدادها، تحولات مطلوب را پدید آورند، باید میان ابعادی از محیط خود که نفوذ چندانی برآن ندارند و ابعادی که زیر نفوذ قدرت و شخصیت آنها است پیوند برقرار سازند. برای چنین کاری رهبری باید گونه ای واقع بینانه نه فقط نیروهای مکانیکی موجود بلکه کاربست ها و محدودیت های قدرت و مواردی را که دخالت های مختلف ممکن است مانع ایجاد تحول و دگرگونی باشند، درک کند. (۳)
امام با مجموعه ای از عوامل پیچیده و در عین حال حرفه ای برای حفظ نظام پادشاهی در ایران سر و کار داشت. شاه برای اینکه بتواند در مقابل سیاست های براندازی امام ایستادگی کند ترفندهای بسیار پیچیده ای به کار گرفت. یکی از این ترفندها این بود که از امریکا تقاضا کرد برای ایجاد یک سیستم کنترل و فرماندهی و ایجاد دکترین و اصول و وظایف عملیاتی سازمان نیروهای مسلح در مقابل بحران ها، یک استراتژیست حرفه ای را به ایران بفرستید.
امریکا ژنرال هایزر، یکی از فرماندهان نیروهای ناتو در اروپا را به این مأموریت حیاتی اعزام می کند. ژنرال هایزر استراتژیستی بود که وظیفه داشت برنامه های نظامی شاه را در تقویت ارتش و مقابله با نهضت امام خمینی (ره) تئوریزه کند.
او که سال ها در عالی ترین سطوح مطالعات استراتژیک در غرب تحصیل کرده بود وقتی وارد میدان مبارزه با امام خمینی (ره) شد با همه ی ادعایش تبدیل به مهره ی پیاده ی شطرنج گردید. او که آمده بود شاه مهره ی غرب در حفظ رژیم پادشاهی در ایران باشد، آن چنان بازیچه ی دست امام قرار گرفت که در خاطرات خود می نویسد:
به هارولد بروان تأکید کردم که به حداکثر اطلاعات ممکن از تحرکات خمینی نیازمندیم. همه ی منابع موجود باید دست به کار شوند تا سر از کار او درآورند. عدم اطلاع از فعالیت های خمینی برایمان تحمل کننده نبود. (۴)
غرب با همه ی عظمت ابرقدرتی و ساختار اطلاعاتی خود در مقابل امام زانو زد. هایزر اضافه می کند:
یکی از چیزهایی که واقعا برای ما مشکل می آفریند این است که واشنگتن اطلاعیه ی روشنی برای مقابله با بیانیه های خمینی نمی دهد. (۵)

پی‌نوشت‌ها:
 

۱. دکترای علوم سیاسی.
۲. خون و نفت، خاطرات یک شاهزاده ی ایرانی، منوچهر فرمانفرمائیان، رخسان فرمانفرمائیان، ترجمه ی مهدی حقیقت خواه، ققنوس، چاپ دوم، تهران: ۱۳۷۷. ص ۴۳۵.
۳. برای مطالعه ی بیشتر ر.ک، مدیریت استراتژیک «فرآیند استراتژی» تالیف جمیز براین کوبین، هنری چنتس برگ و دیگران، ترجمه ی محمد صائبی، مرکز آموزش مدیریت دولتی تهران، ۱۳۷۳.
۴. مأموریت مخفی هایزر در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، ترجمه ی سید محمدحسین عادلی، مؤسسه ی خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، تهران: ۱۳۶۶، ص ۲۰۷.
۵. همان، ص ۲۰۸.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.