تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر نظریات علوم اجتماعی

 انقلاب اسلامی ایران، ضمن آنکه ساختار یک نظام ۲۵۰۰ ساله را ویران کرد و تار و پود حکومت و سلطه شاهان را در هم ریخت، عرصه ای جدی بود برای آزمون تئوری های رایج و مرسوم در علوم اجتماعی. ابعاد این انقلاب بسیار گسترده‏تر از آن بود که در ابتدا به نظر می ‏رسید. این انقلاب تنها به دگرگونی  ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک رژیم اکتفا نکرد، بلکه در شالودۀ کاخ رفیع دانش اجتماعی نیز لرزه افکند و علاوه بر آنکه عبرت آموز جنبش های اجتماعی در کشورهای دیگر و نهضت های رهایی بخش در میان مسلمین بود، توجه نظریه پردازان علوم اجتماعی را نیز به خود جلب کرد.

#تاثیر#انقلاب#نظریات#علوم#اجتماعی

تأثیر انقلاب اسلامی بر نظریات علوم اجتماعی، امری است که تاکنون مغفول مانده و هیچ تأمل جدی پیرامون آن صورت نگرفته است. در این نوشتار سعی ما بر آن است تا این تاثیر را بر برخی از نظریات رایج و آکادمیک در ارتباط با تئوری انقلابها در عرصه علوم اجتماعی بررسی نماییم و ببینیم که چگونه انقلاب اسلامی در نظریات ساخت گرایانه (structuralist) شکاف افکند و آنرا به ناهنجاری (anormaly) دچار کرد، و جامعه شناسان دلبسته به این تئوری ها چگونه این خلل را در آن ترمیم کردند. در پایان نیز، به اجمال به برخی از دیگر آثار آکادمیک انقلاب اسلامی بر دیدگاههای جامعه شناختی اشاره خواهیم کرد.

بی شک هر نظریه پردازی در برخورد با یک تحول اجتماعی و سیاسی، نخست در صدد بر می آید تا ضمن تطبیق تئوری های خود با آن پدیده به تحلیل آن بپردازد. اگر یک تئوری در تحلیل کامیاب بود، آن تحول اجتماعی به منزلۀ یکی از مؤیدات آن محسوب خواهد شد. اما چنانچه این تئوری قادر به تحلیل و تبیین آن تحول اجتماعی نبود و قبای آن بر پیکر حادثه تنگ یا فراخ آمد، آن وقت است که این پدیده اجتماعی به صورت یکی از مبطل های تئوری در آمده، چاره اندیشی آغاز می شود.

هر چند، به قول لاکاتوش، تاریخ علم نشان می دهد چنین نیست که نظریه پردازان در برخورد با موارد مبطل دست از اعتقاد خویش نسبت به آن تئوری شسته باشند، بلکه سعی می کنند تا با رفو کردن های پیاپی و ترمیم های مناسب و تبصره های الحاقی و متناسب با مورد (as hoc) توانایی را به تئوری باز گردانند.

انقلابات در علم هنگامی رخ می دهند که این تبصره های الحاقی چنان افزون شوند که از اصل تئوری فربه تر گشته و یا دیگر نتوانند گرهی از کار فروبستۀ آن بگشایند. تنها در این موارد است که شاهد انقلابهای علمی هستیم (چنان که در تئوری نیوتنی شاهد بودیم).

در سطور آتی این نوشتار، خواهیم دید که نظریه پردازان در برخورد با پدیده انقلاب اسلامی نیز چنین کردند.

عرصه جامعه شناسی انقلاب ها یکی از عرصه های مهم جامعه‏شناسی سیاسی است. در این عرصه موضوعات و پرسش هایی از این قبیل مورد بحث قرار می گیرند: انقلاب ها در چه ساخت سیاسی صورت می گیرند؟ چه عواملی رویداد انقلاب را تشدید می کنند، یا تخفیف می دهند؟ نقش کارگزاران تاریخی (agents) و کنش گران اجتماعی (actors) در پدیده انقلاب چیست؟ آیا انقلاب ها، ساخته می شوند یا اتفاق می افتند؟ ایدئولوژی های انقلابی چه کارکردی دارند؟ رهبران در انقلاب ها چه می کنند و نقش شان چیست؟ شرایط بین المللی، اقلیمی، فرهنگی و … چه تأثیری بر انقلاب ها دارند؟ و ده ها سؤال دیگر. تا پیش از پیدایش انقلاب اسلامی، عمدۀ نظریه پردازان انقلاب در عرصه جامعه شناسی سیاسی گرایش های ساختارگرایانه داشتند. این نظریه پردازان، معمولاً با بررسی نمونه های (case) متنوعی از انقلاب ها، همچون انقلاب فرانسه، روسیه، چین، و نیز انقلابهای ضداستعماری قرن بیستم، همچون انقلابات کشورهای پیرامونی، سعی داشتند تا با انتزاع وجوه مشترک این انقلابها و تعمیم آنها، به یک تئوری همه شمولی دست یابند که در پرتو آن بتوان هر انقلاب جدیدی را که در جهان رخ می دهد تبیین نمود و یا حتی وقوع آن را از قبل پیش بینی کرد.

رهیافت های ساختارگرایانه تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، دیدگاه رایج و حاکم در عرصۀ جامعه شناسی انقلاب ها بود. مشهور ترین اثر این رهیافت توسط خانم اسکاچ پل در کتابی به نام «دولت ها و انقلاب اجتماعی» نگاشته شده است.

آنچه در میان ساختار گرایان دیده می شود طیفی است گسترده از افراط تا تفریط؛ تفریط در کم رنگ کردن مولفه هایی چون ایدئولوژی، رهبری، فرهنگ، نقش روشنفکران و کارگزاران تاریخی و …؛ و افراط در جهت اهمیتی بیش از حد قائل شدن برای مولفه های ساختاری، نظیر ساخت اجتماعی و سیاسی. وقوع انقلاب اسلامی، رهیافت ساختارگرایانه را در محاق قرار داد و حتی کار به جایی رسید که افرادی همچون ماروین زوبیس در کتاب «سقوط شاهانه» جامعه شناسی را به روانشناسی تحویل (reduce) کردند و علل شکست نظام شاهنشاهی را در ایران در خصلت های فردی و روانی شاه جستجو نمودند. او در این کتاب با تحلیل روانشناختی از شخصیت محمد رضا پهلوی، ضعف شخصیتی وی را علهالعلل سقوط رژیم وی معرفی می کند.

از سوی دیگر، در میان ساختارگرایان افرادی نیز به عناصر مغفول مانده ای در آن نظریه توجه کردند، که یکی از مهمترین این عناصر ایدئولوژی است. ایدئولوژی چیست و نقش آن کدام است؟ این پرسشی است که پژوهندگانی چون، حامد الگار، مایکل فیشر و شاهرخ اخوی پس از انقلاب اسلامی به طور جدی در جستجوی پاسخی برای آن بر آمدند. بررسی تاریخ تشیع و مولفه های اعتقادی آن، نیز نقش علما، حوزه های علمیه، رهبری و …، از دیگر مواردی بود که نظر این افراد را به خود جلب می کرد.

به هر تقدیر، چنانکه گفته شده عمدۀ آثار مربوط به جامعه شناسی انقلابات که در دهۀ ۷۰ نوشته شده، رهیافتی ساختارگرایانه دارند.

در تئوری ساخت گرایی به گرایشهای مختلفی برمی خوریم که گرچه همگی در اصول با یکدیگر اشتراک نظر دارند، اما هر کدام بر وجهه ای از ساخت اجتماعی، سیاسی و یا اقتصادی تأکید بیشتری می ورزند. رئوس این گرایش ها به قرار زیر است:

الف) دسته ای که ساخت دولت و رابطۀ آن با ساخت اجتماعی و طبقات را مبنای تبیین خود قرار می دهند. کسانی مثل ایزن اشتات، تریمبرگر و اسکاچ پل از این دسته اند. آثار این گروه، عمدتاً در دهه ۱۹۷۰ به بعد نگارش یافته است.

ب) تاکید بر ساخت روابط بین الملل: برای این دسته، فاکتورهای روابط بین الملل از اهمیت ویژه ای برخوردار است و در تبیین انقلاب ها به این فاکتور اهمیت می دهند. جامعۀ انقلابی، پیش از انقلاب، تحت کدام فشارهای جهانی است و اصولاً این فشارها از سوی کدام جبهه بر آن وارد می آید؟ این پرسشی است که در وهلۀ اول این افراد خود را در تبیین هر انقلابی با آن مواجه می یابند.

کسانی همچون گلد فرانک، پیج، والستون و هرماسی از این گروهند.

ج) از آنجا که انقلابهای کلاسیکی که توجه نظریه پردازان را به خود جلب کرده (مثل انقلاب فرانسه، شوروی، چین، و حتی به یک تعبیر انقلاب انگلستان) در ساخت جوامع دهقانی رخ داده، این دسته در این قبیل جوامع همین ممیزه دهقانی بودن را مهمترین عامل انقلاب معرفی می کنند. افرادی همچون برینگتون مور، (که کتاب او «ریشه های اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی»، به فارسی برگردانده شده)، نیز ولف، میگدال، پاپکین و پیج به این گرایش تعلق دارند.

□ بررسی نظریه ساختارگرای اسکاچ پل

از آنجا که اسکاچ پل، نمایندۀ شهیر تئوری ساخت گرایی در تبیین انقلابات است، در اینجا به طور خلاصه به برخی اندیشه های او در این زمینه اشاره می کنیم.

همان گونه که پیشتر ذکر شد، کتاب معروف خانم اسکاچ پل با نام «دولت ها و انقلاب اجتماعی» در ۱۹۷۲ منتشر گردید. او در این اثر با تاکید بر سه ویژگی مهم، رئوس اندیشه ساخت گرایی را ترسیم می نماید و آنچه را که در تبیین یک انقلاب بدان حاجت است برمی شمارد.

از دیدگاه او، هر انقلابی بر مبنای سه فاکتور قابل تحلیل است: ۱) ساخت نظام بین المللی؛ ۲) ساخت اقتدار؛ ۳) ساخت دهقانی.

در تئوری اسکاچ پل، به مولفه هایی همچون رهبری، ایدئولوژی، کارگزاران تاریخی و کنش گران، احزاب سیاسی، چندان اهمیتی داده نمی شود. همچنین، در جبهۀ دولت مستقر نیز شخصیت اقتدارگرای دیکتاتور، سازمان های نظامی، پلیسی و امنیتی، و … از نظر او عواملی نیستند که بتوانند در کند کردن روند حرکت انقلاب نقشی داشته باشند. در این دیدگاه انقلاب بیشتر ماهیتی جبری دارد، تا ارادی.

انقلاب اسلامی ایران، زمینه ای شد برای بازبینی این نظریه توسط خانم اسکاچ پل. توجه به انقلاب اسلامی و بررسی مولفه های موجود در آن، او را به این نتیجه هدایت کرد که چند فاکتور موجود در این انقلاب هر یک به نوبۀ خود، یک نابهنجاری برای نظریه او به حساب می آید. این عوامل چندگانه عبارتند از:

۱) چرا ساخت دولت در ایران با سرعتی باور نکردنی فرو پاشید؟ نظام گستردۀ بروکراتیک و ارتشی قدرتمند با هم پیمانان و پشتیبانان بین المللی، بدون بروز یک بحران مالی در هم ریخت.

۲) ساخت سیاسی نظام شاهنشاهی، تحت هیچ گونه فشار بین المللی نبود. شرایط و اوضاع جهانی همه با او همسو و هم صدا بودند. اما با این همه نتوانست در مقابل حرکت انقلابی مردم تاب آورد. به عنوان مثال، در انقلاب روسیه، ما با سر رسیدن «قطار انقلاب» از آلمان مواجهیم. اوضاع بین المللی چندان برای حکومت تزار خوشایند نبود و وی درگیر یک جنگ خانمانسوز بود. لذا این امر به فروپاشی آن انجامید.

۳) انقلاب ایران، توسط دهقانان به پیش برده نشد، در حالی که در نظریات ساختارگرا این دهقانان ستم دیده و بی زمین و … هستند که محمل مادی انقلاب ا ند.

۴) از دید ساختارگرایان، انقلاب ها «اتفاق می افتند» (happen)، نه اینکه ساخته شوند. معماران انقلاب وجود خارجی ندارند و به افسانه شبیه‏ترند. انقلاب چون کودتا، جنگهای داخلی، ترورها، یا اغتشاشها نیستند که تاریخ شروع و خاتمه مشخصی داشته باشند و همه چیز از قبل در آن تدارک دیده شده باشد. انقلاب به ارادۀ کسی اداره و ساخته نمی شود. اما گویی در انقلاب ایران نوعی «ساخته شدن» و «معماری» وجود دارد. عنصر رهبری، ایدئولوژی، نحوۀ بسیج توده ای، بسی عاقلانه و مطابق با روال و روند به پیش می رود. گویی رهبری انقلاب آن را گام به گام معماری می کند و هندسه آن را ترسیم می  نماید.

باری؛ این عوامل هر یک به منزله یک نابهنجاری تئوری او را تهدید می کرد. پل در ۱۹۸۲ مقاله ای تحت عنوان «دولت و اسلام شیعی در انقلاب ایران» نوشت و در طی آن کوشید تا توانایی از دست رفته را به پیکر تئوری خود بازگرداند. خلاصۀ راه حل او این است که دولتهای رانتی، که به برکت عواید بادآورده ای همچون دلارهای نفتی اداره می شوند، می توانند مستقل از طبقات اجتماعی باشند. مخارج این دولت ها و هزینه های تشکیلات عظیم بروکراسی در آنها از طریق اخذ مالیات های عمومی فراهم نمی آید تا آن را به طبقات اجتماعی متکی سازد؛ بلکه سودهای بادآورده و عوایدی که به این منافع اتکا ندارند پشتوانه مالی این دولت ها به شمار می آید. همین مساله به نوبۀ خود به نقطۀ ضعف این نظام مبدل شده و به مثابه پاشنه آشیل در آنهاست. و هنگامی که انقلابی در شرف وقوع است تمام طبقات علیه آن موضع گرفته و دولت خود را فاقد هرگونه پایگاه اجتماعی می بیند (چون از قبل به آن حاجتی نداشته است).

اسکاچ پل، همچنین با توجه به عنصر شیعی، به اهمیت ایدئولوژی در انقلاب نیز توجه کرد، و آنچه را که تقریباً در نگاه ساختارگرایان به هیچ گرفته می شد برجستگی می بخشد.

□مارکسیت ها

مارکسیت ها در ارتباط با نظریه انقلاب از ساختارگرایان صُلب به شمار می روند و بیش از دیگران به ساخت اقتصادی و اجتماعی بها داده و تحولات زیر ساخت را بر رو ساخت مؤثر داشته و برای انقلاب‏ها بنیادهای اقتصادی و طبقاتی قائلند.

آنها نیز دریافتند که انقلاب اسلامی ایران، خارج از جنگ طبقات بوده است. از سوی دیگر، مذهب که همواره در نظر ایشان عنصری روبنایی بوده، در این انقلاب نقش زیربنایی را ایفا می کند.

هر چند که بسیاری از ایشان از تئوری خود در تحلیل انقلاب ها دست نشستند ـ خصوصاً تئوریسین های شوروی سابق که به جای تشکیک در تئوری های خود، در انقلاب بودن این پدیده شک کردند ـ اما بالاخره آن دسته از این پژوهندگان که از اندکی انصاف علمی برخوردار بودند به تامل نشستند.

گروهی از آنان، انقلاب اسلامی را انقلابی سیاسی نام نهادند که به تحولاتی در ساخت سیاسی منجر شد بی آن‏که ساخت طبقات و ساخت اجتماعی را دگرگون کرده باشد.

برخی دیگر، آنرا تنها جابه جایی اشخاص دانسته و انقلابی سقط شده نامیدند؛ و از همین رو بود که طرفداران وطنی ایشان از همان فردای انقلاب شعار «انقلاب مرد، زنده باد انقلاب!» را سر دادند.

به هر حال، برخلاف دیگر ساختار گرایان که از انصاف علمی برخوردار بودند و با برخورد با این رخداد بزرگ قرن به تجدیدنظر و ترمیم آراء خویش پرداختند، اینها بعضاً اصل واقعه را نادیده گرفته و به جای حل مسأله، به پاک کردن صورت آن مشغول شدند.

□ نظریه پردازان سیستم اقتصاد جهانی (World Economic System)

یکی دیگر از گروههایی که از انقلاب اسلامی تأثیر پذیرفتند نظریه پردازان اقتصاد جهانی بودند. این گروه، از ادامه دهندگان راه مکتب وابستگی و تئوریسین های امریکای لاتین محسوب می شوند. افرادی همچون احمد اعجاز (پاکستانی)، حمزه علوی (مسندی) و فورن از این گروهند. فورَن در ضمن کتابی، آغاز ادغام ایران در نظام بین المللی را در دوران صفویه، تا زمان وقوع انقلاب اسلامی بررسی کرده است.

پس از انقلاب اسلامی، در دیدگاه این افراد، عناصری همچون فرهنگ، ایدئولوژی، رهبری و دین، برجستگی و اهمیت بیشتری پیدا کرد. در کتابی به نام «قرن انقلاب»، که اخیراً توسط فورَن ویرایش شده، مقالات گوناگونی از نویسندگان مختلف به چشم می خورد که بیشتر درباره بازگشت مجدد فرهنگ به عرصه تئوری انقلاب است ـ نکته ای که از نظر ایشان در تئوری پردازی انقلاب ها از آن غفلت شده است.

□ میشل فوکو و انقلاب اسلامی

همان گونه که در آغاز این مقال ذکر شد، انقلاب اسلامی برای برخی از جامعه شناسان اجتماعی پدیده ای «مبطل» بود. اما برخی دیگر آنرا مؤید نظریات خود دانستند، که پست مدرن ها از این جمله اند.

میشل فوکو، نظریه پرداز پست مدرن است. او در اواخر سقوط رژیم شاهنشاهی سفری به ایران انجام می دهد و نتیجه مشاهدات خود را طی مقاله ای به رشته تحریر در می آورد. از آنجا که پست مدرن ها به شدت ضد ساختارند و شالوده شکن (de constructionist) محسوب می شوند، به مولفه های فرهنگی اهمیت بیشتری می دهند. از نظر ایشان، ساختارها به تدریج در اسید مدرنیته ذوب می شوند و در تحولات آنی جهانی، دیگر فاکتورهای ساختاری نقشی نخواهند داشت.

تئوری فوکو دربارۀ قدرت حایز اهمیت است. او چهرۀ نوینی از قدرت را ترسیم می کند. از نظر او، همگان قدرت را عنصری می دانند که از بالا اعمال می شود (چه از سوی رهبران انقلاب و چه از سوی دیکتاتورها و مخالفین آن). اما فوکو به این نتیجه می رسد که قدرت اساساً پدیده ای است که از پایین به بالا اعمال می گردد، و اصولاً در همه عوامل اجتماعی پخش و منتشر است و به موقع، خود را نشان می دهد. از نظر او، شاه، تمامی قدرت های معارض داخلی را حذف کرده بود. هیج حزب سیاسی در داخل کشور با او معارض نبود. قدرت های بین المللی نیز برای او خطری به حساب نمی آمدند. اما در مدتی کوتاه قدرت مردم انباشته شده و بسیج می شود. این قدرت بسیج شده که در تک تک عناصر اجتماعی پخش بوده به اهرمی مبدل می گردد تا بنیادی ۲۵۰۰ ساله را بر اندازد.

در دیدگاه او، روشنفکرها یا احزاب سیاسی هیچ نقشی در این ماجرا نداشتند. این خود توده ها بودند که روشنفکران را به دنبال خود کشیدند و نقش پیشتاز را ایفا کردند. اکبر احمد که از این زاویه به انقلاب اسلامی پرداخته می گوید، انقلاب ایران، اولین انقلاب پست مدرن جهان است؛ زیرا به هیچ وجه نمی توان آنرا تحلیل ساختاری کرد. انقلاب ایران، ساختارشکن بود.

همچنین، افرادی همچون منگل بیات، انقلاب اسلامی را متکی بر شکل جدیدی از مدرنیته می دانند که با مدرنیته مبتنی بر عقلانیت محاسبه گر تفاوت دارد.

□ تاثیرات انقلاب اسلامی در زمینه های دیگر

انقلاب اسلامی، علاوه بر تاثیراتی که بر تئوریهای مربوط به انقلابات در جامعه شناسی سیاسی داشت، بر عرصه های دیگری نیز اثر نهاد و نظریه پردازان را به تامل واداشت.

در اینجا تنها نگاهی اجمالی بر این عرصه خواهیم انداخت و بحث تفصیلی را به مجالی دیگر وا می نهیم.

۱) عرصۀ مطالعات تطبیقی در انقلاب ها در این زمینه میان انقلاب اسلامی و دیگر انقلاب ها مقایسه صورت گرفته، وجوه اشتراک یا افتراق آنها بیان گردیده است.

مقایسه میان انقلاب ایران و انقلاب نیکاراگوئه (که همزمان بودند)؛ انقلاب ایران و الجزایر؛ انقلاب ایران و نیجریه از این قبیل است.

۲) بررسی های تکنیکی بر روی انقلاب. برخی افراد که بر روی انقلاب ها پژوهش های تکنیکی و ابزاری انجام می دهند نیز به انقلاب اسلامی توجه کردند. نحوۀ بسیج توده ای، سازماندهی تظاهرات در شهرها، ارتباط میان عناصر انقلابی، و همچنین نحوه برخورد رژیم شاه با این امور، همه از مواردی است که در این تحقیقات مورد توجه قرار می گیرد. هر چند صداقت برخی از این پژوهشگران مورد تردید است، چرا که معلوم نیست این درس آموزی ها برای سرکوب جنبش های اجتماعی و رهایی بخش بکار نرود، و چه بسا سازمان های امنیتی به منظور مقابله و بالا بردن سطح مهارتهای خود در فعالیت های ضدشورشگری به این قبیل تحقیقات اهمیت دهند.

کتابی با نام انقلاب بزرگ و رسانه های کوچک، نوشته خانم سربرنی محمدی از این نمونه آثار است. در این کتاب استفاده نیروهای انقلاب از امکانات ناچیزی همچون نوار کاست، اعلامیه، شعارهای دیواری و … در مقابله با رژیمی که تمامی وسایل تبلیغاتی و ارتباطی را در دست دارد مورد بحث قرار گرفته است. اخیراً (۱۹۹۶) نیز دو مقاله در ژورنال امریکایی جامعه شناسی (ASR) در مورد نحوه بسیج توده ای در انقلاب ایران به چاپ رسیده است.

۳) تاثیر انقلاب اسلامی بر روی بحث هایی که تحت عنوان فاندامنتالیزم مطرح است. بحث در این که فاندامنتالیزم شیعی از چه

 ویژگیهایی برخوردار است؛ آیا نوستالژیک است یا واقع گرا، آیا سنتی است یا رو به آینده دارد، اصولاً انقلاب دینی چیست و جنبش های دارای ایدئولوژی مذهبی از چه ویژگیهایی برخوردارند؟ از جمله این مباحث است.

اخیراً ۴ جلد دایره المعارف فاندامنتالیزم از سوی ماتین مارتی در امریکا منتشر شده است که حاکی از اهمیت غرب به این مقولات است. در این کتاب علاوه بر بحث پیرامون انقلاب اسلامی، مقالاتی نیز درباره فاندامنتالیزم یهودی / صهیونی، فاندامنتالیزم وهابی، مسیحی، و … وجود دارد.

بعید نیست که قصد و غرض حامیان این فعالیت ها جلوگیری از نفوذ و گسترش انقلاب اسلامی باشد. به ویژه که دولت آمریکا سخت این پروژه را دنبال می کنند.

الهیات آزادی بخش نیز مقوله دیگری است که می توان آنرا تحت همین مقوله جای داد.

۴) تاثیر انقلاب اسلامی بر جامعه شناسی دین.

در جامعه شناسی دین، عرصه های فراوانی از انقلاب اسلامی متأثر شده اند. اما مهمترین این عرصه ها بحث عرفی شدن است که دورکیم و وبر قبلاً به آن پرداخته اند. از نظر این دو تن جوامع در سیر عقلانی شدن، عناصر اسطوره ای و رمزآلود را به حاشیه می رانند. و به این ترتیب تدریجاً باعث حذف آنها می شوند تا عقلانیت به جای آن نشیند. به تعبیر ایشان، عنصر قدسی جای خود را به عقل گرایی (rationalism) می دهد، و به تعبیر وبر پروسۀ افسون زدایی از جهان، فرایندی ناگزیر برای همه جوامع است.

با پیدایش انقلاب اسلامی، این اندیشه نیز دستخوش نابهنجاری شد؛ چرا که این انقلاب بازگشتی بود به عنصر قدسی. پس، جوامع نه تنها در مسیر سکولار شدن گام نمی نهند، بلکه حتی آنان که به تعبیری در ابتدا سکولار بوده اند در وهله ای دیگر به امر قدسی باز می گردند.

هاموند در کتابی به نام «قدسی در عصر عرفی» از کشورهای جهان سوم به عنوان کشورهایی یاد می کنند که پتانسیل بالایی در امر «باز قدسی شدن» پیدا کرده اند.

در ژورنال های مربوط به جامعه شناسی دین، فصل جدیدی به مقولۀ سکولاریزیشن افزوده شد، و مکرراً از انقلاب اسلامی به عنوان یک شاخص و سمبل حرکتی در بازگشت به امر قدسی یاد می شود که یک دولت دینی، و حتی فقهی را در ایران، در عصر عرفی شدن جهان، پایه ریزی کرده است.

یکی از کتابهای ارزشمند حضرت امام خمینی(س) که بتازگی توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام تجدید چاپ شده، کتاب شریف «التعادل والترجیح» است.

نام کتاب به پیروی از چاپ اول آن «التعادل والترجیح» گذاشته شده است؛ ولی با دقّت در متن آن دو نام دیگر نیز برای آن مناسب است که از کلام مؤلّف به دست می آید:

۱ـ التعارض و اختلاف الأدلّه ـ چنانچه در اوّل کتاب به قلم شریف ایشان عنوان گذاشته شده است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.