اولویتهای تحقق سبک زندگی اسلامی در ادبیات معاصر
واژه سبک زندگی که در ادبیات امروزی به مثابه واژهای کلیدی مطرح شده است، از نظر لغوی و موارد کاربرد، گستره وسیعی را دربرمیگیرد؛ یعنی از رفتارهای خاصی که هر فردی برای زندگی خود برمیگزیند تا رفتارهای خانوادگی،، فامیلی، محلی، شهری، کشوری و بینالملل قابل اطلاق است.
گفتوگو با علامه مصباح یزدی [۱]
به نظر حضرتعالی مفهوم سبک زندگی چیست؟واژه سبک زندگی که در ادبیات امروزی به مثابه واژهای کلیدی مطرح شده است، از نظر لغوی و موارد کاربرد، گستره وسیعی را دربرمیگیرد؛ یعنی از رفتارهای خاصی که هر فردی برای زندگی خود برمیگزیند تا رفتارهای خانوادگی، فامیلی، محلی، شهری، کشوری و بینالملل قابل اطلاق است. از این منظر، میتوان سبک زندگی را ویژگیهای رفتاری انسان تعریف کرد و بر اساس اختلاف این ویژگیها، تعدد سبکها را در نظر گرفت؛ اما این ویژگیها از دیدگاههای مختلف قابل تقسیم به اشکال مختلف است؛ گستره این تقسیمبندی سبک زندگی فردی، خانوادگی، گروه خاص، افراد یک شهر یا منطقه و زندگیهای بینالمللی را شامل میشود. شایسته است در مردمشناسی بهصورت توصیفی به بیان این مسائل بپردازند. اینکه ساکنان هر منطقهای چه ویژگیهای رفتاری دارند، خودبهخود بار ارزشی مثبتی یا منفیای ندارد. این یک نوع تقسیمبندی به لحاظ گستره متعلَق است. نوع دیگر تقسیمبندی از نظر عواملی است که در این ویژگیها مؤثر است؛ یعنی گاهی عوامل طبیعی، اقلیمی و جغرافیایی مانند نوع آب و هوا یا غذاها یا لباس و عوامل اجتماعی و تاریخی در آن مؤثر است. در نهایت، عوامل فرهنگی یا به تعبیر دیگر عوامل ارزشی منشأ این تقسیمبندی می شود؛ یعنی روشهای زندگی جوامع مختلف را ارزشگذاری، و بر این اساس خوب یا بد بودن کاری را مشخص میکنند که نتیجه آن انتخاب روش خوب است. بحثهایی که امروزه، بهویژه پس از سخنان مقام معظم رهبری، مطرح شده است، صرفاً یک بحث توصیفی و تاریخی نیست؛ بلکه منظور این است که سبکهای زندگی را بررسی و ارزشیابی، و سبک صحیح را مشخص کنیم. وقتی پسوند اسلامی نیز بدان افزوده میشود، بدان معناست که معیار سنجش آن، ارزشهای اسلامی است. پس واژه سبک زندگی اسلامی میتواند متضمن این ویژگیها باشد که فرد مورد نظر نیست؛ بلکه منظور یک رفتار جمعی و اجتماعی است. در مسائل اجتماعی نیز همه افراد ملحوظ نیستند و معمولاً روش رایج در جامعه بررسی میشود. البته چهبسا استثناهایی نیز وجود داشته باشد یا بخش زیادی از آن جامعه این روش را نداشته باشند. این نیز ویژگی بحثهای اجتماعی است. واژه اسلامی نیز تصریح دارد که باید از دیدگاه ارزشی به مسئله بنگریم و صرفاً توصیفی نیست. هدفمان این است که روشن سازیم باید چه نوع زندگیای داشته باشیم و چه سبکی غلط است که از آن دوری کنیم. البته معیار ارزشیابیمان نیز ارزشهای اسلامی است. پس هدف این است که یک نوع ارزشیابی از رفتارهای رایج در جامعه، برای روشن شدن وضعیت فعلی داشته باشیم. از طرف دیگر، باید ضوابط ارزشیابی اسلامی را در نظر داشته باشیم که آن نیز متدولوژی خاص خود را دارد؛ اما اینکه ارزشها و سبک زندگی موجود چگونه است، باید از نظر جامعهشناختی و روش خاص خودش مشخص شود؛ اما اینکه ارزشهای اسلامی، بهمثابه معیار سنجش چیست، باید اسلام و ارزشهای اسلامی را شناخت. باید این دو را با هم تطبیق دهیم که آیا آنچه رایج است با سبک زندگی اسلامی یعنی با ارزشهایی که اسلام در رفتار معتبر میداند، مطابقت دارد یا ندارد. آنگاه بخشی را که تطابق ندارد، باید برای اصلاح آن چارهجویی شود که چه کنیم مردم به سمت زندگی اسلامی حرکت، و کمبودهایشان را جبران کنند؛ راهکار آن چیست؟ از کجا باید شروع کرد، و چه نهادهایی برای این اصلاح رفتار مؤثر هستند؟
بیشک باید نهادهای مختلفی برای تحقق سبک زندگی اسلامی تلاش کنند؛ اما گویا این تلقی وجود دارد که اولین و اساسیترین قدم باید از طرف حوزویان برداشته شود؛ بدین معنا که حوزه علمیه به لحاظ مفهومی یک نقشهای را ترسیم کند که روی آن جایگاه همه چیز و ارتباطات آنها با هم به لحاظ مفهومی مشخص باشد. در این صورت میتوانیم به مسئولان اجرایی اعلام کنیم که حوزه علمیه قم مدل سبک زندگی را ارائه داده است. بدیهی است در این مدل باید نگاه به مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و همه مسائل مطرح در زندگی لحاظ شده باشد. به نظر حضرتعالی این نظریهپردازی برای سبک زندگی اسلامی تا چه حد انجام شده است و ما باید چه کارهایی در این زمینه انجام دهیم؟به چارچوبی کلی از سبک زندگی اسلامی اشاره کردم و اینکه چه زوایایی را دربرمیگیرد و بهطور کلی چه مسائلی را باید برای ارائه طرح سبک زندگی اسلامی بررسی کرد. پس از آن باید بهدنبال اجرای آن باشیم. همانطور که در سخنان مقام معظم رهبری به تفصیل نسبی بیان شده است، دیدگاه ایشان درباره سبک زندگی اسلامی بسیار وسیع است و شامل مسائل بسیار متنوعی میشود. جامع همه اینها با توجه به پسوند اسلامی این است که همه مسائل را از دیدگاه ارزشی بررسی کنیم، نه از منظر عوامل اقلیمی، طبیعی و چیزهای دیگر.
ما به دنبال آنیم که انسانها بر اساسی نظام ارزشی خودشان، باید چه سبک زندگیای داشته باشند؟ چون نظام ارزشی ما نظام ارزشی اسلام است، بر اساس این نظام ارزشی، چه سبک زندگیای باید در رفتارهای مختلف، از خانوادگی تا بینالمللی داشته باشند؟ استنباط بنده از طرح پرسشهای مقام معظم رهبری این است که گستره بحث بسیار وسیع است؛ اما زاویه بحث، ارزشی است؛ یعنی همه این مسائل باید از دیدگاه ارزشی بررسی شود. معیار ارزشی آن نیز اسلام است. با چنین رویکردی، برای تحقق سخنان مقام معظم رهبری باید چه اقدامی انجام دهیم؟ به نظر میرسد برای انجام دادن این نوع کارها، مانند برخی کارهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دو گونه برنامهریزی نیاز است: کوتاه مدت یا اورژانسی و بلندمدت. بین این دو برنامه میتوان برنامه میانمدت نیز تعریف کرد. ولی در مجموع باید دو نوع فعالیت را برنامه ریزی کنیم؛ با توجه به اینکه تبیین همه این مسائل و نیز اجرای آن در کوتاه مدت مشکل است، باید اهم آن را انتخاب کنیم و مسائلی را که هم ضرورت بیشتری دارد و هم امکان حل آن بیشتر است، برگزینیم و بهصورت اورژانسی آنها را در مدت کوتاهی، مانند دو یا سه سال، به نتیجه برسانیم؛ ولی کارهای اینچنینی اساسی نیست. برای اینکه بخواهیم کاری آکادمیک در این زمینه انجام دهیم، باید برنامهای درازمدت طراحی کنیم. وقتی پذیرفتیم قرار است سبکهای زندگی را بر اساس ارزشهای اسلامی بررسی کنیم و ببینیم کدام اسلامی نیست و کدام نزدیکتر به اسلام، و کدام متن اسلام است، باید چند نوع مطالعه انجام دهیم؛ یکی مطالعه و توصیف وضع موجود، دیگری طراحی وضع مطلوب، و سپس تهیه نقشه راهی برای رسیدن زودتر و بهتر به وضع مطلوب. بخش اول وظیفه جامعهشناسان است. البته جامعهشناسانی که با ارزشهای اسلامی آشنا باشند و بتوانند از این دید وضع موجود را بررسی کنند. در این زمینه میتوان تعدادی محدود از افراد را بهعنوان مجری طرح در نظر گرفت که بر هر دو حوزه معرفتی اشراف داشته باشند؛ یعنی هم از ویژگیهای جامعهشناختی ـ معمولاً استادان دانشگاه در این زمینه تخصص بیشتری دارند ـ و هم از دیدگاه ارزشی اسلامی آگاهی داشته باشند تا بتوانند سبک زندگی امروز ما را بر اساس ارزشهای اسلامی توصیف کنند. در ادامه باید عواملی برای این کار در نظر گرفت که بتوانند این تحقیقات میدانی را انجام دهند، تا صورت مسئله به طور کامل برای ما روشن شود و عدهای نگویند اینها سیاهنمایی است، و گروهی دیگر بگویند خوشبینی است. پس باید واقعیت آنگونه که هست، روشن شود؛ ولی این همه کار نیست؛ بلکه مقدمهای برای تحقیق بیشتر و ارائه نظریههای جدید است؛ اما تا این کار انجام نشود، نظریهپردازی ما ذهنی خواهد بود. برای نظریهپردازی درباره واقعیات عینی جامعه، باید از وضع عینی جامعه و نقاط ضعف و قوت آن مطلع باشیم. سپس باید گروهی از متخصصان در معرفتهای اسلامی مشارکت کنند. چه گروههایی خوب است در این عرصه فعالیت کنند؟پیداست مسائل ارزشی و مسائل مربوط به رفتار اجتماعی انسانها و سبک زندگی، بیشتر به مسائل فقهی اسلام و تا حدودی به مسائل اخلاقی مربوط میشود. پس در بین دانشمندان اسلامی، افرادی که تخصص بیشتری در فقه و مبانی ارزشی آن و اخلاقیات اسلامی دارند، باید مشارکت کنند. حال پرسش این است که آیا فقه فعلی و وضعیت تحصیلات فقهی حوزوی ما در حال حاضر بهگونهای هست که بتواند در این زمینه نظریهپردازی کند یا نه؟ شاید بتوان گفت اگر فقط به دانشمندان فقه اکتفا کنیم، به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید؛ زیرا مسائل ارزشی یک سلسله قواعدی است که میتواند در فقه نیز کاربرد داشته باشد و حتی تعارض و تزاحم ارزشها در مقام عمل احتیاج دارد تا ضوابط و جایگاه آنها بهتر شناخته شود؛ در حالی که این مسائل در فقه رایج ما به این سبک بررسی نمیشود؛ بلکه صرفاً مسائل رفتاری، آن هم بر اساس روایات، آیات و اقوال فقیهان بررسی میشود؛ مبانی این احکام از دیدگاه اخلاقی و ارزشی، کاری است که زیاد درباره آن تحقیق نشده است. ما باید خودمان را برای پرداختن به این موضوع در درازمدت آماده کنیم و دید وسیعتری به مسائل رفتاری داشته باشیم و صرفاً به حلال و حرام و احکام تعبدی اکتفا نکنیم. شاید بتوان گفت اصولاً روش تعلیم و تربیت ائمه معصومین صلواتاللهعلیهماجمعین نیز به همین صورت بوده است؛ حتی در قرآن کریم اینگونه نیست که آیاتی مجزا از اخلاق، و مخصوص فقه داشته باشیم. در موضوعهایی که مربوط به عرفیترین مسائل است، آیات متضمن مباحث اخلاقی است؛ آیاتی مانند ان کنتم تتقون و لعلکم تتقون و امثال آن، آمیختهای از مسائل اخلاقی و دستورهای خشک قانونی است. شاید بتوان گفت بسیاری از ـ اگر نگوییم همه ـ مسائل رفتاری اسلام، بیش از آنکه فقهی باشد، اخلاقی است. برای نمونه، در تفصیل برخی از رسالههای عملیه شاید اشاره شده باشد که اسراف حرام است. این یک مسئله فقهی است؛ اما نیازمند این است که از یکطرف بررسی شود که مصادیق اسراف در زندگی فعلی ما چیست و از طرف دیگر، تحقیق شود که حد حرمت آن کجاست؟ چهبسا بعضی چیزها از نظر اولی حرام نباشد؛ اما در مقام ثانوی حرام باشد، یا از نظر تعبدی حرام نباشد و به دلیل عقلی حرام باشد، یا مقدمه حرامی باشد که از نظر مدیریت جامعه باید بدان توجه شود. اینجاست که به احکام حکومتی مربوط میشود که حتی حرمت شرعی هم ندارد؛ ولی وقتی رهبر جامعه تشخیص دهد اگر این کار مباح رواج یابد، از آن سوءاستفاده خواهد شد و به فسادهای بزرگ منتهی خواهد شد، بر اساس حکم حکومتی آن را تحریم میکند، نه به حکم اولی و ثانوی. برای در نظرگرفتن همه این موارد، باید مطالعات زیادی بهطور مستقل در حوزههای مختلف، و سپس در بعد میانبخشی انجام گیرد تا زمینه نظریهپردازی فراهم شود.
بهطور کلی، آنچه قابلیت آن را دارد که بگوییم از نظر اسلام پسندیده یا ناپسند است، در این حوزه قرار میگیرد. شما ببینید با این گستره موضوع، کدام بخش از زندگی ما خارج از این حوزه میماند. این همان برنامه درازمدت است که از ارزشهایی که پشتوانه احکام فقهی یا ضوابط حاکم بر اینها است و یکی از ادله فقه در بعضی جاها به شمار میرود، آنچه را که مربوط به سبک زندگی هست، تنقیح کنیم و آنها را مبنای سنجش روش سبک زندگی صحیح اسلامی قرار دهیم. خواهناخواه در مواردی بین این ارزشها تزاحم ایجاد خواهد شد. در این صورت، ترجیح آنها تا حدود زیادی به شرایط زمان و مکان بستگی دارد. امام که گفتند مجتهد باید عالم به شرایط زمان و مکان باشد، از اینروست که میخواهد برای موردی خاص فتوا بدهد. بنابراین، باید همه جوانبها را در نظر بگیرد؛ یعنی باید به تعارضها، تزاحمها، اهم و مهمها و مصالح بینالمللی توجه داشته باشد. برای انجام دادن این کار، طی یک برنامه درازمدت، باید در حوزههای مختلف تحقیقاتی انجام گیرد و یا تحقیقات انجامشده تکمیل شود.
وظیفه نهادهای مختلف، اعم از نهادهای اجتماعی یا حکومتی، در حوزه سبک زندگی چیست؟برای تحقق بخشیدن به منویات مقام معظم رهبری درباره سبک زندگی، باید دو نوع برنامه داشته باشیم؛ برنامه درازمدت و کوتاهمدت. آنچه را بیان کردم، طرحی برای تهیه یک برنامه درازمدت است که محققانی در این زمینه انتخاب کنیم و اگر کمبودهایی دارند، مطالعاتشان را تکمیل کنند تا بتوانند برای طراحی و نظریهپردازی در این زمینه آماده شوند. بر این اساس باید ضوابط کلی حاکم بر رفتار جامعه اسلامی را در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، بینالمللی، اجتماعی، حقوقی و… مشخص کنیم. در ادامه، پس از شناسایی نقطهضعفها، که با متد جامعهشناختی و تحقیقات میدانی آنها را مشخص کردهایم، باید برای برطرف ساختن آنها راهکار ارائه دهیم و به آن اهداف مطلوب برسیم. در این مرحله باید روشن سازیم که چه نهادهایی میتوانند برای تحقق این هدف مشارکت داشته باشند و چه مسئولیتهای خاصی را در عرصه فعالیت و اختیاراتشان باید عهدهدار شوند؛ برای نمونه، ما طلبهها بهمثابه قشری از جامعه که سروکارمان بیشتر با مسائل فرهنگی است، چه نقشی داریم و چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم؟ مؤسسات و نهادهای تربیتی و فرهنگی مثل وزارت ارشاد، وزارت علوم، وزارت آموزش و پرورش و صدا و سیما باید چه نقشی را عهدهدار شوند؟ به هر حال، پس از تهیه طرح، چه ارگانی در کشور باید آن را تصویب، و رسمیت آن را اعلام کند؟ پیداست اگر چنین طرحی تهیه شود، شورای عالی انقلاب فرهنگی و کمسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی میتوانند آن را به لحاظ قانونی تصویب کنند؛ اما برخی از نهادهایی که باید در اینجا مشارکت داشته باشند، عبارتاند از: حوزه علمیه، صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری. البته در این زمینه باید از ابزارهای دیگری نیز برای اجرایی شدن این طرح کمک گرفت. این طرح کلی یک برنامه درازمدت است.
اما ما نمیتوانیم منتظر بمانیم تا این طرحها تهیه، و زمینه نظریهپردازی، و بعد برنامهسازی و سپس بودجه و زمینه اجرای آنها فراهم شود. الان باید چه کاری انجام دهیم تا از ضررهای اورژانسی آن جلوگیری کنیم؟ باید گروهی مسائل اهم را که هم ضرورت بیشتری دارند و هم تأثیر آنها در رفتار بیشتر است و میتواند فرهنگ کشور را عوض کند ـ رفتارها را از اسلام دور یا به آن نزدیک کند ـ انتخاب کنند تا روی مسائلی که اهمیت بیشتری دارد، تکیه کنیم؛ زیرا اگر بخواهیم با این نیرو و وقت کم به همه این مسائل بپردازیم، هیچ کدام از آنها به سامان نمیرسد. پس باید مهمترین مسائل مؤثر در رفتار جامعه و اولویتها را در نظر بگیریم. گروههایی نیز که آمادگی نسبی برای برنامهریزی و نظریهپردازی موقت دارند، کسانی هستند که هم به فقه و اخلاق اسلامی، یعنی نظام ارزشی اسلام، و هم به سازوکارهای اجتماعی که در علوم مختلف مورد بحث قرار میگیرد آشنا باشند. کسانی که بهطور نسبی این جامعیت را داشته باشند، میتوانند یک طرح و برنامه اورژانسی تهیه کنند. آنگاه باید تقسیم کار انجام شود؛ حوزه بخشی از آن، و نهادهای دیگر نیز بخشی دیگر از آن را بر عهده گیرند تا در کنار اینها، شرایط برنامه درازمدت نیز برای ده سال آینده فراهم شود. در این صورت درمییابیم که چون ما طلبهها بیشتر با مبانی ارزشی اسلام، کتاب، سنت، اخلاق و فقه اسلامی سروکار داریم، وظیفه سنگینتری بر عهده داریم؛ البته برای تهیه سازوکار باید از اطلاعات و تحقیقات متخصصان علوم دانشگاهی استفاده کرد. نباید اینگونه باشد که ما خودمان بهتنهایی بخواهیم موضوعی را سامان دهیم. این رویکرد به نتیجه مطلوبی نمیرسد؛ یعنی عینیت نخواهد داشت. برای اینکه کاری عملی و متناسب با شرایط عینی جامعه انجام گیرد، باید از همان ابتدا همکاریهایی بین نهادهای مربوط وجود داشته باشد. شاید بتوان گفت بهترین راه این است که ستادی برای هماهنگی این فعالیتها تشکیل شود. برای نمونه، تعداد چهار یا پنج نفر از برجستگان حوزه و دانشگاه برنامههای کوتاهمدت را بر اساس مسائل اهم آماده کنند و ضمانت اجرایی هم پیدا کند. خود این طرح به طراحی برنامههای دراز مدت نیز کمک میکند.
الان شورای عالی انقلاب فرهنگی کمیسیونی با عنوان «کمیسیون سبک زندگی» به فرمان مقام معظم رهبری راهاندازی کردهاند و جلسات متعددی را تشکیل دادهاند. شاید آن فرمایش حضرتعالی درباره تشکیل یک کمیته مرکزی در اینجا صدق پیدا کند. پیشنهاد و توصیه شما به این کمیسیون چیست؟ما از نظریهپردازیهای منعزل از واقعیات جامعه تجربه تلخی داریم. در اوایل انقلاب، تعطیلی موقت دانشگاهها برای این بود که تحولی جدید در دانشگاه پدید آید و دانشگاه اسلامی شود؛ ولی افراد معدودی حاضر شدند در این زمینه کاری انجام دهند. دیگران کار را غیرعملی و دستکم برای خودشان نامطلوب میدانستند و اگر کارشکنی نمیکردند، باید ممنون آنها میشدیم. ۳۴ سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است و از همان سالهای اول امام روی این مسئله تأکید داشتند. مقام معظم رهبری نیز دهها مرتبه بهطور جدی این موضوع را پیگیری کردند. بنده اطلاع دارم که به بعضی از مسئولان به طور اختصاصی دستور دادند که از شما میخواهم این کار را پیگیری کنید و به سامان برسانید؛ ولی همانطور که میدانید، کار به نتیجه نرسید. کمیسیونی در شورای انقلاب فرهنگی تشکیل شد و سالها افرادی بهطور مرتب جلساتی تشکیل دادند و چیزهایی نوشتند و به تصویب رساندند؛ ولی در عمل تقریباً هیچ نتیجهای دربرنداشت. نظیر این درباره موضوع حجاب و عفاف نیز مطرح بود. موضوع رسانه از دولت اصلاحات تا کنون، بارها در شورای عالی انقلاب فرهنگی بارها مطرح شد و مصوباتی نیز داشت؛ ولی اگر عقبگرد نداشتند، باید ممنون میشدیم. در بعضی از قسمتها هیچ کاری انجام نشد؛ در حالی که طرح آن تهیه و تصویب شده است؛ ولی ضمانت اجرایی ندارد؛ چون برخی مسئولان ایمان ندارند به اینکه باید این کار را انجام دهند. درباره موضوع سبک زندگی نیز سالها تحقیق صورت گرفته است. به نظر من، پیش از انجام دادن این کارها، باید یک کار فرهنگی مقدماتی انجام بگیرد تا مردم ضرورت این کار را بیشتر درک کنند. به طور کلی، مسئولان یا به دلیل کثرت کارشان، یا بهخاطر اینکه مسائل فرهنگی و ارزشی را در درجه دوم یا بیشتر قرار میدهند، و بیشتر به مسائل اقتصادی، رفاهی و حداکثر مسائل امنیتی می پردازند، به مسائل فرهنگی چندان بهایی نمیدهند. به هر حال، چون این موضوع از نوع مسائل فرهنگی است، انتظار نمیرود که مسئولان ارادهای جدی برای عمل بدان از خود نشان دهند.
ما قصد نداریم سیاهنمایی کنیم؛ ولی بر این اساس، باید روی این مسئله بیشتر دقت کرد، و شرایطی را فراهم کرد که انگیزه عمل بیشتر در مسئولان به وجود آید و این جز با یک کار فرهنگی امکانپذیر نیست؛ یعنی باید آراء و افکار مردمی را به طرف این موضوع سوق داد تا مطالبه مردمی شود. در این صورت، تا حد زیادی، هم افرادی که میخواهند انتخاب شوند، میکوشند به این خواستههای مردم توجه کنند و هم مسئولانی که در زیرمجموعه آنها کسانی پیدا میشوند که این مطالبات را دارند، تا حدودی تحت فشار قرار میگیرند؛ در غیر این صورت، صرف نظریهپردازی و روی کاغذ آوردن طرح، چندان نتیجهبخش نخواهد بود و تجربههای موفقی در این زمینه نداشتهایم. به هر حال، تجربه گذشته اینطور نشان داده است. به نظر شما، طرح حجاب و عفاف پس از سالها چقدر عملی شد؟ در زمان دولت اصلاحات، بنده عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بودم. قرار بود دستورالعملی درباره رسانهها تهیه شود تا آن را رعایت کنند. مدتها چند گروه در این زمینه تلاش کردند؛ نه یک یا دو فرد، بلکه چند گروه کار کردند تا مطالبی تهیه، و عرضه شد. رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی وقتی دید محورها مورد قبول او نیست، بهطور کامل موضوع را از دستور کار خارج کرد.
پس اولین وظیفه ما این است که با ارائه سخنرانیها، مصاحبهها، کلاسهای درس و مقالات، هر چه میتوانیم درباره این موضوع تلاش کنیم تا مطالبه مردم شود؛ یعنی همان کاری که امام درباره اصل انقلاب کردند. ایشان با استفاده از اسلحه موافق نبود. نظرشان این بود که مردم تحریک شوند و در صحنه حضور یابند. اگر اینگونه باشد، خواص نیز خواهناخواه تحت تأثیر قرار میگیرند؛ اما اینکه این فرآیند از خواص به مردم سرایت کند، چندان امیدی به این نیست.
چه بسا در مواردی رفتاری را اسلامی تشخیص میدهیم؛ ولی فضای عمومی جامعه اجرای آن رفتار را بسیار سخت کرده است. شاید به تعبیر حضرتعالی در کتابها، بتوان از آن با عنوان جبر اجتماعی یاد کرد. برای نمونه، زود خوابیدن در شب خوب است؛ ولی تماشای تلویزیون یا جلسات علمی مانع انجام دادن آن میشود و به نوعی مجبوریم اینگونه زندگی کنیم. به نظر حضرتعالی، آیا این حق را داریم که کوتاه بیاییم یا باید برای انجام آن عمل بر اساس موازین تلاش کنیم؟ابتدا باید تقسیمبندی اولیه را در نظر بگیریم؛ یعنی ابتدا از وضع موجود اطلاعات صحیح به دست آوریم و سپس نظام ارزشی اسلامی را درباره رفتارهای اجتماعی تبیین کنیم. پس از این دو مرحله، نوبت به برنامههای اجرایی آن میرسد؛ یعنی یک برنامهریزی ایدئال میخواهیم مبنی بر اینکه وضعیت ما چه باید باشد، چگونه باید آن را انجام داد و برای نزدیک شدن به آن طرح ایدئال یا آن وضع مطلوب، چه مراحلی را باید بگذرانیم. بی شک این مسائل در مدیریت مطرح میشود. از نظر ما همه اینها باید به قوانین اسلامی و افراد دارای اعتبار دینی منتهی شود. به هر حال، اینها به آخرین مرحله کار بازمیگردد. با اینکه میدانیم به چه صورت باید باشد و باید هم به این سمت حرکت کنیم و هیچ راهی هم غیر از این ندارد؛ اما باید با وضع موجود چگونه برخورد کنیم؟ این حرکت تدریجی از وضع موجود به وضع مطلوب، به یک برنامهریزی اجرایی نیاز دارد که مربوط به آخرین مرحله است. بنابراین، در این مرحله باید یک برنامه زمانی، برای نمونه یک برنامه پنجساله را تعیین، و روشن سازیم که در این برنامه به چه مسائلی باید بیشتر توجه کنیم یا چه چیزهایی را باید تغییر دهیم تا به تدریج زمینه رسیدن به وضع مطلوب فراهم شود؛ اما اگر بخواهیم وضع مطلوب را در قدم اول اجرا کنیم، هرگز موفق نخواهیم شد. همین رویکرد را میتوانیم از مدیریت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین صلواتاللهعلیهماجمعین الگوبرداری کنیم. برای مثال، اگر پیامبرصلیاللهعلیهوآله از همان روز اول همه احکام اسلام را یکجا بیان میکردند و کتابی را میآوردند و میگفتند باید این احکام یکجا اجرا شود، چه کسی سخن ایشان را میپذیرفت؟ آیا در این صورت اسلام رشد میکرد؟ ایشان فقط گفتند: قولوا لا اله الا الله. این موضوع مربوط به مدیریت جامعه، و آخرین مرحلهای است که باید درباره آن تحقیق شود. مرحوم آقای بهجت رضواناللهعلیه با اینکه بهظاهر از مسائل سیاسی و اجتماعی به دور بودند، به یک مناسبتی میفرمودند: برای اینکه با اهل تسنن تعامل داشته باشید و بتوانید معارف شیعه را در بین آنها ترویج کنید، از اینجا شروع نکنید که خلافت علی (ع) حق است یا باطل و آیا خلفای سهگانه برحق بودند یا باطل؛ از این طریق هیچگاه به نتیجه مطلوبی نخواهید رسید. ورود به این مسائل، به معنای جبههگیری در مقابل آنهاست، و در این صورت دیگر به سخنان شما گوش نمیدهند. بررسی کنید که از چه راهی میتوان وارد شد که برای آنها قابل قبولتر باشد. ایشان میفرمودند با اهل تسنن اینگونه صحبت کنید و بگویید شما چهار طایفه مشخص دارید ـ آنها تابع چهار نفر از فقیهان خود، ابوحنیفه، مالک، شافعی و ابنحنبل هستند. مقدم بر همه اینها ابوحنیفه و مالک، سپس شافعی، و آخرین آنها ابنحنبل است ـ ابوحنیفه و مالک هر دو از شاگردان امام صادق علیهالسلام بودند. این موضوع در منابع تاریخی، فقهی و روایی آنها نیز منعکس، و انکارناپذیر است. خود آنها نیز تصریح کردهاند که امام صادقعلیهالسلام از ما افقه است: ما رأیت افقه من جعفربنمحمد[۲] حال چطور تقلید از خلفای چهارگانه واجب است، اما از استادشان جایز نیست! سخن ما این است که از استاد ابوحنیفه و مالک نیز میتوان تقلید کرد. شما بر اساس چه منطقی این مسئله را انکار میکنید؟ این سخن قابل قبول است و سریع در برابر آن موضعگیری نمیکنند. اولین فایده آن این است که مذهب شیعه در مقابل چهار مذهب دیگر رسمیت مییابد. شما از شاگرد تقلید میکنید، چه اشکالی دارد ما هم از استاد آنها تقلید کنیم؟ آیا آیهای نازل شده که منحصر در این چهار نفر است؟! آیا دلیل شرعی یا عقلی برای این موضوع وجود دارد؟! هیچ دلیلی وجود ندارد؛ بلکه شاید اولی باشد که بگوییم تقلید از استاد مقدم بر تقلید از شاگرد است؛ بهویژه با این تصریح که میخواهیم از امام صادقعلیهالسلام تقلید کنیم. پس در ابتدا نباید مسائل مربوط به خلافت را مطرح کنیم؛ اما وقتی رسمی شد، آنگاه دیگر کتابهای ما قاچاق نیست؛ یعنی همانطور که کتابهای آنها در کتابخانههای ما پیدا میشود، کتابهای ما نیز رسمیت پیدا میکند. در این صورت، دیگر کتابهای شیعه در عربستان و جاهای دیگر قاچاق نیست و بهطور رسمی در بازار فروخته میشود. وقتی در کتابخانهها پیدا شد، خوانندهای نیز پیدا میشود و ما به قدر کافی مطالب حق برای اثبات مذهب خودمان در کتابهامان داریم؛ اما اگر همینطوری القا کنیم، آنها موضعگیری میکنند؛ وقتی در کتابها مطالب ما را خواندند، کمکم بیغرضانه و منصفانه میفهمند که لااقل اعتبار مذهب شیعه کمتر از آنها نیست و این باب مهمی برای تعامل و اتحاد شیعه و سنی میشود. اما اگر در ابتدا درباره خلافت با سنیها بحث کنید، و یا بدگویی و لعن کنید، در مقابل آنها هم موضعگیری میکنند و هیچگاه بحث به نتیجه نمیرسد. مرحوم آیتالله بهجت این مسائل را به ما یاد میدادند که اگر در تبلیغ با اهل سنت مواجه شدید، از این روش استفاده کنید. این مرحله اجرایی، و نوعی هنر انتخاب روش با نفع بیشتر است؛ اما تکیه کردن روی مسائل غیرعملی موجب میشود که سخنان دیگر شما را نیز نپذیرند. پس باید بحث را از جایی شروع کنید که امکان قبول آن در جامعه بیشتر وجود داشته باشد؛ اما این بدان معنا نیست که مسائل دیگر را نادیده بگیرید. موضوعهای دیگر در نظریهپردازی محفوظ است؛ اما باید بررسی کرد که در برنامههای اجرایی کدام روش عملیتر، و امکان تحقق و امکانات اجرایی آن بیشتر است و آنها را مقدم کرد. اینها اولویتهایی است که در مدیریت کار مطرح میشود.
جایگاه موضوع انتظار در سبک زندگی اسلامی به چه صورت است؟اگر نوبت به اینجا رسید که در بین روشها، اولویتها را در برنامههای اجرایی در نظر بگیریم، چند معیار کلی میتواند مورد توجه قرار گیرد که برای بعضی از روشها رجحان اثبات میشود؛ یکی مربوط به عواطف دینی است؛ در جامعه ما، بزرگترین عامل مؤثر در انقلاب اسلامی، عشق به سیدالشهداء علیهالسلام بوده است. در واقع، سعادت ما مرهون عواطف دینی و شیعی ماست. یکی از مسائلی که میتوانیم از آن در برنامههای اجرایی بهره بگیریم، تقویت این عاطفه است؛ اگر در آموزشها و تربیتهای دوران پیشدبستانی و دبستانی نیز علاقه به اهلبیت و تقویت این عاطفه مورد توجه قرار گیرد، خیلی میتواند کارساز باشد؛ به ویژه آنکه، علاقه به سیدالشهداء علیهالسلام مخصوص مسلمانها نیست و حتی بتپرستها نیز به ایشان علاقه دارند. یک جریان عجیبی که خیلی برای من تعجببرانگیز بود اینکه، چند سال پیش سفری به هندوستان داشتیم؛ همانطور که میدانید، زندگی هندوها طبقاتی است. بالاترین طبقات آنها برهمنها هستند که بتپرستند. برهمنها افرادیاند که این مسلک را ترویج میکنند و بدان پایبندند. یکی از دوستانی که در آنجا کار فرهنگی زیادی انجام داده بود میگفت: گروهی از برهمنها جمعیتی به نام حسینی ـ برهمن تشکیل دادهاند؛ یعنی برهمنهای دوستدار امام حسین علیهالسلام. وقتی چنین پتانسیلی در عالم وجود دارد که میتوان اینچنین از عواطف انسانی استفاده کرد، چرا خود ما از آن محروم، و بدان توجه نداشته باشیم تا به خرافات و کارهای سبک و بیمنطق آلوده شود و کارآیی خود را از دست بدهد. یکی از عناوینی که باید در برنامههای سبک زندگی به عنوان یک عامل در جهت تحقق این اهداف از آن بهره برد، همین تقویت عواطف دینی است. این عواطف گسترش پیدا میکند. الحمدلله تجربه خوبی در این زمینه داریم. برای نمونه، امروز در تمام ملل عالم اگر یک تحقیق میدانی انجام شود که کدام رهبر در جامعه خودش، مانند رهبر ما اینگونه محبوب و معشوق مردم است، خواهید دید که هیچ مشابهای ندارد. برخی از قهرمانهای ورزشی، رؤسای جمهور و سلاطین که ما میشناسیم، هنوز از مقامشان برکنار نشده، پروندههای آنها در دادگستریها مطرح است که باید پاسخگو باشند. افرادی که با استفاده از همین دورههای ریاستشان، برای خود مصونیت درست میکنند؛ ولی پروندههای سنگینی دارند که اگر بررسی شود، به اعدام نیز منتهی میشود یا اینکه مردم شبانهروز، چه در کشورهای اسلامی و چه غیراسلامی علیه آنها شعار میدهند؛ در حالی که محبوبیت رهبر ما بهگونهای است که مردم حاضرند برای دیدن ایشان جان خودشان را به خطر بیندازند. در استقبالهایی که مردم از ایشان انجام میدهند، گاهی افرادی تلف میشوند؛ ولی مردم دستبردار نیستند. روزی که قرار است ایشان به جایی تشریف ببرند، از اول شب گذشته مردم میروند منتظر میمانند تا شاید یک لحظه ایشان را ببینند. در عمل نیز بیشتر شعارهایی که میدهند، در دفاع از رهبری است. شعار «جانم فدای رهبر» در کجای دنیا سابقه دارد؟ پیشرفت انقلاب اسلامی در اثر عشق مردم به امام و مقام معظم رهبری است. همه فتنهها در مقابل این عشق خنثا میشود. ما باید این عامل را بشناسیم و از آن استفاده کنیم؛ مؤونه زیادی هم ندارد و غیر از افراد معاند، کسی هم نمیتواند مخالفتی بکند. البته عدهای یا مزدورند یا خیلی نادان، که ابایی ندارند حتی تضعیف هم بشود؛ اما اینها بسیار ناچیز و غیرقابل اعتناست. باید برای توده مردم خیلی اهمیت قائل شد و از آن استفاده کرد. اصل این عشق به اسلام و سیدالشهداء علیهالسلام بازمیگردد که شعاعی از آن به حضرت امام و مقام معظم رهبری تابیده است. پس تلاش برای تقویت عواطف مردم باب مستقلی است که به منافع مادی هم ارتباطی ندارد.
عامل تأثیرگذار دیگر، دلسوزی برای محرومان جامعه است. این یک عامل انسانی است که در همه جای دنیا تأثیرگذار است. علت اینکه مذهب کمونیسم توانست با وجود بیپایگی و مخالفت با ادیان و فرهنگ مردم، حدود هفتاد یا هشتاد سال بر نصف جهان حکومت کند، این بود که از شعار طرفداری از محرومان استفاده کرد و حتی توانست در کشورهای اسلامی و عربی نیز نفوذ کند. برای نمونه، حزب توده در کشور خود ما سالها قدرت را در دست داشتند و وزیران زیادی از آنها در کابینهها شرکت داشتند. به هرحال، حزب توده به دلیل شعار حمایت از محرومان نفوذ زیادی پیدا کرد. امام خمینی ره در برنامههایشان به طور مکرر درباره حمایت از مستضعفان و محرومان سخن میگفتند و اینکه ما نباید پابرهنهها را فراموش کنیم، خیال نکنیم زد و بند با خواص مسائل را حل میکند، باید به داد پابرهنهها رسید. اینکه مقام معظم رهبری امروز میفرماید با مسئولان اتمام حجت میکنم که برای نیازمندیهای محرومان فکری کنید، بیانگر اهمیت این موضوع است که این مسئله خود تأثیر مهمی در پیشرفت برنامهها و توجه مردم به اسلام دارد.
عامل دیگر، ترویج فرهنگ خیرخواهی و انسان دوستی است. عامل اول عاطفه دینی بود؛ اما این عاطفه انسانی است. تجربه تاریخی و روش همه انبیا، اولیا، مصلحان و بزرگان جامعه نشان داده است که روحیه خیرخواهی و دلسوزی برای همه، گذشت از قصورها و تقصیرهای دیگران، ندیده گرفتن نقاط ضعف طبقات متوسط و کسانی که فرهنگشان ضعیف است، از جمله عوامل مهمی است که میتواند در هر زمانی و در هر قشر و نهادی به شکلی خاص جلوه کند. رئیس اداره باید دلسوز کارمندانش باشد. برای نمونه، احوال زن و فرزند آنها را بپرسد، خانمت مریض بود بهتر شده، بچههایت چطورند، امسال وضعیت تحصیلیشان چگونه است، تا احساس کند به او توجه دارند. این خدمتگزاری از یک اداره یا یک مجموعه بیست نفری شروع میشود تا برسد به سطح عالی کشور.
یکی از بزرگترین عوامل موفقیت امام و مقام معظم رهبری همین مهربانی آنها با دیگران است. گاهی وقتی افرادی به امام مراجعه میکردند، ایشان گریه میافتاد و اشکش جاری میشد. امام با آن صلابتی که در مقابل دشمنان داشت، در مقابل یک یتیم اشک از چشمش جاری میشد. نمونه بارز آن، خود امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است.
اینها نکتههایی است که میتوان در برنامهها در نظر گرفت و شکلهای اجرایی خاصی را توصیه کرد.
پینوشتها:
[۱] گفتوگو با علامه مصباح یزدی درباره همایش سبک زندگی اسلامی، ۱۹/۱۱/۱۳۹۱
[۲] عن أبی حنیفه قال: ما رأیت أفقه من جعفر بن محمد (تاریخ الاسلام، ذهبی، ج ۹، ص ۸۹)