مرجعیت اجتماعی سلبریتیها که به قول بسیاری از صاحبنظران رو به افول گذاشته و هر روز کمرنگتر از گذشته میشود، دلایل و اما و اگرهای بسیاری دارد.
به گزارش افسران، در وقایع اخیر که پس از فوت مهسا امینی رخ داد و حتی ماهها و سالها پیش از این ناآرامیها، آنقدر حرفها، رفتار و حتی پیامهای چند کلمهای آنها در پیام رسانهای اجتماعی، گوشهای فراوانی برای شنیدن و چشمهای بیشماری برای دیدن پیدا کرده بود که انگار گستره بازی و بازیگری آنها از مستطیلهای سبز و پردههای نقرهای تا کوچه و خیابانهای شهر گسترده شده بود. در هر اتفاق و حادثه خوش و ناخوشی، بهگونهای عکسالعمل آنها نقل محافل غیررسمی و حتی رسمی میشد و عدهای در نقش مقلد و ارادتمند ظاهر میشدند که از تصور و انتظار خودشان هم فراتر بود. اما چه شد که بازیگران و بازیکنان عرصه هنر، ورزش و موسیقی و به تعبیری سلبریتیها در نقش طلایهداران و نظریهپردازان وقایع اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی ظاهر شدند؟ چه شد سلبریتیهایی که در عرصه هنرنمایی خاص خود از چارچوب کلمات فیلمنامه و نمایشنامه یا تاکتیکهای تعیین شده توسط مربی و صاحبان باشگاههای ورزشی پا را فراتر نمیگذارند، یکباره به مرجع رفتارهای اجتماعی توده جامعه تبدیل شدند؟ این مرجعیت اجتماعی سلبریتیها که به قول بسیاری از صاحبنظران رو به افول گذاشته و هر روز کمرنگتر از گذشته میشود، دلایل و اما و اگرهای بسیاری دارد. نادر صادقیان و مصطفی آبروشن که ازجمله این صاحبنظران و جزو جامعهشناسان و استادان دانشگاه هستند، در نوشتار زیر به دلایل پیدایش و افول مرجعیت اجتماعی سلبریتیها پرداختهاند.
خلأ تشکلهای رسمی
نخبگان، متخصصان، آکادمیسینها و محققان کمتر از سایر اقشار جامعه تحتتأثیر واکنشها و موضع گیریهای سلبریتیها قرار میگیرند. نادر صادقیان در این باره میگوید: «تبدیل شدن سلبریتیها به گروه مرجع در حوزه کار و تخصصشان یک حق بدیهی محسوب میشود که در دنیا هم پذیرفته شده است، اما در ایران بهدلیل فقدان احزاب سیاسی و نهادینه نشدن ساختارهای تعامل و رقابت سیاسی و حزبی، ضعف جامعه مدنی و نبود تشکلهای رسمی سازمان یافته سلبریتیها در سایر عرصهها هم برجسته شدهاند.» این استاد دانشگاه و پژوهشگر اجتماعی نهادینه شدن نهادهای حزبی، سندیکایی و اتحادیهای را سبب قرار گرفتن سلبریتیها در جایگاه طبیعیشان میداند و توضیح میدهد: «در خلأ سازمانها و ساختارهای نظاممند مدنی، سلبریتیها در عرصههایی که اصالت و فراگیری مرجعیت ندارند، با یک حرف ساده، یک کامنت، یک پست و یک توییت تأثیرات قابل توجهی ایجاد میکنند.»
اظهارنظرهای غیرتخصصی
صادقیان به تعریف سلبریتی در باور عمومی جامعه اشاره میکند: «معمولأ کسانی را بهعنوان سلبریتی میشناسیم که از نفوذ، تحرک و تعامل در عرصههای هنری و ورزشی به شهرت رسیدهاند و محققان، پژوهشگران و متفکران، آکادمیسینها، نیروهای شناخته شده و مسلط حزبی و سیاسی را مصداق سلبریتی تلقی نمیکنیم.»
او به تفاوت گرایش سیاسی و فعالیت سیاسی اشاره میکند و ادامه میدهد: «داشتن گرایشهای سیاسی و فعالیتهای اجتماعی حق سلبریتیها و همه افراد جامعه است، اما صاحبان گرایشهای سیاسی و علاقهمندان به فعالیتهای مدنی را نباید با کادرهای متخصص سیاسی و اجتماعی که تجربه و تشکیلات، برنامه و ایدئولوژی دارند یکسان پنداشت. سلبریتیها را بهدلیل اینکه توانمندی آنها به زمینه فعالیتشان محدود میشود و در چارچوبهای ایدئولوژیک و فکری حوزه سیاست و مسائل اجتماعی علم و تخصصی ندارند، نمیتوان مصداق کادرهای متخصص سیاسی و اجتماعی تلقی کرد و امکان خطا و اشتباه در این افراد دور از انتظار نیست.»
بزرگنمایی مرجعیت سلبریتیها
صادقیان فضای رسانهای حاکم بر جامعه را موجب بزرگنمایی نقشهای اجتماعی سلبریتیها میداند و تأکید میکند: «این گروههای اجتماعی صاحب شهرت، باید مانند سایر شهروندان از حق تحرک و تعامل اجتماعی برخوردار باشند، ولی برجسته کردن و مرجعیت دادن به آنها در سایه این فضای رسانهای، در بلندمدت آسیبهایی به همراه دارد که در شرایط کنونی هم شاهد آن هستیم. مثلا هنرمندی مشهور که عموم جامعه از حاشیهها و مسائل مختلف زندگی او اطلاع دارند، در شبکههای اجتماعی ۱۳-۱۲میلیون نفر دنبالکننده پیدا میکند که اصلا یک امر طبیعی نیست و در سایه خلأ یک نظام حزبگرا و فضای رسانهای موجود شکل گرفته است.» این جامعهشناس تهییج و تقویت عواطف و هیجانات عمومی جامعه را که توسط سلبریتیها اتفاق میافتد، ریشهدار، پایدار و بلندمدت نمیداند و میگوید: «این تقویت و تهییج عواطف که بر پایه تفکری عمیق و دقیق و تخصصی بنا نشده، تأثیرگذاری محدودی دارد.»
تأثیرگذاری انقلاب رسانهای
بهگفته صادقیان خلأ احزاب سیاسی در ایران حکایت تازهای نیست و سابقه فقدان یا کمتحرکی احزاب سیاسی به پیش از سلطنت پهلوی اول برمیگردد، اما در سالهای اخیر انقلاب رسانهای این خلأ را به بستری برای اوجگیری مرجعیت اجتماعی سلبریتیها تبدیل کرده است. او توضیح میدهد: «در گذشته رسانهها به چند شبکه تلویزیونی محدود بودند و به این اندازه فراگیری و نفوذ نداشتند. فضای مجازی و شبکههای اجتماعی هم اساسا وجود نداشت و تعداد نشریات محدود بود. در فضایی که در جهان و بالطبع در ایران ،انقلاب رسانهای رخ داده، شاهد هستیم که سیستم رسانهای داخل کشور هم برای به حاشیه راندن سایر جریانهای فکری و سیاسی، با تبلیغات پروگاندایی و تجاریسازی عرصههای هنر و ورزش، جایگاه سلبریتیها را در عرصههای خارج از توانمندی و تخصص این طیف قوت میبخشد.» صادقیان تأثیرگذاری روانی تبلیغاتی را مهمترین کارکرد مرجعیت اجتماعی سلبریتیها ذکر میکند و ادامه میدهد: «از آنجا که این جایگاه مبتنی بر یک تفکر نهادینه خاص سیاسی اعتقادی نیست، معمولا سلبریتیها بر حسب جریانها، اخبار و رویدادهای روز، مواضعی میگیرند که بر برنامه و تفکر و آرمان مشخص و ساختاریافتهای مبتنی نیست. این مواضع در مقاطعی شکل و شمایل سیاسی بهخود میگیرند، ولی بهدلیل اینکه در سازماندهی عملیاتی اجرایی، توان و تشکیلات و برنامه و هدف و تجربه و تخصص ندارند، در مرجعیت و هدایت اجتماعی نمیتوانند نقش آفرینی پایدار و مؤثری داشته باشند.»
افکار عمومی آگاه شده است
مصطفی آبروشن، عضو انجمن جامعهشناسی آموزش و پرورش ایران هم معتقد است؛ «در گذشته سلبریتیها تأثیر فراوانی بر افکار عمومی داشتند، اما بهدلیل وجود تکنولوژیهای ارتباط جمعی و شبکههای اجتماعی، سواد رسانهای وسواد سیاسی جامعه به تراز بالاتری ارتقا پیدا کرده و سلبریتیها نمیتوانند افکار عمومی را مانند گذشته تحتتأثیر قرار دهند.»
او در اینباره توضیح بیشتری میدهد و میگوید: «با توجه به آگاهیرسانی فعالان اجتماعی و ایجاد کمپینهای فراوان در شبکههای اجتماعی، افکار عمومی به این باور رسیده که سلبریتیها نهتنها نباید در حوزه سیاست و مدیریت شهری ورود پیدا کنند، بلکه گرایش سیاسی آنها نیز مانند گذشته، مقبولیت اجتماعی نخواهد داشت. زیرا افزایش آگاهی و سواد سیاسی جامعه به افکار عمومی آموخته به برنامهها و تخصص افراد توجه کنند وتوصیههای تبلیغاتی افراد مشهور محور تصمیمات آنها قرار نگیرد.»
تیغ دولبه
آبروشن، اقبال عمومی جامعه به هنرمندان، ورزشکاران و دیگر سلبریتیها را یک پدیده جهانی ذکر میکند و میگوید: «این ارتباط مؤثر و احساسی بین این افراد و توده مردم بهطور بالقوه دارای پیامدهای مثبت و منفی است. یکی از کارکردهای مثبت سلبریتیها ایجاد کمپین و تشویق جامعه به مشارکتهای مدنی است و نمیتوان نقش ممتاز برخی از هنرمندان را در بسیج افکار عمومی و شکلدهی به کمپین کمکهای مردمی نادیده گرفت. در واقع اکثر سلبریتیها با هر شکل و انگیزهای از مشارکت در امور خیریه، تمایل دارند اقدامات خیرخواهانهشان را در حوزه اجتماعی منتشر کنند تا هم طرفداران خود را بهکار خیر تشویق کنند و هم در میان شهروندان اعتبار مضاعفی بهدست آورند.»
این جامعهشناس درباره عملکرد منفی سلبریتیها در حوزه مرجعیت اجتماعی توضیح میدهد: «این واقعیت تلخ وجود دارد که این گروه اجتماعی گاهی ابزار دست سیاستبازان میشوند، بهطوری که سیاستبازان، این گروه اجتماعی را تطمیع میکنند تا محبوبیتشان را در راستای اغراض سیاسی آنها خرج کنند، زیرا بهنظر میرسد اگر نظر مثبتی را در رابطه با عملکرد سیاستبازان انتشار بدهند از سوی طرفداران شنیده خواهد شد. این شیوه از رفتار، نهتنها شایسته سلبریتیها نیست، بلکه استفاده ابزاری سیاستبازان از قشر مشهور جامعه، تئوری سیاست منهای اخلاق را به ذهن متبادر میکند و از منظر اخلاق حرفهای ناپسند و عوام فریبانه تلقی میشود، زیرا تجربه ثابت کرده سوءاستفاده از اشتهار و روی کار آمدن افراد با جاذبههای احساسی و به دور از عقلانیت سیاسی و کارکردی، جامعه را دچار رکود میکند و در دراز مدت به نارضایتیهای اجتماعی دامن میزند.»
افول مرجعیت اجتماعی سلبریتیها
«جامعه به سمتی حرکت کرده که مرجعیت نیروهای سیاسی و حزبی برمرجعیت روانی رسانهای و تبلیغی غالب شدهاند.» این نکته را نادر صادقیان، استاد دانشگاه و پژوهشگر اجتماعی میگوید و در این باره توضیح میدهد: «در مقاطعی سلبریتیها توانستند روی بخشهایی از جامعه بهویژه نوجوانان و جوانان که از جریانات سیاسی، نخبگی، تخصصی، آکادمیک و روشنفکری تجربه و شناخت کمتری داشتند، تأثیرات هیجانی، روانی و تبلیغی بگذارند، ولی فضای اجتماعی جامعه به سمتی میرود که نیروهای سیاسی و حزبی، مرجعیت غالب را در حوزه روانی رسانهای و تبلیغی هدایت میکنند.»
صادقیان گستردهتر شدن فضای فعالیت نخبگان، احزاب، جامعه مدنی و سندیکایی را برای نظاممند شدن مرجعیتهای اجتماعی ضروری عنوان میکند و میگوید: «اگر این فضا توسعه پیدا نکند، ممکن است تحرک و تأثیرگذاری سلبریتیها با یک رویداد خبرساز منفی هیجانی مخرب دوباره شعله ور شود و جلوه پیدا کند. البته در چنین شرایطی هم این تأثیرگذاری بهصورت سینوسی، سیکلی و مقطعی خواهد بود و باز بهتدریج افول میکند.»
پایان مرجعیتهای غیرعلمی
«هنرمندان بخشی از نخبگان جامعه هستند و تأثیر آنها در شکلدهی به افکار و حساسیتهای جامعه، بهدلیل اینکه با احساسات و عواطف تودههای مردم سر و کار دارند، بارزتر و سریعتر است. »
مصطفی آبروشن، استاد دانشگاه با بیان این مطلب درباره فرایند ایجاد مرجعیت اجتماعی سلبریتیها میگوید:«آنچه در سالهای اخیر به مقبولیت این قشر افزوده، بهطور قطع تعاملات شکل گرفته در شبکههای اجتماعی است. از آنجا که مبنای ارتباط مردم و سلبریتیها عموماً احساس است و احساس سطحیترین تراز ارتباطی به شمار میآید، این گروههای اجتماعی از مقبولیت بیشتری نسبت به روشنفکران سیاسی، اجتماعی و علمی برخوردارند.»
آبروشن کاهش اعتماد اجتماعی را که از سرمایههای مدنی جامعه محسوب میشود، در پررنگ شدن راهبری و مرجعیت سیاسی و اجتماعی سلبریتیها در وقایع اخیر مؤثر میداند، اما بر این باور است که در ادامه این جریانات شاهد رشد عقلانیت، افزایش سواد سیاسی و ارتقای آگاهی عمومی جامعه هستیم که تأثیرگذاری و مرجعیت سلبریتیها در حوزههای غیرتخصصی این قشر را تضعیف میکند.